سر دسته کسانی که نفی را در این آیه شریفه، به زندان معنا کرده‌اند ابوحنیفه است[۳۷]. ابن عابدین در کتاب رد المحتار علی الدر المختار می‌گوید: حبس از دیدگاه قرآن به استناد آیه شریفه او ینفوا من الارض ثابت است، و رسول خدا (ص) به خاطر اتهامی، مردی را در مسجد، زندانی کرده و علی علیه السلام زندانی احداث کرد و آنرا از بوریا ساخت و اسمش را نافع گذاشت. دزدها دیوار آنجا را سوراخ نموده، فرار می‌کردند. سپس زندان دیگری، از خاک و گل ساخت و آنرا مُخَیَّس نامید. یعنی محل رام کردن و خوار نمودن و سپس شعری را از آن حضرت نقل می‌کند:
الا ترانی کیّساً مکیَّساً
بنیتُ بعدَ نافعٍ مُخَیَّساً
سجناً حصیناً و أمیناً کیَّسا[۳۸]
در مسند زید روایتی از امیرمؤمنان علی (ع) نقل شده که نفی را به معنای حبس گرفته است. روایت می‌گوید: اذا قطع الطریق اللصوص و اشهروا السلاح و لم یأخذوا مالاً و لم یقتلوا مسلماً ثم أخدوا حبسوا حق یموتو و ذلک نفیهم من الارض.
مالک بن انس، نفی را به معنی زندانی کردن، در شهری غیر از شهر محل جنایت، معنا کرده است[۳۹].
کسانی که گفته‌اند نفی یعنی زندانی کردن، چنین استدلال کرده‌اند که نفی حقیقی از زمین امکان ندارد، چرا که به هر کجا تبعید کنیم، باز هم زمین است، پس باید معنای آنرا حبس بدانیم، زیرا در زندان، نمی‌توانند مانند سایر مردم، تصرف آزاد داشته باشند و همچنین به شعر یکی از شعرای عرب استناد می‌کنند که گفته است:
خرجنا من الدنیا و نحن من اهلها فلسنا من الأحیاء فیها و لا الموتی
اذا جاء السَّجَان یوماً لحاجه عجبنا و قلنا جاء هذا من الدنیا[۴۰]
شوکانی در فتح القدیر می‌نویسد: ابن جریر و قرطبی، با نظر مالک موافق هستند و کوفیون گفته‌اند: نفی آنان، به معنی زندانی کردن آنان است چرا که از دنیای آزاد به گوشه‌ای تنگ از آن، برده می‌شوند[۴۱].
ابوالبرکات نیز در تفسیر خود، نفی را به معنی حبس گرفته است.
ابن العربی نیز در احکام القرآن، پس از نقل ۴ قول در معنای نفی من الارض، نظر ابوحنیفه را اختیار کرده، می‌گوید، حق این است که، وی را زندانی کنند، چه زندان برایش به منزله نفی از روی زمین است[۴۲].
پایان نامه
شافعی در کتاب الأم در این مورد می‌نویسد:
هنگامی که دزدان با سلاح عریان به مردم حمله کردند، براساس مقدار جرمی که مرتکب شده‌اند، بایستی مجازات شوند.بعضی ممکن است کسی را کشته باشند و بعضی ممکن است کسی را نکشته باشند ولی مالی را اخذ کرده باشند و بعضی ممکن است، هیچیک از این دوم را مرتکب نشده باشند، بلکه فقط سیاهی لشکر دزدان بوده و با این کار آنان را تقویت کرده باشند. شافعی بعد از اینکه کیفر تمام را معین می‌کند، می‌گوید، دسته سوم جزایشان این است که بعنوان تعزیر، زندانی شوند[۴۳].
محقق حلی (ره) درباره محارب می‌نویسد: المحارب ینفی من بلده الی بلد آخر و یکتب الی اهله ان لا تواکلوه و لا تشاربوه و لا تجامعوه و لا تجالسوه و لا تبایعوه[۴۴].
صاحب جواهر (ره) نیز به خبر مدائنی استناد کرده که می‌گوید از حضرت امام رضا (ع) در مورد کیفیت نفی بلد محارب و حد و اندازه‌اش سئوال نمودم. آن حضرت فرمود: از شهری که در آنجا مرتکب جرم شده، به شهر دیگری تبعید می‌گردد و به اهل آن شهر نوشته می‌شود که این فرد، تبیعدی است، پس با او نشست و برخاست نکنید، با او خرید و فروش نکنید، با او ازدواج نکنید، با او هم غذا نشوید، با او مشورت نکنید. با او تا یکسال، به همین منوال عمل می‌شود و اگر از این شهر به شهر دیگر رفت، به اهل آنجا هم همین نوشته می‌شود، تا یکسال تمام شود[۴۵].
شیخ حرعاملی (ره) در وسائل الشیعه، روایتی از امام باقر (ع) نقل نمود که فرمود:
فإن کانوا أخافوا السبیل فقط و لم یقتلوا احداً و لم یأخذوا مالاً أمر باید اعهم الحبس فانّ ذلک معنی نفیهم من الأرض باخافتهم السبیل[۴۶].
محاربین، اگر فقط راه را نا امن کرده اند و کسی را نکشته و مالی از کسی نبرده باشند، دستور به حبس آنها داده می‌شود، پس به تحقیق، این معنای نفی از ارض است به واسطه نا امن کردن راه.
بنابر روایت دیگری از امام جواد علیه السلام، آن حضرت در پاسخ به سئوال معتصم عباسی درباره حکم راهزنان فرمود: آنچه واجب است، این است که امیرالمؤمنین باید ملاحظه کند، اگر راهزنان، فقط راه را نا امن کرده و کسی را نکشته و مالی را از کسی نگرفته‌اند، در این صورت دستور دهد آنها را زندانی کنند، زیرا معنی نفی کردن آنها از زمین، همان است، بخاطر نا امن کردن راه و چنانچه ضمن سلب امنیت از مردم و ایجاد رعب و وحشت، در راه کسی را کشته و مالی را هم گرفته‌اند، باید دستور دهد بعد از بریدن دست راست و پای چپ آنها، به دار آویخته شوند[۴۷].
شیخ طوسی (ره) می‌گوید: نفی آن است که امام او را مورد تعقیب قرار می‌دهد و نمی‌گذارد در جای معین مستقر شود. ایشان در آخر می‌گوید: هذا هوا النفی من الارض عندنا[۴۸].
با توجه به روایات موجود در این باب، برخی از فقهای امامیه، همچون ابوالصلاح حلبی، قائل به تخییر بین دو عقوبت حبس و تبعید می‌باشند. البته فقهای امامیه، اکثراً نفی از ارض را تبیعد و نفی بلد معنا کرده‌اند[۴۹].

بند دوم: آیه ۱۵ سوره نساء

والاتی یأتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن أربعه منکم فإن شهدوا فأمسکوهن فی البیوت حتّی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلاً (نساء/ ۱۵)
این آیه اشاره به مجازات زنان شوهر داری است که آلوده فحشا می‌شوند. نخست می‌فرماید: «و کسانی که از زنان (همسران) شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد، بر آن بطلبید.» سپس می‌فرماید: «اگر این چهار نفر به موضوع (زنا) گواهی دادند، آنها را در خانه‌ها (ی خود) محبوس سازید تا مرگ آنها فرا رسد.» بنابراین، مجازات عمل منافی عفت برای زنان شوهردار، در این آیه «حبس ابد» تعیین شده است. ولی بلافاصله می‌گوید: «و یا اینکه خداوند راهی برای آنها قرار دهد.» از تعبیر فوق استفاده می‌شود که این حکم، یک حکم موقت بوده است[۵۰].
کسانی که قائل به مشروعیت زندان در اسلام هستند، به عبارت «فامسکوهن فی البیوت» استناد می‌کنند. در زبان عربی، یکی از الفاظی که برای زندان استفاده شده است، لفظ امساک می‌باشد. مفسران می‌گویند:
حکم شرعی برای مجازات زنانی که در صدر اسلام مرتکب، عمل زشت و شنیع زنا می‌شدند، در صورتی که به اثبات می‌رسید، این بود که آنان را، برای همیشه در خانه زندانی می‌کردند و از بیرون رفتن آنان، جلوگیری می‌نمودند تا اینکه مرگ آنان فرا رسیده، می‌مردند[۵۱].
در مورد آیه مذکور، دو نظر از سوی مفسرین ابراز شده است:
۱- این آیه، پس از نزول حکم جلد ورجم، منسوخ شده است.
۲- هیچ گونه نسخی در این آیه، صورت نگرفته است.
امین الاسلام طبرسی (ره) در ذیل همین آیه شریفه می‌نویسد: «در آغاز اسلام هرگاه زنی مرتکب زنا می‌شد و چهار گواه بر زنای او شهادت می‌دادند، او را در خانه، حبس می کردند تا جان بسپارد، ولی این حکم، پس از مدتی نسخ شد و دستور داده شد، افرادی را که مرتکب زنای محصنه می‌شوند سنگسار کنند و افرادی را که مرتکب زنای غیر محصنه می‌شوند، تازیانه بزنند» ایشان او یجعل الله لهن سبیلاً را مفتاخی برای نسخ بوسیله آیاتی که بعداً می‌آید می‌داند و اضافه می‌کند، «آیه الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مأه جلده (زن و مرد زناکار را هرکدام صد ضربه شلاق بزنید.) حکم آیه قبلی را نسخ کرد.»[۵۲]
فیض کاشانی می‌گوید: فامسکوهن فی البیوت ای فاحبسوهن، و هی منسوخه بایه الزانیه و الزانی[۵۳] .
علامه طباطبایی (ره) در المیزان می‌نویسد: «امساک، حبس دائمی است که بر شهادت چهار نفر مترتب می‌گردد، نه بر تحقق کار زشت، اگر چه معلوم هم بشود، بدین معنی که اگر ارتکاب فحشاء ،محقق و معلوم گردد، ولی چهار نفر شاهد بر آن گواهی ندهند، کیفر بر آن ثابت نمی‌شود و این از نعمتهای خداوندی است که در مورد بندگانش، بزگواری نشان داده و عفو و اغماض می‌فرماید و به قرینه اینکه، نهایت مدت حبس را، مرگ زن قرار داده است، حکم در این مورد، حبس دائمی است، چیزی که هست، تعبیر حبس ابد آن هم در زندان، نیاورد بلکه فرمود: آنها را در خانه‌ها نگه بدارید تا مرگشان فرا رسد.»[۵۴]
صاحب تفسیر نور الثقلین نیز قائل به نسخ آیه مذکور می‌باشد.
مغنیه در تفسیر کاشف می نویسد: هرگاه زنا بر زن ثابت شد، در خانه‌اش زندانی می‌شود، تا اینکه بمیرد. این کیفر زنای اوست[۵۵].
زمخشری در تفسیر کشاف: فامسکوهن فی البیوت معنایش این است که آنان را برای ابد در خانه‌هایتان زندانی کنید. این کیفر زنان زناکار در اسلام بوده است.
رشید رضا، در تفسیر المنار: فامسکوهن یعنی آنان را در خانه‌هایشان زندانی کنید و از بین رفتن، جلوگیری کنید. این کیفر آنان و جدائی بین آنان و کار زشتشان است[۵۶].
ابن العربی در احکام القرآن: در صدر اسلام که جنایت، زیاد نبود، خداوند امر نمود که آنها را در خانه‌ها حبس کنند، اما چون جنایت زیاد شد، برایشان زندان ساخته شد[۵۷].
صاحب تفسیر خازن می‌گوید: فأمسکوهن فی البیوت یعنی آنان را در خانه‌ها حبس کنید. حکمت این حکم، آنست که زن هنگام خروج از خانه، خود را به مردان نشان داده و به زنا می‌افتد، اما اگر در خانه، حبس شود، قادر به ارتکاب زنا، نخواهد بود[۵۸].
ابوالبرکات نسفی نیز در تفسیری همین نظر را دارد[۵۹].
فخر رازی نیز می‌گوید: فأمسکوهن فی البیوت یعنی آنان را برای همیشه در خانه‌هایتان، حبس کنید. فلسفه این عمل، آنست که زن به هنگام خروج از خانه و ظاهر شدن در بیرون، به زنا می‌افتد، پس چون در خانه، محبوس شود، بر زنا قادر نخواهد بود و چون این حالت، تداوم یابد، حالت عفت و فرار از زنا، به وی باز خواهد گشت[۶۰].
سیوطی به لفظ زندان تصریح کرده، می‌نویسد:
فامسکوهن فی البیوت یعنی آنان را در خانه‌ها حبس کنید، یعنی در سجون.
آیت الله خوئی (ره) در کتاب البیان فی تفسیر القرآن می‌نویسد: هیچگونه نسخی در این آیه، صورت نگرفته است، زیرا نسخ در آیه شریفه، متوقف بر دو موضوع است:
۱- توقف و زندانی کردن زنان بدکاره در خانه بعنوان حد زنای آنان باشد، نه برای پیشگیری از ارتکاب مجدد.
۲- منظور از راهی که در آخر آیه آمده و بعنوان رهائی آنان می‌باشد، همان تازیانه زدن و سنگسار نمودن است. در حالیکه، هیچ یک از این دو موضوع، قابل اثبات نیست، زیرا ظاهر آیه این است که منظور از نگاهداشتن و توقیف آنان، برای جلوگیری نمودن آنها از ارتکاب مجدد زنا می‌باشد و این آیه شریفه نیز، انسان را به یکی از راه های جلوگیری از شیوع مفاسد و فواحش رهبری می‌کند و آن اینکه زنان ناشایست توقیف شوند، تا راهی در پیش پای آنها گذاشته و از این عذاب و توقیف نجات یابند. همچنین، راه نجات و خلاصی که در این آیه برای آنان پیش‌بینی می‌شود، نمی‌تواند تازیانه و سنگسار کردن باشد، چون هیچ زن عاقلی که در خانه با رفاه کردن به سر می‌برد، راضی نمی‌شود به عنوان راه فرج، سنگسار شده و یا تازیانه بخورد. بنابراین، چطور می‌تواند تازیانه و رجم، راهی برای آنها محسوب شود، چون او یعجل الله لهن سبیلا اشعار به راه گشایش دارد[۶۱].
ایشان در ادامه برای راه نجات و خلاصی در آیه، ۳ احتمال را مطرح می‌کند:
۱- راه نجات مثل اینکه توبه خالصی کند، که اطمینان حاصل شود متنبه شده و دیگر آلوده به گناه نمی‌شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...