راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره بررسی و تحلیل دو نظریه انسان دینی و دین انسانی- فایل ۵ |
تا که آگه گردد از خود جان پاک [۱۱۷]
با این تصویر، دین قادر است خودیت حقیقت را نشان دهد و در راه بلندترین آرمانها انسان را به پویش وادارد و در نتیجه هویت حقیقی انسان را بنمایاند.
۲-): پاسخ دین به قدسیّت خواهی بشر:
یکی دیگر از خواستههای نهادی و وجودی بشر، دستیابی انسان به منزلگاه های قدسی در عالم آفرینش است و این مسأله در طول تاریخ بشری به اشکال متغیر و گوناگونی خودش را نشان داده و ثابت گردیده که بشر موجودی قداست خواه است و لذا در طول دورههای حیات تاریخی خودش به پرستش موجوداتی پرداخته، ابتدا لباسی از قدسیت را برتن آنها پوشانده و سپس به پرستش آنها پرداخته و در مقابلشان کرنش کرده، خودش با همین انگیزه، بتتراشیده و پرستیده و پس از پیبردن به اشتباه خودش، آنها را شکسته.
بشر امروزی متوجه شده که گرایشهای طبیعی گرایانه نمیتوانند آن جنبه درونی و تشنگی نهادی را فرو بنشانند و بشر باید سقف طبیعت را بشکند و از این سقف، پروازی تا ملکوت بنماید و قدسیت را فراچنگ آورد.
افکار کسانی همچون هابز، که از نمایندگان نگرش طبیعی گرایانه است، در زمینه مادی بودن عالم، تدریجا از پایه و بنیاد سست شده و دیگر انسان و جهان و عالم و آدم را نمیتوان با تحلیلهای افرادی چون هابز و راسل و اگوست کنت، تحلیل نموده و جنبه ماورایی روح انسان را که آرزوی پیوستن به منشأ قدسی عالم دارد، نادیده گرفت.
بنابراین یک نتیجه کلی که عایدمان میشود، این است که برای بازیابی امر قدسی هیچ راهی جز غور در دین و سر ساییدن به آستان آن، انسان را به سرمنزل مقصود نمیرساند.
در قرآن مجید، این حقیقت عالی «قدسیت خواهی» و نیز «نجات دهندگی امر قدسی» به نمایشی عجیب در آمده، آنجا که میفرماید:
«بگو ای مردم، اگر در شک هستید از دین من، پس من نمیپرستم آنچه را که شما میپرستید، به جز خدا را، لیکن میپرستم خدایی را که میمیراند شما را و مأمورم که از ایمان آوردگان باشم. و اینک رویت را به سمت دین متمایل کن خالصانه و از مشرکان مباش و مپرست به جز خدا، چیزهایی را که نه نفعت میرساند و نه ضرر، که اگر چنین کنی، تو از ستمگرانی، اگر خدا رنجی به تو برساند، جز او کسی آن را بر طرف نمیسازد و اگر خیر و نیکی به تو برساند، کسی نیست که فضلش را از تو باز گیرد، این فضل را به هر کس از بندگانش بخواهد میدهد و او است آمرزنده مهربان».[۱۱۸]
۳-): دین، تنها عامل آرامش:
یکی از بزرگترین خواستههای ذاتی و نهادی بشر، دستیابی به آرامش و سکون است، چیزی که در دنیای معاصر، روزبه روز کاهش یافته و بیشتر در خفا و پرده ابهام فرو میافتد و در عین حال بیشترین مقوله مورد نیاز انسان معاصر است، یعنی تنشها و اضطرابها و نگرانیهایی که علم جدید و تمدن صنعتی به وجود آورده باید با عامل و شیوهای مرتفع شود.
تنها عامل و شیوهای که قادر است این مسأله را برآورده سازد، دین است.
قرآن مجید، برای یاد خدا و نیروی مذهبی، برترین حالت آرامش را توصیف میفرماید:
«الابذکر اللّه تطمئن القلوب.»[۱۱۹]
«آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش مییابند».
به همین جهت، گرویدن به مذهب، نقش آرامش بخش عجیبی را در زندگی انسان ایفا مینماید که با هیچ عامل و وسیله دیگری قابل دست یافتن نمیباشد.
اندیشمند فرانسوی، دکتر آلکسیس کارل نیز همین نقش پررنگ دین را بررسی نموده و در کتاب خودش، تحت عنوان انسان، موجود ناشناخته، درباره احساس عرفانی و نیاز بشر به آن مینویسد:
«حقیقت چنین به نظر میرسد که احساس عرفانی، جنبشی است که از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است، تغییرات و تحولات این احساس، همواره با تحولات فعالیتهای دیگر باطنی انسان، احساس اخلاقی، سجیه و خوی و گاهی احساس زیبایی بستگی دارد، این احساس جزء بسیار مهمی از هستی خود ما است.»[۱۲۰]
او گرایش به مذهب را عامل نجات و دوری از مذهب و نیایش را عامل سقوط و اضمحلال دانسته میگوید:
«فعالیتهای اخلاقی و مذهبی عملاً با یکدیگر بستگی دارند، احساس اخلاقی پس از مرگ احساس عرفانی، دیری نمیپاید، انسان در ساختن یک سیستم اخلاقی مستقل از مذهب، آنچنان که سقراط میخواست، موفق نشده است، اجتماعاتی که احتیاج به مذهب و نیایش را در خود کشتهاند، معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهند بود. این از آن جهت است که متمدنین بیایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسأله رشد همه فعالیتهای باطنی و درونی خود که لازمه یک وجود انسانی است، دلبستگی پیدا کنند».[۱۲۱]
جریان رابطه انسان با خدا و مذهب وپیروی امتها و جوامع از ادیان و شرایع و انگارههای دینی هیچگاه تا به امروز و مانند امروز رنگ نباخته و با شروع اندیشههای موسوم به پسامدرن به دلیل ضعف درونی سیستم مدرنیته و تشنگی و عطش شدید انسان به مذهب، مانند امروز بر اهمیت آن هم افزوده نشده، امروز بشریت از عصر اسطوره و مذهب، فاصله دارد، اما در دل همین وضعیت و تجربه کاستی ایدئولوژیهای بشری، غنای فکر دینی و ایمان دینی و رهایی بخشی آن هم اثبات و واضح گردیده است. مذهب، انسان را به کانون هستی، متصل میکند.
۲-۱-۲-): گستره شناسی دین:
مسأله «قلمرو شناسی دین»، از مباحث مهم و نو پیدای «دین پژوهی» مدرن است، که امروزه در حوزه «فلسفه دین» (Philosophy Of Religion) و «کلام جدید» (Modern Theology) اهمیت خاصی پیدا کرده و نظر دین پژوهان و اندیشمندان دینی (و حتی غیر دینی) را به خود جلب کرده است. هر کدام از اینها از منظرهای مختلف پاسخهای متفاوتی دادهاند؛ برخی از موضع دینی به این بحث پرداخته و عدهای هم تبیینی سکولاریستی از آن ارائه دادهاند.
این بحث به شکل امروزی خود، گرچه زاییده سبز فایل (مدرنیته) است و ابتدا در دنیای مغرب زمین رویید، اما طولی نکشید که مرزهای جغرافیایی را در نوردید و به سایر نقاط ریشه دواند. در کشور ما نیز چندی است که مباحث این چنینی در بیان و قلم عده ای از دانشوران مطرح می شود و سؤالاتی را در عرصه دین و دینداری پدید آورده است. در آثار کلامی و دین شناسی کهن، فرزانگان اسلامی بحثی تحت این عناوین به طور مستقیم دیده نمی شود، لکن این سخن بدین معنا نیست که آنها به کلی از این مباحث غافل بوده اند، بلکه می توان گفت متفکران مسلمان در فلسفه، کلام و… مسائلی از قبیل «نیاز انسان به دین»، فواید دین، خاتمیت نبوت، کمال دین، فطری بودن دین، منطقه الفراغ و…، را طرح کرده اند.
و البته منظور از تعیین قلمرو دین، کشف قلمرو واقعی دین است، نه ترسیم قلمرویی برای آن تا مستلزم تعیین تکلیف برای خدا باشد.[۱۲۲] پاسخگویی و تعیین «گستره دین»، ارتباط تنگاتنگی با مسأله «انتظار بشر از دین» دارد. انتظار بشر از دین[۱۲۳]، تعیین کننده قلمرو دین است؛ به این معنا که به ما نشان می دهد چه سؤالهایی را از دین بپرسیم و حل چه معضلات و مشکلاتی را از دین بخواهیم. البته این بحث فقط نشان می دهد که دین به چه نیازهایی پاسخ می دهد، اما محتوا و چگونگی پاسخ را نشان نمی دهد. یعنی فقط چارچوب کلی پاسخ را مشخص می کند.[۱۲۴]
۲-۱-۲-۱-): رویکردها و روش های پژوهش در بحث «گستره شناسی دین»:
۱-):رویکرد برون دینی:
در این روش از بیرون دین به آن نگریسته می شود، تا اهداف و قلمرو آن مشخص شود بدون اینکه به کتاب و سنت مراجعه شود. طرفداران این نظریه بر مبنای انتظاری که از دین دارند به تعیین حدود و قلمرو آن می پردازند. بنابراین در این روش افراد از رجوع به دین و متن دینی، باید انتظارات خود را از دین مشخص کنند و پس از مشخص کردن نیازهای اصلی و فرعی خود به سراغ دین بروند و برای آن قلمروی را تعیین کنند، در این روش با بهرهگیری از هرمنوتیک فلسفی، فقط به پذیرش فهم تأویلی رجوع می شود، مانند روش کارکردگرایی، روش عقلی، فلسفی، روش انسانشناسی تجربی و… به پرسشهای دینپژوهی می توان پاسخ داد.
دکتر سروش یکی از طرفداران این نظریه است و به اعتقاد دکتر سروش «بدون شک نمی توان پاسخ این پرسش را که «انتظارات ما از دین چیست؟» از خود دین جست، یا به صرف ادعای دین در این باب بسنده کرد». طبق این نظر، فهم متون دینی، خود در گرو تعیین و تحدید انتظارات ما از دین است و نه برعکس، چرا که انتظار از دین تشخیص نیازهای انسان و قلمرو دین از مسایل اصول دین به شمار می آید و اصول دین را نمی توان متعبدانه پذیرفت. پس در این موارد تعبد بی معناست بنابراین آب را از سرچشمه باید بست؛ یعنی قبل از ورود در فهم دین باید معیار فهم دین را در دست داشت، و یکی از آن معیارها تعیین حدود انتظارات خویش از دین است.[۱۲۵]
۲-):رویکرد درون دینی:
در این رویکرد بین محققان اختلاف است پارهای از محقّقان در پاسخ به پرسشهای دینپژوهی، فقط به قرآن و سنّت مراجعه میکنند و از عقل، تجربه و تاریخ بهرهای نمیگیرند. این طایفه به طور معمول، از ظواهر آیات و روایات استفاده میکنند و مخاطبان را از هرگونه تدبیر و تدبّر در قرآن باز میدارند. این گروه معروف به نصگرایان، مانند مالک بن انس، احمد بن حنبل، ابن تیمیّه و … که با مقتضیات زمان فاصله گرفتند و از مدلولهای التزامی گزارههای دینی بهرهای نگرفتند.
۳).جمع رویکرد درون دینی و برون دینی:
راه سومی برای شناخت قلمرو دین وجود دارد. در این روش در عین حال که اصالت از آن روش برون دینی است، این نکته مورد تاکید قرار می گیرد که با روش برون دینی در پرتو عقل، می توان ضرورت رجوع به دین را برای شناخت قلمرو آن مشخص کرد. اساس این برهان، ضرورت بعثت انبیاء است. در بحث از لزوم بعثت انبیاء، چند برهان وجود دارد که مهمترین آنها برهان حکمت الهی است. طبق این برهان انسان، از جهت شناخت هدف نهایی حیات و راه و مسیری که باید طی کند، نیازمند پیام پیامبران است . به بیان دیگر این برهان قلمرو هدایت دین را در عرصه ارائه جهان بینی و ایدئولوژی (مجموعه بایدها و نبایدها)، می داند. یعنی دین باید پاسخگوی سؤالات اساسی بشر باشد. یعنی از کجا آمده ایم؟ چرا آمده ایم؟ به کجا می رویم؟ و چه باید بکنیم؟ در واقع ناتوانی عقل بشر در شناخت کمال نهایی خود و راه و مسیری که باید طی کند، تا به آن کمال برسد موجب می شود تا به دین رجوع کنیم و از آن انتظار داشته باشیم تا با ذکر جزییات ما را به کمال برساند.
حقّ مطلب آن است که نخست با روش عقلی ـ فلسفی به نیاز بشر به دین (به صورت موجبه جزئیّه) و حجّیّت مصداقی از مصادیق دین موجود پی برده، آنگاه آن دین، افزون بر رفع آن نیاز مکشوف، به بیان نیازهای دیگر پنهان آدمی و رفع آنها میپردازد. پارهای از دانشمندان اسلامی نیز با همین شیوه، مبحث پیشگفته را دنبال کردهاند. اما در نقد روش اول (برون دینی صرف)، علاوه بر اینکه محسناتی دارد، می توان گفت که: «در مسائلی مانند وجود خدا، رسالت، عصمت و.. که مقدمه پذیرش اصل دین است, تعبد دور باطل است؛ اما در مسائل دیگر اصول دین، که پذیرش اصل دین متوقف بر آن نیست مانند؛ کیفیت حشر و فروعات توحید، تعبد جایز و حتی گاه تنها راه شناخت است. مسأله قلمرو دین و انتظار از دین اگر از مسائل اصول دین به شمار آید از این قبیل امور است».[۱۲۶] بنابراین «اگر بگوییم برای شناخت نیازهای انسان و انتظاری که باید از دین داشت، باید به دین رجوع کنیم، در حقیقت انتظار خاصی از دین را در رتبه سابق پذیرفتهایم. یعنی قائل به این قول، انتظار دارد که «دین» به سؤال «انتظار بشر از دین» نیز پاسخ دهد و این امر اگر به محذور دور مبتلا نبود، مانعی نداشت»[۱۲۷] که محذور دور با این بیان مرتفع می شود، لذا بحث درون دینی، با اشکالی مواجه نمی شود، علی رغم اینکه نویسنده مزبور در جای دیگر تصریح می کند: «البته در عین اینکه این مسئله بیرون دینی است، دین میتواند به ما بگوید چه انتظاری از دین نداشته باشیم و چه چیزی جزو قلمرو دین نیست. زیرا این اقرار علیه خود است، همانگونه که عقل میتواند به ما بگوید که چه چیزی در قلمرو عقل نیست و برای شناخت آن باید به دین رجوع کرد. فیالمثل اگر در متون دینی برنامهای برای چگونگی حل یک مشکل خاص نیافتیم، این امر میتواند علامت خروج آن از قلمرو دین باشد، البته با توجه به ادله کمال دین. اما عکس قضیه صادق نیست، یعنی صرف وجود پاسخی برای یک سؤال در متون مقدس، دلیل بر دینی بودن مساله و پاسخ آن نیست و این نکته مهمی است که منتقدان بدان توجه ندارند. دین نمیتواند از موضعی دینی به ما بگوید چه چیزی جزو قلمرو دین هست، و اگر در این زمینه سخنی داشته باشد، باید بر ارشاد به حکم عقل حمل شود».[۱۲۸] بنابراین لازم است علاوه بر استفاده از دلایل برون دینی به خود متون دینی به عنوان دلیل رجوع کرد، و نمی توان همانند عده ای قائل شد که متون دینی (در این مسئله) حجیت ندارند.[۱۲۹] حال آنکه با دیدی کلی می توان فرقه های هرمنوتیک را به دو دسته مخالف هم تقسیم کرد:
«دسته نخست؛ عینی گرایان هستند که معتقند، می توان با حذف پیش داوری ها به فهم درست متن رسید،
دسته دوم؛ تاریخ گرایان هستند، که معتقدند انسان اسیر اوضاع و پیش فرض ها و انتظارهاست و فهم درستی از متن نمی توان داشت از این دو فرقه دیدگاهای عینی گرایان، با نظر مقبول دانشمندان مسلمان در باب تفسیر قرآن بیش تر شباهت دارد»[۱۳۰]
و اگر نظر تاریخ گرایان را بپذیریم «سخنان دین در این خصوص، جنبه اثباتی ندارد، اما فایده ایضاحی دارد»[۱۳۱] و همین فایده ما را کفایت می کند تا از متون دینی نیز بحث کنیم.
۲-۱-۲-۲- ): اندیشمندان اسلامی و گستره دین شناسی:
بحث از قلمرو دین بر مبانی و اصولی استوار است که پرداختن به آن مبانی در روشنی بخشیدن و شفّافسازی و اتخاذ دیدگاه ها در این باب، نقش مهمّی را ایفا میکند. مبنای مهم و اساسی که میتوان در اندیشه غالب متکلّمان و اندیشهوران یافت، هر چند دانشمندان اسلامی، اعم از شیعه و سنی، در مساله قلمرو دین، عنوان مستقلی نگشودهاند، ولی در فصل نبوت و پیامبرشناسی، به مسئلهای با عنوان «ضرورت بعثت پیامبران»، مطالب مهمی بیان کرده اند، که می توان با افزودن مقدمهای دیدگاه اندیشمندان مسلمان را در باب انتظار بشر از دین را از آن کشف کرد. توضیح اینکه؛ انسان معاصر به دنبال این پرسش است، که آیا آدمی نیازی به دین و آموزههای الهی دارد یا خیر؟ و علاوه بر حس و عقل، آیا به ابزار معرفتی دیگری به نام وحی نیازمند است؟ آیا انسان در ساخت این جهان و رفع نیازهای دنیوی، به دین الهی محتاج است یا خیر؟
مسئله ضرورت بعثت پیامبران نیز به دنبال این پرسش است که آیا بشر برای سعادت دنیا و آخرتش به برانگیختن پیامبران نیاز دارد؟ و آیا بر حق تعالی لازم و ضروری است که انسانهای برگزیدهای را برای هدایت انسانها انتخاب کند؟
اگر پاسخ به ضرورت بعثت پیامبران مثبت باشد، با توجه به اینکه پیامبران الهی به نزول دین و وحی الهی اقدام میکنند، نیاز بشر به دین و وحی نیز ثابت میگردد. بنابراین، پاسخ اندیشمندان اسلامی به مسئله ضرورت بعثت پیامبران، کاملاً با مساله گستره شناسی دین انطباق پیدا میکند
طرح مسأله در مباحث کلامی پیشینیان بیشتر از این جهت اهمیت دارد که تعریف نبی و اثبات ضرورت نبوت را بر آن مبتنی می دیده اند. براساس ضوابط منطقی از شرایط کمال یک «تعریف» اخذ علت غایی شیء در آن تعریف است، همانگونه که اگر علت غایی شیء در حد اوسط قرار داده شود، حاکی از استحکام منطقی برهان خواهد بود. متکلمان پیشین جهت گیری دعوت انبیاء را به عنوان هدف بعثت در تعریف نبوت و اثبات ضرورت آن بر می گزیدند (از باب مشارکت حد و برهان)، برخی از متکلمان، مانند خواجه طوسی در تجریدالاعتقاد برای رفع ابهام در بحث فواید بعثت را از هدف آن تمایز داده اند و این خود برداشت متکلمان را از دعوت انبیاء روشن می کند.
بنابراین میان متکلمین این باور وجود داشته که بدون تبیین دقیق جهت گیری دعوت انبیاء، ارائه تعریف کامل از نبوت و اقامه برهان متقن در اثبات آن امکان پذیر نیست.
ضرورت بحث از جهت گیری دعوت انبیاء از جهت دیگری نیز مورد توجه بوده است: به عنوان مثال کسانی چون غزالی؛ بحث از جهت گیری اساسی پیام انبیاء را همچون مبنایی برای نظریه سلفیهای احیای علوم دینی اخذ می کنند. ساختار اساسی کتاب «احیاء علوم دین» غزالی به طور کلی منطبق بر نظریه خاص وی در خصوص پیام اصلی انبیاء در کتاب «الاقتصاد فی الاعتقاد» است؛ چرا که وی همانگونه که در کتاب الاقتصاد، شغل اساسی انبیاء را طبابت روح بشر و درمانگری اخلاقی می انگارد در «احیاء علوم دین» طرح احیای طبابت نبوی را پیریزی می کند. بدون تردید وجهه نظر وی به علم فقه نیز بر نظریه طبیب انگاری وی در نبوت مبتنی است.
مقصود از تحلیل غایت بعثت، پاسخ به این پرسش است که پیامآوران آسمانی، مردم را به سوی چه مقصود یا مقاصدی دعوت میکنند؟ آیا دعوت انبیا به اهداف آخرتی و سعادت معنوی محدود است؟(دیدگاه حداقلی)، یا مصالح معیشتی وسعادت این جهانی را نیز فرا میگیرد؟(دیدگاه حداکثری)، آیا آموزههای انبیا صرفاً هدایتی به سوی خدا و آخرت است یا افزون بر آن، برنامهای برای رساندن مردم به رفاه دنیایی نیز هست؟ پیامبران رسالت خویش را در چه قلمروی میدانند، و افراد بشر، در مواجهه با انبیا چه انتظاری از آنان در دل دارند؟
بحث جهتگیری دعوت انبیاء، به لحاظ عملی نیز اهمیت دارد؛ چرا که انتظار دو جانبه پیامبران و مخاطبان آنان از یکدیگر و ارتباط عملی بین آنها، بر اساس فهم حدّ و مرز رسالت انبیا شکل میگیرد. هدف بعثت، مورد و ثغور انتظار موجّه بشر از انبیا را تعیین میکند و همچنین توقّع پیامبران از مخاطبان را موجّه میسازد. پاسخ مردم و اقبال آنها به دعوت انبیا، بر فهم قلمرو رسالت و هدف بعثت مبتنی است. بر این مبنا، مفهوم دینداری، تعیّن مییابد و دینی بودن جامعه تعریف میشود؛ بنابراین فهم، جهتگیری دعوت انبیا، از طرفی تصوّر فرد از نبوّت را ترسیم میکند و از طرف دیگر، چگونگی مواجهه وی با دعوت انبیا اعمّ از اقبال یا اعراض و تصدیق یا تکذیب را رقم میزند. از آنجا که تصویر فرد از هدف بعثت، در واقع درک وی از گوهر دین است، ساختار دینداری شخص بر اساس تصوّر وی از جهتگیری دعوت انبیا شکل میگیرد.[۱۳۲]
بهطور کلّی، دیدگاههای مختلف دانشمندان را در باب قلمرو دین را میتوان به دو دیدگاه عمده تقسیم کرد: ۱٫ دیدگاه حدّاقلی؛[۱۳۳] ۲٫ دیدگاه حدّاکثری.
بر اساس دیدگاه حدّاقلی یا انتظار اقلّی از دین، قلمرو دین در امور اجتماعی، سیاسی واخلاقی ـ فقهی به حداقلّ تحویل و فروکاهش و شرع در این موارد حداقل لازم را به ما آموخته است، نه بیش از آن را در واقع، «بینش اقلّی»، خود را در امور آخرتی محدود و منحصر کرده، و در امور دنیایی هم به حدّاقل لازم بسنده کرده است؛ امّا نظریّه «دین حدّاکثر»، جامعنگر بوده و هر دو امور دنیایی و آخرتی را شامل میشود.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-09] [ 10:27:00 ق.ظ ]
|