هوش جسمانی – جنبشی [۴۴]: مهارت در بکارگیری کل بدن برای بیان افکار و احساسات
پایان نامه
هوش میان فردی [۴۵]: توانایی درک و تمایز حالات روحی، مقاصد، انگیزه ها و احساسات دیگران
هوش درون فردی [۴۶]: توانایی تفکر طولانی مدت، پرداختن به رویاها و پروراندن آنها، بررسی تئوری ها و کلا ً شناخت خود و توانایی عملکرد مناسب براساس آن
هوش طبیعت گرا [۴۷]: مهارت در شناخت و طبقه بندی گونه های مختلف گیاهان و جانوران و محیط فردی
در این نظریه چنین فرض شده است که در میان افراد از لحاظ هوش های مختلف تفاوت وجود دارد. نظریه گاردنر الزاماً به هشت هوش یا هشت توانایی منحصر نمی شود. او معتقد است که احتمالاً بیش از هشت هوش وجود دارد، و در یکی از آثار خود (۱۹۹۹) هوش روحانی[۴۸]، و هوش وجودی (هستی گرایانه[۴۹]) را نیز مطرح کرده است (سیف، ۱۳۹۰).
۲-۱-۵ مفهوم فرهنگ
توجه انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان و فلاسفه به فرهنگ و فرهنگ‌شناسى سبب ارائه تعاریف گوناگونى از این مقوله مهم انسانى شده است، به‌نحوى که گفته مى‌شود تاکنون بیش از ۳۰۰ تعریف از فرهنگ ذکر شده است. واژه ی فرهنگ از دو جزء “فر” و “هنگ” تشکیل شده است. “فر” به معنى نیروى معنوی، شکوه، عظمت، جلال و درخشندگى است."هنگ” از ریشه اوستائى Thanga (سنگ) به معنى کشیدن، سنگینی، وزن، گروه و وقار مى‌باشد. معنى ترکیبى این دو واژه بیرون کشیدن و بالا کشیدن است که منظور از آن بیرون کشیدن مجموع دانستنى‌ها و نیروها و استعدادهاى نهفته افراد یک ملت براى پر بار کردن پدیده‌ها و خلاقیت‌هاى ناشناخته ی آدمى است (محمودى، ۱۳۵۷).
تایلر[۵۰]: همه ی آن دسته از عقاید و افکار که دربرگیرنده ی دانش، عقیده، هنر، اخلاق، قانون، عادات و هر قابلیت یا عادتی که بشر به عنوان عضوی از جامعه برای خود کسب کرده باشد، فرهنگ نام دارد (جعفری، ۱۳۷۸).
مالینفسکی[۵۱]فرهنگ را اینچنین تعریف می کند: فرهنگ عبارت است از یک سیستم منظم اشیاء و فعالیت‌ها و رفتارهایی که هر جزء و عنصر آن در رسیدن به نتیجه واحد سهمی بر عهده دارد (روح‌الامینی، ۱۳۸۸).
هرسکوویتس[۵۲]در تعریف فرهنگ چنین می گوید: فرهنگ اساساً بنایی‌ست بیانگر تمامی باورها، رفتارها، دانش‌ها، ارزش‌ها و خواسته‌هایی که شیوه‌ی زندگی هر ملت را باز می کند و سرانجام عبارت است از هر آنچه یک ملت دارد، هر کاری که می‌کند و هر آنچه می‌اندیشد.
بوس[۵۳](۱۹۲۹) فرهنگ را می توان شامل رفتارهایی دانست که در میان گروهی از انسان ها مشترک است و از نسلی به نسلی و از کشوری به کشوری راه یافتنی است.
مایرس [۵۴](۱۹۲۷) فرهنگ آن چیزی است که از گذشته آدمیان باز مانده، در اکنون ایشان عمل می کند و آینده شان را شکل می دهد.
برنارد[۵۵](۱۹۴۲) فرهنگ به معنای جامعه شناسیک آن عبارت است از هر چیزی که ساخته ی دست بشر باشد، چه شیء مادی باشد، چه رفتار نمادین (symbolic) یا سازمان اجتماعی.
کلاکن [۵۶](۱۹۵۱) “یک فرهنگ” اشارتی است به راه و روش مشخص یک گروه از آدمیان یا «طرح» کامل زندگی آنان.
روت بندیکت[۵۷](۱۹۴۷) فرهنگ اصطلاحی است جامعه شناسیک برای رفتار آموخته، رفتاری که با آدمی، زاده نمی شود و بر خلاف رفتارهای زنبورها و مورچه های اجتماعی از راه یاخته های نطفه تعیین نمی شود بلکه هر نسل باید آن را از نو از مردم بزرگسال بیاموزد (آشوری، ۱۳۹۳).
مارکس[۵۸]: فرهنگ و ایدئولوژی همان بازتاب های روابط طبقاتی هستند که محتوای آن ها را عقاید و باور های کسانی که قدرت را در دست دارند تعیین می کند. دلایل اثبات این موضوع این است که فرهنگ یکپارچه و یکدست است و نمی تواند به خودی خود تأثیری ایجاد کند.
بلا[۵۹]و دیگران (۱۹۸۵) فرهنگ را اینگونه تعریف می کنند: الگوهایی از معنا که هر گروه یا جامعه ای برای تفسیر و ارزیابی خود و موقعیت خود به کار می گیرد (بیلینگتون، روزاموند، ۱۳۸۰).
به نظر پارسونز[۶۰](۱۹۴۸) فرهنگ عبارت است از: سیستم های الگو شده یا سازمان یافته ای از نماد ها که تحت جهت گیری های کنش و اجزاء درونی شده ی شخصیت افراد و الگو های نهادی شده ی سیستم اجتماعی در آید (معینی، ۱۳۷۴).
ماکس وبر[۶۱]: فرهنگ از یک سلسله روش‌ها و زمینه‌ها متأثر است که آن روش‌ها و زمینه‌ها افراد جامعه را به هم مى‌پیوندند و در رفتار و کردار و روابط اجتماعى آنها منعکس مى‌شود.
راد کلیف براون[۶۲] بر این عقیده بود که فرهنگ «شکل استاندارد شده ی رفتار، افکار و احساسات» اعضای جامعه است (دنی کوش، ۱۳۸۱).
فرهنگ می تواند به عنوان یک پیاز تصور شود، به شکلی که لایه های بیرونی فرآورده و نماد های آشکار و صریح فرهنگ هستند، لایه های میانی ارزش ها و هنجارها هستند و هسته ی پیاز پیش فرض های ما در مورد حیات و زندگی می باشند (Trompenars, Hampden, & Turner, 1997).
فرهنگ، مفهوم وسیع و در عین حال ساده ای است که شامل الگوهای شناختی (آشکار و نهان) و تجسم آن ها در نظام های اجتماعی، اعمال و مصنوعات دست بشر است و موجب تمایز یک گروه از افراد از دسته ها و گروه های دیگر می شود (جوشن لو، رستمی، ۱۳۸۸).
یکی از جامع ترین تعاریف فرهنگ را مفهومی می داند که دارای دو مؤلفه ذهنی و عینی است. در این تعریف، فرهنگی ذهنی، شیوه ویژه ای برای ادراک فرد از بخش انسان ساخته محیط زندگی است که ادراک قوانین، مقررات، هنجارها و ارزش ها را شامل می شود (ترپاندیس[۶۳]، ۱۹۷۲). از طرف دیگر، فرهنگ عینی تأکید بر نظام های حقوقی، اقتصادی، سیاسی، مذهبی و آموزشی دارد (انگ، اینکپن[۶۴]، ۲۰۰۸؛ لیونگ، انگ[۶۵]، ۲۰۰۸).
در تازه ترین تعریف، فرهنگ را «معرفت و شناخت» معرفی کرده اند که دارای ویژگی های بشری، اکتسابی و مشترک (بین یک یا چند گروه کوچک و بزرگ انسانی مثل سازمان) و نیز تحول پذیری و قابلیت انتقال از نسلی و جامعه ای به نسل و جامعه ای دیگر می باشد و با توجه به حوزه های گوناگون آن، دارای جلوه ها و مؤلفه های متفاوت و متنوعی است. بنابراین «فرهنگ» یعنی:
معرفت مشترک و هنجار شده
با قابلیت یادگیری، انتقال پذیری و تحول پذیری
شامل مؤلفه های مهمی همچون باورها، ایدئولوژی، ارزش ها، هنجارها، نمادها، فناوری مادی و اجتماعی
دارای کارکردهای عامی همانند: ایجاد ارتباط جمعی، ایجاد و حفظ همبستگی و انسجام اجتماعی، هویت بخشی، ماندگارسازی جامعه و تأمین نیازهای زیستی انسان (اسدی، ۱۳۸۹)
شنایدر و گابریوو (۱۳۸۲) معتقدند تنها هنگامی می توانیم فرهنگ خود را درک کنیم که خارج از آن و در معرض فرهنگ دیگری قرار داشته باشیم.
۲-۱-۶ مشخصه های فرهنگ
فرهنگ اشتراکی است: فرهنگ، برنامه ریزی ذهنی مشترکی است که افراد داخل گروه را قادر به تعاملی صمیمی با یکدیگر می کند و این در حالی است که افراد خارج از گروه از آن بی بهره اند.
فرهنگ اکتسابی و دیر پا است: فرهنگ، به صورت تصادفی پیش نمی آید و در طول زمان به شکلی نظام مند بنا نهاده می شود.
فرهنگ نفوذ زیادی بر رفتار دارد:رهایی از سلطه فرهنگ برای ما دشوار است. زمانی که به طور ذهنی، عقلانیت بعضی از جنبه های فرهنگ خود را زیر سؤال می بریم یا به دنبال انعطاف پذیری فرهنگی از طریق انجام اعمال در قالب یک فرهنگ دیگر هستیم نیز، تعاملی طبیعی به برگشتن به ریشه های فرهنگ خودی در وجود ما فریاد می زند.
فرهنگ نظام مند و سازمان یافته است: فرهنگ، یک سیستم سازمان یافته از ارزش ها، نگرش ها، باورها و معانی است که به عناصر خود و زمینه محیطی وابسته است.
حجم بزرگی از فرهنگ نامرئی است: بخش بزرگی از فرهنگ پنهان است. اجزای نامرئی فرهنگ، یعنی ارزش های اصولی، ساختارهای اجتماعی و شیوه های فکری بیشترین اهمیت را دارند.
فرهنگ ممکن است “باز” یا “بسته” باشد: فرهنگ بسته غالباً یکنواخت و مورد توافق همگان و حاکم بر جمعیت های همگن یا تحت نفوذ باورهای مذهبی خاص هستند. فرهنگ های باز که نسبتاً غیر منطقی اند و حتی به واسطه تشویق آزادی افکار و عمل، غیر منطقی تر نیز می شوند (توماس، اینکسن، ۱۹۴۷ ) .
۲-۱-۷ تنوع فرهنگی
در طول سالیان گذشته، کشورها دچار تغییرات جمعیتی قابل ملاحظه ای شده اند و همین امر، تنوع بیش از پیش نژادی، قومی و فرهنگی دانش آموزان را موجب گردیده است. چنین تنوعی، چالش های فراوانی را پیش روی آموزگاران قرار داده است. آنان باید برنامه هایی را تدوین کنند که نه تنها از نظر مضمون با تفاوت های فرهنگی متناسب باشد (مانند قرار دادن دانش آموزان در معرض عقاید، پیشینه و پایه های فرهنگی خود)؛ بلکه از قابلیت کاربردی مطلوبی نیز سود برند (مانند یاری رساندن به دانش آموزان برای شناخت «روش های بیشمار یادگیری» در فرهنگ های مختلف) (آرمسترانگ، ۱۳۸۳:۲۲۶).
تنوع فرهنگی به معنای وجود واقعی و مادی فرهنگ های متفاوت در یک واحد اجتماعی، خانوادگی، آموزشی، حرفه ای، اداری، هنری، ورزشی، جغرافیایی، دولتی- کشوری و نظایر آن است (احمدی، قاسمی، ۱۳۹۱).
بسیاری از افراد به تنوع و تفاوت های فرهنگی به عنوان منبع و عامل مؤثر در ایجاد برتری رقابتی بها نمی دهند، با این توصیف که تفاوت فرهنگی مسئله مهمی نیست؛ ما همه انسان هستیم و تنها عامل سوء تفاهم ما اختلاف زبان است؛ اگر بر تفاوت ها تمرکز کنیم از هدف دور می مانیم و دیگران، از فکر کردن به تفاوت های فرهنگی و مهارت های مورد نیاز برای اداره آن طفره می روند. در حالی که تنوع فرهنگی مزایای بسیاری از جمله موارد زیر را دارد:
از جنبه بازار یابی[۶۶]: توانایی سازمان و افراد را در تأمین و پاسخ به اولویت های فرهنگی بازارهای محلی افزایش می دهد.
از جنبه کسب منابع[۶۷]: توانایی سازمان را در جذب نیروهایی با زمینه های فکری مختلف بالا می برد.
از نظر هزینه ها[۶۸]: هزینه ناشی از ریزش مدیران غیر بومی را کاهش می دهد.
از نظر حل مسئله[۶۹]: با بهره گیری از تنوع دیدگاه ها، تصمیم گیری های بهتر و جامع تری گرفته می شود.
از نظر خلاقیت[۷۰]: از طریق تنوع در دیدگاه ها و به دلیل تأکید کمتر بر ضرورت هماهنگی و یکسان سازی عقاید، خلاقیت تقویت می شود.
از نظر انعطاف پذیری نظام ها[۷۱]: انعطاف پذیری و قدرت تحمل و پاسخگویی سیستم به تقاضاهای متعدد پویایی محیط کنونی را افزایش می دهد (Chen et al, 2002).
۲-۱-۸ تعاملات میان فرهنگی
چند فرهنگی[۷۲] بودن یکی از موضوعات مهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بسیاری از جوامع مدرن به شمار می آید. گرچه پدیده جامعه چند فرهنگی نسبتاً کهن بوده و منشأ و تاریخ آن در کشورهای مختلف، متفاوت است؛ اما اهمیت آن به ویژه در عصر جهانی شدن آشکار شده است.
در جوامع چند فرهنگی مبحث تعاملات میان فرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار است. تعاملات میان فرهنگی وجوهی از رفتار است که میان مردمانی با فرهنگ یا پاره فرهنگ های هویتی متفاوت شکل می گیرد. تعاملات میان فرهنگی، به عنوان فرایند مبادله اندیشه ها، معانی و کالاهای فرهنگی میان مردمانی از فرهنگ های مختلف، هنگامی به وقوع می پیوندد که ادراکات فرهنگی و سیستم های نمادین آن ها به اندازه کافی مجزا هستند. در این گونه از ارتباط، اساساً بین دو طرف ارتباط، در آغاز علقه فرهنگی مشترکی وجود نداشته و یا اینکه طرفین، دارای پیوندهای فرهنگی ضعیفی هستند. به عبارتی، ارتباط میان افرادی که ادراکات فرهنگی و نظام نمادهایشان به اندازهای گوناگون است که می تواند در جریان ارتباط، ایجاد اختلال نماید، تعاملات میان فرهنگی نامیده می شود. در این میان، فرد هنگامی نیازمند آگاهی از راز و رمزهای ارتباطات میان فرهنگی می شود که در یک حس فرهنگی[۷۳] خود را متمایز از دیگران ببیند و ضمناً در تلاش باشد که به مشابهت معنی در فراگرد ارتباط دست یابد (جانت، ۱۹۹۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...