بنابراین، توان شناختی و معرفتی انسان حتی برتر از فرشتگان است، او خلیفه خدا در زمین می باشد، یعنی موجودی است که اوصاف و کمالات او از همه آفریدگان خداوند برتر است و لذا می تواند خلیفه خدا گردد، این نکته ها در قرآن کریم مورد تاکید قرار گرفته اند.[۲۲۴] بنابراین، انسان می تواند به دانایی دست یافته و با اراده و انتخاب خود آینده اش را بسازد. زیرا، هیچ چیز انسان، از پیش تعیین نشده است، بلکه خوشبختی و بد بختی او نتیجه عملکرد خود اوست و همین عمل اوست که سعادت دنیا و آخرت او را رقم می زند.[۲۲۵] خدای تعالی در قرآن می فرماید:
پایان نامه - مقاله
“قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا(۹)وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا (۱۰)(سوره شمس، آیات ۹-۱۰)؛ هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده (۹) و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.
لذا سعادت و شقاوت، اکتسابى و از آثار اعتقادات و اعمال انسان مى‏باشد؛ خداوند متعال در قرآن می فرماید:
” لیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ"(سوره انفال، آیه ۴۲)؛ آنها که هلاک (و گمراه) مى‏شوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها که زنده مى‏شوند (و هدایت مى‏یابند)، از روى دلیل روشن باشد.
علامه طباطبایی دربیان آیه می فرمایند: "این که خداى تعالى علیه خلق اقامه حجت مى‏کند، باید فهمید که هیچ یک از سعادت و شقاوت، ضرورى و لازمه ذات کسى نیست، بلکه از آثار اعمال نیک و بد او و اعتقادات حق و باطل اوست. انسان به حکم فطرتش (نه به سفارش غیر) براى رسیدن به مقاصدش، به تعلیم و تعلم و تربیت و انذار و تبشیر و وعد و وعید و امر و نهى و امثال آن دست مى‏زند، و این خود روشن‏ترین دلیل است بر اینکه انسان بالفطره خود را مجبور به یکى از دو سرنوشت سعادت و شقاوت نمى‏داند، بلکه خود را همواره در سر این دو راه متحیر مى‏بیند، و احساس مى‏کند که انتخاب هر یک که بخواهد در اختیار و قدرت اوست، و نیز احساس مى‏کند که هر یک از آن دو را اختیار کند پاداشى مناسب آن خواهد داشت؛ هم چنان که خداى تعالى هم فرموده"وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ (۳۹) وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى(۴۰)‏ ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی"(سوره نجم، آیات ۳۹-۴۱)؛ که براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست، و اینکه تلاش او بزودى دیده مى‏شود، سپس به او جزاى کافى داده خواهد شد.[۲۲۶]
قرآن کریم، شیطان را نه به عنوان آفریننده شر، بلکه به عنوان موجودى فریبکار و مکار معرفى مى‏کند که فقط قدرت وسوسه کردن دارد و توانایى تصرفات دیگرى را در روح و جسم انسان ندارد. در قرآن کریم، در این باره می فرماید:
“…وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی…"(سوره ابراهیم، آیه ۲۲)؛ من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید.
بنابراین، با توجه به آیات قرآن، انسان ها ذاتاَ شرور و بد ذات نیستند؛ و لذا نمی توان به آن ها برچسب زد. خداوند در قرآن می فرماید:
“یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا…لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ…."(سوره حجرات، آیه ۱۱)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید یکدیگر را به القاب زشت مخوانید.
آیه الله مکارم، در تفسیر آیه می فرمایند: “بسیارى از افراد بى بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند، و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى در سابق کار بدى داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند. اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مى‏کند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است ممنوع شمرده است. در حدیثى آمده است که روزى” صفیه” دختر"حیى ابن اخطب” (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام ص در آمد) روزى خدمت پیامبر ص آمد در حالى که اشک مى‏ریخت، پیامبر ص از ماجرا پرسید، گفت: عایشه مرا سرزنش مى‏کند و مى‏گوید: “اى یهودى‏زاده"! پیامبر ص فرمود: چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد (ص)؟ و در اینجا بود که این آیه نازل شد.[۲۲۷]
حال، به دیدگاه شناختی و رفتاری قرآن مبنی بر عدم اذیت شدن فرد در برابر عملکرد افراد، اشاره می شود:
۳-۱-۳-۲-۱٫ دیدگاه شناختی قرآن مبنی بر عدم اذیت شدن فرد در برابر عملکرد افراد؛ مسئولیت هر فرد در قبال وظیفه اش
با توجه به این که تلاش و جدیت پیامبر ( ص ) براى ایفاى رسالت خویش، تلاشى طاقت فرسا و سنگین بود، خداوند در آیاتی تصریح می کند که بیشتر افراد از ایمان، علم و آگاهی و پای بندی به عهد و پیمانشان بی بهره هستند[۲۲۸] و رسول را وظیفه‏اى و شما را وظیفه‏اى است، نافرمانى شما به او زیانى نمى‏رساند و پیروى از او مایه هدایت خود شما است:
“قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ"(سوره نور،آیه ۵۴)؛ بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچى نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و بر پیامبر چیزى جز رساندن آشکار نیست.
“علامه طباطبایی"در تفسیر آیه می فرمایند“در این آیه، امر فرموده به اطاعت خدا در آنچه نازل کرده و اطاعت رسول در آنچه از ناحیه پروردگارشان مى‏آورد، و اوامرى که در امر دین و دنیا به ایشان مى‏کند. اینکه فرمود:” فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ” یعنى اگر از طاعت رسول اعراض کنید، این اعراض شما ضررى به رسول نمى‏زند، چون رسول وظیفه خود را انجام داده، و وظیفه او هیچ ربطى به شما ندارد، شما هم تکلیفى دارید که انجام و تخلف از آن هیچ ارتباط و سود و زیانى براى او ندارد، چون اطاعت همه‏اش از خدا است. و اینکه فرمود:"وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا” یعنى هر چند او تکلیفى دارد، و شما تکلیفى دیگر؛ ولى اگر او را اطاعت کنید هدایت مى‏یابید، براى اینکه آنچه او براى شما مى‏آورد، و هر امرى که مى‏کند از ناحیه خدا و به امر اوست، و در حقیقت اطاعت براى خدا است، و معلوم است که در اطاعت خدا هدایت است. اینکه فرمود:” وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ"، و این به منزله تعلیل مطالب قبل است، یعنى آنچه از تکالیف که به دوش رسول است عبارت است از تبلیغ و بس، پس اگر شما پیام او را مخالفت کنید هیچ حرجى متوجه او نمى‏شود، و چون رسول مسئولیتى جز تبلیغ ندارد، قهرا اطاعت خدا، اطاعت فرستاده او است، و اطاعت فرستنده او که همان خداى سبحان است مایه هدایت شما است.”[۲۲۹]
از مسئولیتها در آیه فوق تعبیر به بار (سنگین) شده است، و در واقع چنین است هم وظیفه رسالت پیامبر (ص) و هم اطاعت صادقانه از دعوت او، بارى است بر دوش، که باید آن را به منزل رساند و جز مردم مخلص توانایى حمل آن را ندارند، لذا در روایتى از امام باقر ع در وصف پیامبر (ص) مى‏خوانیم که از پیامبر ص چنین نقل مى‏کند که فرمود:” اى خوانندگان قرآن! از خداوند بزرگ بترسید، بپرهیزید نسبت به کتابش که بر دوش شما نهاده است، چرا که من مسئولم و شما هم مسئولید؛ من در برابر تبلیغ رسالت مسئولم، اما شما در برابر کتاب اللَّه و سنت من که بر دوشتان نهاده شده است، مسئول هستید.[۲۳۰]
قرآن کریم در آیه ۹۲ سوره مائده می فرماید: “وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ"(سوره مائده،آیه ۹۲)؛ اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روى برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگرى نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است)
۳-۱-۳-۲-۲٫ دیدگاه رفتاری قرآن مبنی بر عدم اذیت شدن فرد در برابر عملکرد افراد؛ مومنان و انجام امر به معروف و نهی از منکر
در آیات بسیاری از قرآن کریم، علاوه بر مسئولیت فرد در برابر وظیفه خود، به مسئولیت او در برابر دیگران، هم اشاره دارد؛[۲۳۱] از جمله قرآن کریم در آیه ۷۱ سوره توبه می فرماید:
“وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ…” (سوره توبه،آیه ۷۱)؛ و مردان و زنان باایمان، ولىّ (و یار و یاور) یکدیگرند امر به معروف، و نهى از منکر مى‏کنند.
آیه الله مکارم در بیان معروف و منکر می فرمایند:"معروف” در لغت به معنى شناخته شده (از ماده عرف) و” منکر” به معنى ناشناس(از ماده انکار) است؛ و به این ترتیب کارهاى نیک، امورى شناخته شده، و کارهاى زشت و ناپسند، امورى ناشناس معرفى شده‏اند.”[۲۳۲]
در معنى معروف و منکر چند قول ذکر کرده‏اند:
الف: هر چه را خدا و رسول او امر فرموده‏اند، معروف است و هر چه را نهى کرده‏اند، منکر می باشد.
ب: معروف چیزى است که حسن و نیکى آن از نظر شرع و عقل شناخته و معلوم است و منکر چیزى است که عقل و شرع آن را بد شمارد.
علامه طبرسی معتقد هستند که معنى دوم، در واقع به معناى اول برمیگردد. و لذا در تفسیر آیه می فرمایند: “در معنی معروف و منکر، در این آیه(آیه ۷۱ سوره توبه ) دلالتى روشن است بر وجوب امر به معروف و نهى از منکر و اهمیت و موقعیت آن دو از نظر دین اسلام، زیرا خداوند رستگارى مسلمین را به این دو مربوط دانسته است.”[۲۳۳]
آیه الله مکارم، درباره تعبدی ویا تعقلی بودن این وظیفه می فرمایند: “جمعى از دانشمندان اسلامى معتقدند که وجوب این دو وظیفه تنها با دلیل نقلى ثابت شده، و عقل، فرمان نمى‏دهد که انسان دیگرى را از کار بدى که زیانش تنها متوجه خود او است باز دارد، ولى با توجه به پیوندهاى اجتماعى و اینکه هیچ کار بدى در اجتماع انسانى در نقطه خاصى محدود نمى‏شود، بلکه هر چه باشد همانند آتشى ممکن است به نقاط دیگر سرایت کند، عقلى بودن این دو وظیفه مشخص مى‏شود. و لذا در بعضى از احادیث به این موضوع اشاره شده است. از پیغمبر اکرم ص چنین نقل شده که فرمود: “یک فرد گنهکار، در میان مردم همانند کسى است که با جمعى سوار کشتى شود، و به هنگامى که در وسط دریا قرار گیرد تبرى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خود تصرف مى‏کنم!، اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولى نمى‏کشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ کرده و یکباره همگى در دریا غرق مى‏شوند.”
پیامبر ص با این مثال جالب منطقى بودن وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را مجسم ساخته، و حق نظارت فرد بر اجتماع را یک حق طبیعى که ناشى از پیوند سرنوشت هاست، بیان می کند. در کتاب کافى از حضرت باقر علیه السّلام مروى است:
“انّ الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصّلحاء فریضه عظیمه بها تقام الفرایض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر.”[۲۳۴] بدرستى که امر به معروف و نهى از منکر، راه انبیاء و طریقه صلحا است. فریضه بزرگى است که به واسطه آن تمام فرائض برپا می شود. راه ها به آن ایمن مى‏شود، و کسب ها به آن حلال مى‏گردد، و مظالم به سبب آن رد مى‏شود، و زمین به واسطه آن آباد مى‏گردد، و به آن انصاف از دشمنان ظهور یابد، و استقامت امور به آن حاصل آید.
روش پیامبر (ص) و سیره ائمه هدى (ع) به هنگام اجراى این دو وظیفه نشان دهنده این است که آنها این وظیفه را با نهایت لطف و محبت مى‏آمیختند؛ و به همین دلیل سرسخت‏ترین افراد به زودى در برابر آنها تسلیم مى‏شدند.”[۲۳۵]
بنابراین، یکی از صفات مؤمنین، تواضع و فروتنى، و برخورد سالم در مقابل برخورد زشت و لغو جاهلان با ایشان‏ است؛ زیرا که آنان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمى‏کنند.[۲۳۶] خداوند در قرآن درباره این بندگان رحمان، کسانى که نامهاى خدا و در پیشاپیش آنها «الرّحمن» بر دلها و رفتارشان تجلّى مى‏کند،[۲۳۷] می فرماید:
“وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً"(سوره فرقان، آیه ۶۳)؛ بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى‏تکبّر بر زمین راه مى‏روند و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند (و با بى‏اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند.)
آیه الله مکارم، در تفسیر آیه می فرمایند: “سلامى که نشانه بى اعتنایى توأم با بزرگوارى است؛ نه ناشى از ضعف، سلامى که دلیل عدم مقابله به مثل در برابر جاهلان و سبک مغزان است؛ سلام وداع گفتن با سخنان بى رویه آنها است، نه سلام تحیت که نشانه محبت و پیوند دوستى است، خلاصه سلامى که نشانه حلم و بردبارى و بزرگوارى است.”[۲۳۸]
یکی از شیوه‏هاى عمومى وساده‏ى نهى از منکر، اعراض از منکر است؛[۲۳۹] در آیه ۵۵ سوره قصص، ترسیم بسیار گویا و زیبایى از قلوبى که بذر ایمان را در خود جاى داده و پرورش مى‏دهند، آمده است:
“وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ"(سوره قصص، آیه ۵۵)؛ و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روى مى‏گردانند و مى‏گویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان سلام بر شما (سلام وداع) ما خواهان جاهلان نیستیم.
علامه طباطبایی دربیان آیه می فرمایند“مراد از” لغو” سخن بیهوده است، به دلیل کلمه” سمعوا- مى‏شنوند"، چون لغو شنیدنى و از مقوله سخن است، پس مقصود سخنان بیهوده و خشن و زشتى است که پرداختن به آن، کار عاقلان نیست، و لذا وقتى آن را مى‏شنیده‏اند، از آن اعراض نموده، و مقابله به مثل نمى‏کرده‏اند، بلکه مى‏گفته‏اند: اعمال ما براى ما، و اعمال شما براى شما، و این در حقیقت متارکه و اعلام ترک گفتگو است،” سَلامٌ عَلَیْکُمْ” یعنى شما از ناحیه ما خاطرتان جمع باشد، و ایمن باشید، که گزندى نخواهید دید، این جمله باز اعلام متارکه، و خدا حافظى محترمانه است که با این جمله مى‏فهمانده‏اند شان ما اجل از آن است که این گونه سخنان بیهوده را دنبال کنیم، هم چنان که در جاى دیگر در باره مؤمنان فرموده:” وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً- و چون مردم نادان به ایشان خطاب مى‏کنند، در پاسخ مى‏گویند: سلام، و یا پاسخى سالم مى‏دهند. “لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ"- یعنى ما خواهان معاشرت و مجالست جاهلان نیستیم، این جمله تاکید همان مطالب قبل است، و حکایت زبان حال ایشان است.”[۲۴۰]
با توجه به این که مؤمنان راستین، دائما از طریق” امر به معروف” و” نهى از منکر” در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگى و فساد کوشش دارند، اما منافقان دائما سعى مى‏کنند که فساد، همه جا را بگیرد و معروف و نیکى از جامعه برچیده شود، تا بهتر بتوانند در چنان محیط آلوده‏اى به اهداف شومشان برسند، لذا یکی از نشانه‏هاى نفاق، امر به منکر و نهی از معروف است؛[۲۴۱] قرآن کریم در این باره می فرماید:
“الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ …"(سوره توبه ،آیه ۶۷)؛ مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها امر به منکر، و نهى از معروف مى‏کنند.
نتیجه بررسی تطبیقیبا توجه به آیات قرآنی، اعتقاد فرد مبنی بر این که گروهی از مردم، بد، شرور و بد ذات هستند و باید به آن ها برچسب آدم بد زد و این افراد باید به شدت تنبیه و مذمت شوند، اعتقاد قابل قبولی نیست؛ زیرا از منظر قرآن، انسان با نهاد پاک زاده می شود و با انتخاب آگاهانه خود، مسئول اعمال و کردار خود می باشد؛ در دیدگاه شناختی قرآن مبنی بر عدم اذیت شدن فرد در برابر عملکرد افراد، مسئولیت هر فرد در قبال وظیفه اش می باشد؛ و در دیدگاه رفتاری قرآن مبنی بر عدم اذیت شدن فرد در برابر عملکرد دیگران، خداوند مومنان را به انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر، دعوت می کند. و آنان را در برابر خود و دیگران، مسئول می داند.
با توجه به آموزه های قرآن، این باور غیر عقلانی که “آلبرت الیس” مطرح می کند، با آموزه های قرآن منطبق می باشد. اما این که زیر بنای فکری و فلسفی الیس در این باور، مساله نسبیت و نبودن معیار مطلقی در درست و نادرست است، این مساله با آموزه های اسلامی در تضاد است؛( زیرا همان طور که گفته شد زیر مبنای فکری الیس با آموزه های دین اسلام، قابل انطباق نیست) چرا که قرآن با بیان مصادیق معروف (اعمال نیک) و منکر( اعمال ناپسند)، معیار مطلقی برای درست و نادرست ارائه می دهد. دیگر آن که “الیس” در این باور، معتقد است که یکی ازموارد احساس خودکم بینی و بی ارزشی فرد، در نتیجه سرزنش دیگران نسبت به خطای فرد به وجود می آید؛ که این مساله نیز با آموزه های اسلامی در تضاد است؛ زیرا در قرآن، خداوند مومنان را مسئول اصلاح جامعه شان می داند و آنان را دعوت به امر به معروف و نهی از منکر می کند؛ و مؤمنان راستین، دائما از طریق” امر به معروف” و"نهى از منکر” در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگى و فساد کوشش دارند. روش پیامبر (ص) و سیره ائمه هدى (ع) به هنگام اجراى این دو وظیفه، نشان دهنده این است که آنها این وظیفه را با نهایت لطف و محبت می آمیختند.
بنابراین، پس از بررسی این باور غیر عقلانی، و تطبیق آن با آموزه های قرآن کریم، می توان به این نتیجه رسید که این دیدگاه در قرآن، همانند نظریه الیس، دارای ابعاد شناختی- رفتاری است و آدمی می تواند از طریق آگاهی و شناخت نسبت به این که مسئولیت هر فرد در قبال وظیفه اش می باشد، به اصلاح رفتارهای خود(مسئولیت فرد در قبال عملکرد خود، خانواده و جامعه اش با انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر) به مبارزه با این باور غیر عقلانی بپردازد. با این تفاوت که در روان شناسی، مراجع و با کمک درمانگر، راهکارهای شناختی و رفتاری آن ها را تعیین می کنند(درمانگر به بیمار کمک می کند تا فرد، بتواند خود را با واقعیات وفق دهد و خطای خود و دیگران را بدون سرزنش خود و دیگران بپذیرد.)[۲۴۲]. اما در قرآن، راهکارهای شناختی و رفتاری از قبل به طور کامل از سوی خداوند تعیین و تعریف گشته اند. زیرا که خداوند متعال بهترین درمانگر آدمی است که نفس و روان او را به طور کامل می داند.
۳-۱-۴٫ باور غیر عقلانی شماره چهار
اعتقاد فرد مبنی بر وحشتناک بودن و فاجعه دانستن امور به خاطر عدم مطابقت با خواسته و میل او.[۲۴۳]
۳-۱-۴-۱٫ تبیین این باور در روان شناسی
“الیس” در درمان این باور غیرعقلانی، معتقد است که معقول اندیشی با فلسفه سلطه پذیری و تسلیم شدن فرق دارد. معقول اندیشی توصیه می کند که آن چه را فرد می تواند تغییر دهد، تغییر دهد؛ و آن چه را که نمی تواند تغییر دهد، موقرانه بپذیرد و فرق این دو را بداند.[۲۴۴]
۳-۱-۴-۲٫ نقد و بررسی تطبیقی
بینش فرد توحیدی با بینش فرد غیر توحیدی، در قبول عدم مطابقت امور با خواسته و تمایلاتش، فرق دارد. بینش فرد توحیدی، مشیت و اراده خدا را در هر کاری مقدم می بیند و تسلیم به قضاء و قدر الهی است؛ خداوند در قرآن می فرماید که ما مقام هر کس را بخواهیم بالا می بریم:[۲۴۵] و رحمت خود را به هر کس بخواهیم(و شایسته بدانیم) می بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمى‏کنیم.[۲۴۶] در قرآن کریم، آیات بسیاری که دلالت بر بینشی که فرد توحیدی باید درباره امور داشته باشد، بیان شده است؛ که در دیدگاه شناختی و رفتاری قرآن به آن پرداخته می شود:
۳-۱-۴-۲-۱٫ دیدگاه شناختی قرآن نسبت به شخصیت مومنان مبنی بر عدم مطابقت امور با خواسته و تمایل فرد؛ تسلیم در برابر حق
از دیدگاه قرآن، همیشه خیر و شرّ انسان همراه با تمایلات او نیست، چه بسا او چیزى را ناخوشایند بدارد، ولى خداوند خیر زیاد در آن قرار داده باشد[۲۴۷] و این به خاطر آن است که انسان به همه‏ى مصالح خویش آگاه نیست؛ خداوند در قرآن در این باره می فرماید:
“کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ"(سوره بقره ،آیه ۲۱۶)؛ جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد در حالى که برای شما ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانید.
“علامه طباطبایی” در بیان آیه می فرمایند: “کلمه (کره) به ضمه کاف به معناى مشقتى است که انسان از درون خود احساس کند حال چه از ناحیه طبع باشد و یا از ناحیه‏اى دیگر. و کلمه (کره) با فتحه کاف به معناى مشقتى است که از خارج به انسان تحمیل شود، مثل اینکه انسانى دیگر او را به کارى که نمى‏خواهد مجبور سازد، و در قرآن کریم آمده:"لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَکَرْهاً"(سوره نساء، آیه ۱۸)؛ یعنی این عمل بر شما حلال نیست که با تهدید از زنان ارث ببرید. و نیز آمده:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...