.متأسفانه درجهان اسلام کم کم افکاری پیدا شد که عمل را تحقیر و آن را بی­ارزش تلقی می­کرد. به عبارت دیگر طرز تفکر مسلمانان، در مسألۀ مبنای سعادت انسان، ازطرز واقع بینانه به طرز خیال پردازانه گرایش یافت. به طوری که تاریخ نشان می­دهد ریشه این فکر را اموی ها ایجاد کردند.
مسأله­ای که از قدیم در بین علمای کلام مطرح بوده و آن این است که آیا، اساس ایمان است، و اصلا ایمان چیست؟ تاریخ نشان می­دهد که خلفای بنی امیه از نظر اینکه خودشان درعمل فاسق و فاسد بودند و این امر را نمی­توانستند انکار کنند. بنابراین این فکر را ترویج می­کردند که، اساس این است که ما ایمان داشته باشیم، اگرایمان درست باشد عمل اهمیتی ندارد. برای اینکه خلفای بنی امیه راتبرئه کنند که مردم خیلی حساسیت نشان ندهند و نگویند که اینها چه جور خلفایی هستند که عملشان این چنین فاسد است؟. علم کلام نشان می­دهد که فرقه ای در قرن دوم اسلامی پیدا شد به نام مرجعه که یکی از اصول عقایدشان همین بود که عمل اهمیتی ندارد؛ خلفای اموی هم از اینها حمایت کردند.
پایان نامه - مقاله
بعدازاینکه بنی­امیه رفتند، بنی­عباس روی خصومتی که بابنی­امیه داشتند ریشه مرجئه را زدند ولی باکمال تأسف این فکر امروز در دماغ شیعه پیدا شده است.
همان دنیای تشیع که درآن زمان در پرتو تعلیمات ائمه خودش صددرصد با این فکر مخالف بود، خودش الان افکارمرجئه راپیداکرده است. درمیان تعلیماتی که ما از پیش خودمان به خودمان می­دهیم، عمل را تحقیرمی­کنیم. می­گویم بهشت رابه بهاء نمی­دهند به بهانه می دهند. این راچه کسی گفته است؟علی بن ابی طالب (ع)ازبهشت به بها تعبیر می­ کند ومی­گوید: « اِنَّهُ لَیسَ لاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلاّ الجَنَّهُ فَلا تَبیعوها اِلاّ بِها»(مجلسی،۱۴۰۳: ۷۵/۱۳)بهشت ثمن اعمال شماشت، ولی ما می­گوییم: نه، بهشت را به بهانه می­ دهند. یعنی بهشت رانمی­شود با عمل تهییه کرد و خرید، بهانه ای باید درست کرد؛ این نوعی گریز از واقعیت به خیال است.
اگربه قرآن کریم مراجعه کنیم می­بینیم قرآن یهودیان را که آن وقت چنین فکری داشتندسخت می­کوبد. این فکر که ملتی برای خودش امتیازی نزد پروردگار قائل باشد وبگوید: اگرمن کاربدکنم خدا به کار بد من کاری ندارد، ولی اگر کار خوب کنیم چند برابر جزای خوب می­دهد، اساسا مال یهودی­ها بود و قرآن زیاد آن را نقل می کند. اینها می­گفتند ما هر چه گناه بکنیم هرچه کار بد کنیم، به جهنم نمی­رویم. ما نژاد ممتاز هستیم، فرضا اگر به جهنم برویم، یک تشریفاتی است و بعد از چند روز خلاص می­شویم، بهشت مال ما است.
در تفاسیر وارد شده است که در مدینه، هم یهودی بود و هم مسیحی و هم مسلمان. در میان عده­ای از مسلمانان و مسیحیان و یهودیان اختلاف می­ شود؛ مسلمانان می­گویند: حالا که ما مسلمان شدیم، ملت ممتاز هستیم و خدا برای ما امتیاز قائل است و هر کار بدی بکنیم خدا از ما می­گذرد؛ مسیحی­هامی­گویند: خیر، ما این چنین هستیم و یهودی ها هم می گویند: نه ما این چنین هستیم. ببینید قرآن چگونه پاسخ می دهد: «لیس بأمانیکم ولاأمانی أهل کتاب من یعمل سوء یجزیه » ( نساء،۱۲۳)؛ نه مطلب آن طوری هست که شما می گویید و آروزیش را دارید و نه آن طوراست که اهل کتاب خیال کردند و آرزویش را در دل پروراندند، خدا با هیچ کس خویش و قومی ندارد، هر کسی کار بد کند خداوند او راکیفر می­دهد. ببینید قرآن چگونه و با چه صراحتی این خیال را که مقدمۀ انحطاط مسلمانان بود از سرشان بیرون آورد. فرمود: بروید عمل خودتان راتصحیح کنید. ما در عصر ائمه می­بینیم که این فکرمی خواسته درمیان شیعیان رواج پیدا کند و ائمه چقدر با آن مبارزه کردند. (داعی نژاد،۱۳۸۶: ۳۸)

۴-۴٫ میزان اعمال

منظور از ترازوى سنجش أعمال در قیامت چیست؟ درباره چگونگى توزین اعمال در روز رستاخیز، بحث فراوانى در میان مفسران و متکلمان شده است، و از آنجا که بعضى چنین تصور کرده اند، «وزن» و «ترازو»، در آن جهان، همانند وزن و ترازو در این جهان است، و از طرفى اعمال انسان سنگینى و وزنى ندارد که بتوان آن را با ترازو سنجید، ناچار شده اند، از طریق تجسم اعمال، و یا این که خود اشخاص را به جاى اعمالشان در آن روز وزن مى کنند، مشکل را حل نمایندولى اگر مسأله مقایسه زندگى آن جهان را با زندگى دنیا کنار بگذاریم و توجه داشته باشیم که، همه چیز در آنجا با اینجا متفاوت است، درست همانند تفاوتى که میان زندگى جنین در عالم رحم، با زندگى انسان در این دنیا وجود دارد.
و نیز توجه داشته باشیم که: در فهم معانى الفاظ، نباید همیشه، به دنبال مصداق هاى موجود و معین برویم، بلکه مفاهیم را از نظر نتیجه بررسى کنیم، مسأله «وزن در روز رستاخیز» کاملاً حل خواهد شد.توضیح این که: در گذشته هنگامى که مثلاً نام «چراغ» برده مى شد، ظرفى به نظر مى رسید که مقدارى ماده روغنى در آن ریخته شده بود و فتیله اى در میان آن نصب گردیده، و احتمالاً حبابى نیز روى آن براى تنظیم هوا قرار داده شده بود. در حالى که امروز از کلمه «چراغ» چیز دیگرى مى فهمیم، دستگاهى که نه ظرفى براى روغن دارد، نه فتیله اى، و نه حبابى براى تنظیم هوا، اما آنچه چراغ امروز را با دیروز پیوند مى دهد، همان هدف و نتیجه آن است، یعنى وسیله اى که تاریکى را از میان مى برد. در مسأله «میزان» نیز چنین است، در همین جهان مى بینیم با گذشت زمان «ترازوها» چه اندازه دگرگون شده اند، و حتى لفظ میزان به وسائل دیگر سنجش نیز گفته مى شود، مانند: میزان الحراره: «وسیله سنجش گرما»، میزان الهوا: «وسیله سنجش هوا» و مانند آن.
بنابراین، آنچه مسلّم است این است که: در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصى سنجیده مى شود نه با ترازوهائى همانند ترازوهاى دنیا، و چه بسا آن وسیله، همان وجود انبیاء، امامان و افراد صالح بوده باشد، و در روایاتى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) به ما رسیده این مطلب به خوبى دیده مى شود.
در «بحارالانوار» از امام صادق (علیه السلام) در پاسخ سؤال از تفسیر آیه «وَ نَضَعُ الْمَوازِیْنَ الْقِسْطَ» چنین مى خوانیم: «وَ الْمَوازِیْنُ الأَنْبِیاءُ وَ الأَوْصِیاءُ وَ مِنَ الْخَلْقِ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّهَ بِغَیْرِ حِساب» میزان سنجش در آن روز پیامبران و اوصیاى آنها هستند و از مردم کسانى مى باشند که بدون حساب وارد بهشت مى شوند، (یعنى کسانى که در پرونده اعمال آنها نقطه تاریکى وجود ندارد)(مجلسی،۱۳۶۳: ۷/۲۴۹) و در روایت دیگرى چنین نقل شده است: إِنَّ أَمِیْرَ الْمُؤْمِنِیْنَ وَ الأَئِمَّهَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ هُمُ الْمَوازِیْن»یعنى امیر مؤمنان و امامان از فرزندان او ترازوهاى سنجش اند. «همان»
و در یکى از زیارات مطلقه امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: «َالسَّلامُ عَلى مِیْزانِ الأَعْمال »سلام بر میزان سنجش اعمال(قمی،۱۳۸۰: ۴۶۴)
در واقع مردان و زنان نمونه جهان، مقیاس هاى سنجش اعمال انسان ها هستند و هر کس به آن اندازه که به آنها شباهت دارد، وزن دارد، و آنها که از ایشان بیگانه اند، کم وزن یا بى وزنند.
حتى در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجشند، ولى از آنجا که بسیارى از حقایق در این عالم در پرده ابهام مى ماند، و در روز قیامت که به مقتضاى«وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار»(ابراهیم، ۴۸) روز بروز و ظهور است این واقعیت ها آشکار مى گردد.
و از اینجا روشن مى شود که: چرا «موازین» جمع بسته شده است، زیرا اولیاى حق که ترازوهاى سنجشند، متعددند. این احتمال نیز وجود دارد که هر کدام از آنها در صفتى ممتاز بوده اند، بنابراین، هر یک میزان سنجش یکى از صفات و اعمال آدمى هستند و چون اعمال و صفات انسان ها مختلف است، الگوها و ترازوهاى سنجش نیز باید مختلف باشد.
و نیز از اینجا روشن مى شود که: آنچه در بعضى از روایات مانند روایتى از امام صادق(علیه السلام)وارد شده که پرسیدند: «ما مَعْنَى الْمِیْزانِ قالَ الْعَدْلُ»یعنى میزان چیست؟ فرمود: عدل است. با آنچه گفتیم منافاتى ندارد، زیرا دوستان خداوند و مردان و زنان نمونه جهان، مظهر عدل مى باشند: عدل از نظر فکر، عدل از نظر عقیده، و عدل از نظر صفات و اعمال. (مکارم شیرازی، ۱۳۷۳: ۶/۱۱۷)

۴-۴-۱٫ معیار بودن عدالت در جامعه اسلامی در نگاه امام علی(ع):

عدالت در مکتب اخلاقی و سیاسی اجتماعی امام علی(ع)، اصلی بود که به دیگر اصلها، روح و جهت می­بخشید و ترازی بود که با آن کجی­ها راست می­شد و ناهنجاریها، هنجار می­یافت. گویی ساختمان وجودی آن حضرت، با عدالت سرشته شده بود که حاضر نبود عدالت را فدای هیچ چیز، حتی مصلحت کند.
درچشم انداز مولا علی(ع) حکمها و حدها و قانونهای الهی کالبدی را مانند بود که عدالت روح آن به شمار می رفت «العدل حیاه الاحکام» (تمیمی آمدی،۱۳۶۶: ح ۱۷۰۲)
برابر بینش والای علوی، هیچ چیز پایه نظم و نظام اجتماعی نیست، مگر آن که لباس عدل و انصاف بر تن آن پوشیده شود: «العدل ملاک » (خوانساری،۱۳۶۶: ۱/۵۷)
آری علی(ع) که خود میزان اعمال است و همگان را باید با رفتار او سنجید، با صدای رسا و سخنی شیوا اعلام کرد: « ان العدل میزان الله الذی وضعه للخلق ونصبه لاقامه الحق فلا تخالفه فی میزانه» (محمدی ری شهری،۱۳۸۴: ۶/۷۸)
در مکتب علوی، آنچه کارها به آن تراز می شود و عملکردها به آن ارزیابی می گردد و شخصیتها به آن شناخته می شوند و رویشها و ریزشها در پرتو آن پدید می آید، «عدل » است و میزان عدالت.
در نهج البلاغه، این حقیقت و واقعیت را به آسانی می توان دریافت. در این اثر جاودانه، می­خوانیم که شخص با هوش و خردمند و نکته سنجی از آن حضرت پرسید: ارزش عدالت بیش تر و بالاتر است یا ارجمندی بخشش؟« وَ سُئِلَ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ اَلْعَدْلُ أَوِ اَلْجُودُ فَقَالَ ع اَلْعَدْلُ یَضَعُ اَلْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ اَلْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا وَ اَلْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ اَلْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا » (نهج­البلاغه، حکمت ۴۳۷)فرمود: عدالت کارها را بدانجا می نهد که باید و بخشش آن را برون نماید. عدالت تدبیر کننده ای است به سود همگان و بخشش به سود خاصگان، پس شریف تر و با فضیلت تر است.
امام علی(ع) در سخن بالا، به این نکته اشارت فرمود که: همواره باید به مسائل و واقعیتهای جاری نگاه کلان و کلی و عمومی داشت، نه نگاه فردی و جزئی. برای درمان دردهای فردی شاید بتوان با پاره ای از کارهای انسانی، مانند بخشش و. . . بایدگامهایی را برداشت؛لکن از نگاه اجتماعی این ارزشها را نمی توان با عدالت همپا قرار داد و سنجید، زیرا عدالت دقیق و موشکافانه به مسائل و گرفتاریها و دشواریها می نگرد و نیازها را برآورده می کند و براساس آن، به امور سامان می دهد و یا دست کم از رنجها، دشواریها و آلام می کاهد. در نتیجه، به گونه ای توازن و هماهنگی و به سامانی در بهره مندیهای اقتصادی و اجتماعی به وجود می آورد، ناسامانیها و برتری دادنهای ناروا به افراد، فروکش می کند و فاصله ها برداشته می شود.
به دیگر سخن، ارزشهایی مانند بخشش، بخشی از پیکر جامعه را بهره مند می سازد; ولی بخشهای دیگر جامعه، از نگاه جود کننده پنهان می مانند و در نتیجه جامعه پیکری را می ماند که بخشی از اعضای آن، فربه و بخشی لاغر شده باشد و ناموزون و ناهماهنگ جلوه کند.
اما عدالت هماهنگ کننده و سامان دهنده است و هر چیزی را به جای خود می نهد و حق هر کسی را بر اساس نیاز و تلاشش به او می بخشد و پیکری موزون و زیبا از جامعه را ترسیم می­نماید.

۴-۵٫ حسن فاعلی و فعلی در اعمال

یکی از چیزهایی که در روایات مورد تأکید قرار گرفته است نیت است و در این رابطه روایات متعددی وارد شده است. در روایتی پیامبر گرامی اسلام (ص) می­فرمایند: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّات» (مجلسی،۱۳۶۳: ۶۷/۲۱۱) به درستی که اعمال و کارهای انسان به نیتها وابسطه است.
نیت در فرهنگ اسلام، جان عمل است، و خلوص نیت شرط صحت عبادات می­باشد. یکی از تفاوتهای اساسی میان قوانین الهی و قوانین بشری، نیت است. قوانین الهی دو بعدی است؛ یعنی هم به حسن عمل کار دارد و هم به حسن فاعل و تکامل معنوی وی. (مطهری،۱۳۶۱: ۳۲۶) یعنی اینکه هم کار باید کار خوبی باشد و هم فاعل نیت خیر داشته باشد. در معارف اسلامی، هر کار یا قصد و نیّتی که ما را به خدا نزدیک کند و رضایت و خشنودی و قرب الهی را در برداشته باشد، خوب و پسندیده است و با فلسفه حیات و هدف نهایی آفرینش همگرایی دارد. پس عملی خوب است که هم از «حسن فاعلی» برخوردار باشد و هم دارای «حُسن فعلی» باشد، یعنی هم فاعل هدفش از انجام کار جلب رضایت خدا و خالص برای او باشد (حسن فاعلی) و هم کار را از جهت کمیت و کیفیت و زمان و مکان و شیوه به گونه‌ای انجام دهد که خدا می‌خواهد «حسن فعلی». بنابر این اگر انسان به خاطر رضای خداوند، در نماز جماعت شرکت کند؛ این عمل هم از حسن فاعلی برخوردار است و هم از حسن فعلی؛ و یا اگر نیت شرکت در نماز را داشته باشد. ولی به خاطر موانعی نتواند در نماز شرکت کند. چون دارای حسن فاعلی بوده؛ در روایات وارد شده که خداوند به این شخص از باب تفضل و کرم خودش ثواب نماز جماعت را عنایت می کند. در مقابل اگر شخصی یک لیوان آب را به نیت اینکه شراب است بخورد چنین شخصی اگر چه قبح فعلی را انجام نداده یعنی کار قبیحی انجام نداده، ولی قبح فاعلی داشته، یعنی اینکه با این کار سوء باطن خود را نشان داده است. اگرچه در این مورد نیز خداوند به خاطر تفضل و کرم خودش او را عقاب نمی کند و حدّی بر او نیست. چرا که در واقع این شخص شرابی ننوشیده است. به طور کلی نیت گناه تا زمانی که منجر به انجام آن گناه نشود برای انسان عقابی نیست؛ در مقابل اگر انسان نیت کار خوب داشته باشد و موفق نشود آن کار را انجام دهد برای او ثوابی در نظر گرفته می­ شود و این به خاطر لطف و تفضل خداوند نسبت به بندگانش می­باشد. بنابر این روح اعمال وابسته به نیات افراد است. ولی مادامی که انسان گناهی را مرتکب نشده باشد عقابی برای او نیست اگر چه نیت آن گناه را داشته باشد و این به خاطر لطف خداوند به بندگانش است. ولی نکته ای که نباید از آن غفلت نمود این است که این سخن بدین معنی نیست که انسان نیت و فکر گناه را در سر بپروراند چرا که در روایات وارد شده که نیت و فکر گناه نیز در زندگی انسان تأثیر گذار است. حضرت علی (ع) در روایتی می فرمایند: «من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها»کسى که زیاد درباره گناهان بیندیشد، گناهان او را به به طرف خود بکشانند. (تمیمی آمدی،۱۴۱۰: ح۸۵۶۱)
چرا که فکر و نیت گناه زمینه ساز انجام گناه است و انسان را به طرف گناه می کشاند. بنا بر این نیت با توضیحی که ذکر شد ملاک و معیار می باشد؛ ولی در جایی که منجر به انجام گناه نباشد از باب لطف خداوند عقاب ندارد.
در همه عبادت ها، نیت را می توان روح و قلب عبادت دانست، چرا که هر عبادتی باید با نیت و قصد قربه الی الله انجام شود; از این بالاتر، نیت به قدری مهم است و نقش اساسی در تغییر و تحول دارد که حتی اگر امور غیر عبادی را با نیت صحیح الهی انجام دهیم، همان امور، عبادت خواهد شد، از این رو پیامبر اکرم (ص) در نصایح خود به ابوذر فرمود: «یا اباذر لیکن لک فی کل شی ء نیت حتی فی النوم والاکل »ای ابوذر! باید برای هر چیزی حتی خوابیدن و خوردن دارای نیت باشی (مجلسی،۱۳۶۳: ۷۴/۷۷)
نیت خوب و برای خدا، به عمل ارزش می دهد، و هر قدر که نیت خالص تر و جامع تر باشد، ارزش عمل بیشتر خواهد شد، و به عکس نیت ناصحیح و آلوده، و یا ریا آلود، عمل را - گرچه ظاهری نیک داشته باشد - تباه و فاقد ارزش می کند، بر همین اساس رسول اکرم (ص) فرمود: «انما الاعمال بالنیات »همانا کردارها بستگی به نیت ها دارد (همان: ۶۷/۱۸۹)
برای این که به اهمیت نیت از دیدگاه امیرالمؤمنین (ع) پی ببریم به نقل چند روایت اکتفا می کنیم:
- پس از جنگ جمل، و پیروزی سپاه امیرمؤمنان علی (ع) بر سپاه دشمن، شخصی از یاران آن حضرت به محضرش آمد و عرض کرد: «ای کاش برادرم در این جنگ حاضر بود و این پیروزی ها را می دید و از پاداش این جهاد بهره مند می گردید. » حضرت علی (ع) به او فرمود: «آیا قصد و خواسته برادرت این بود که ما پیروز شویم؟» او عرض کرد: آری. فرمود: «فقد شهدنا؛بنابر این او نیز در این نبرد با ما بوده و شرکت داشته است ودرادامه فرمود: وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِی عَسْکَرِنَا هَذَا اءَقْوَامٌ فِی اءَصْلاَبِ الرِّجَالِ وَ اءَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ یَقْوى بِهِمُ الْإِیمَانُ »( نهج­البلاغه، خطبه ۱۲)
- قال على علیه السلام: «حُسنُ النِّیَّهِ مِن سَلامَهِ الطَّویَّهِ»؛نیّت خوب، برخاسته از سلامت درون است. و در روایت دیگری فرمود: «عِندَ فَسادِ النِّیَّهِ تَرتَفِعُ البَرَکَهُ»؛هرگاه نیّت ها فاسد باشد، برکت از میان مى رود. (آمدی،۱۳۶۶: ۹۲)
قال على علیه السلام: «لا یَفوزُ بِالجَنَّهِ اِلاّ مَن حَسُنَت سَریرَتُهُ و َخَلُصَت نیَّتُهُ»؛به پاداش بهشت نمى­رسد مگر آن کس که باطنش نیکو و نیّتش خالص باشد. (همان)

۴-۵-۱٫ نقش متقابل نیت و عمل، در سالم سازی یکدیگر

مثال نیت نسبت به اعمال، مثال سرچشمه نسبت به آبی است که از آن سرچشمه به سوی مزرعه سرازیر است. هرگاه سرچشمه آلوده باشد، آبی که از آن می­تراود نیز آلوده خواهدشد، نیت کانون مرکزی اعمال است، همچون کوزه ای است که آب دارد، اگر درون کوزه پاک و تمیز باشد، آن آب نیز، پاک و تمیز خواهد بود، وگرنه آب نیز آلوده است، چنان که گفته اند: «از کوزه برون همان تراود که در اوست»
اسلام نیت را سرچشمه اعمال می داند، و در مورد پاک نمودن و پاک نگه داشتن آن سفارش بسیار نموده است، و به طور کلی ساختار وجود انسان را در رابطه تنگاتنگ با نیت می داند، خداوند در قرآن می فرماید: «قل کل یعمل علی شاکلته» ( اسراء،۸۴) بگو هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل می کند.
علامه طباطبائی می نویسد: این جمله که «نیت همان عمل است » به اتحاد و پیوند نیت و عمل اشاره می کند، از این نظر که خط عمل، منشعب از خط نیت است. (طباطبایی،۱۳۷۴: ۱۳/۲۱۲)
توضیح این که خلق و خوی انسان به هر شکلی از خوب یا بد درآید، بستگی به نیت او دارد، چرا که نیت موجب عمل می شود، و تکرار عمل بر اساس آن نیت نخست در انسان «حالت» سپس «عادت» به وجود آورده و پی آن به تدریج آن عادت به «ملکه» تبدیل می شود. و همین ملکه و خلق و خوی، شکل دهنده و جهت بخشنده عمل است.
نیت خوب که از اختیار انسان نشأت می­گیرد، طبیعت و خلق و خوی خوبی را در انسان به وجود می ­آورد، در نتیجه آثار آن به شکل نیک در عمل آشکار می­گردد، چنان که نیت بد، باعث خلق و خوی انحرافی و آلوده است، و زاینده عمل بد خواهد شد.
به این ترتیب نیت عامل سرنوشت ساز در زندگی انسان است، از این رو سالم سازی نیت، اهمیت بسیار دارد، زیرا همان گونه که زمین شوره زار با زمین آماده و حاصل خیز یکسان نیست، هم چنین آن کس که دارای نیت پاک است با آن کس که نیت آلوده دارد، هرگز یکسان نیستند.
عوامل سالم سازی نیت، امور مختلف است، مانند عبادت ها، مناجات با خدا، خوردن غذای پاک، وراثت، محیط، همنشین، تعلیم و تربیت و. . . در رأس این امور، عبادت ها، نقش به سزایی در سالم سازی نیت دارند، چرا که شرط نخستین و اساسی عبادت، اخلاص است، اگر در عبادت، اخلاص نباشد، باطل و بی محتوا و بی روح است، از این رو در همه عبادت ها شرط است که با نیت خالص و پاک، و دور از هر گونه ریا و شائبه ریا و خودنمایی، انجام شوند.
نتیجه این که یکی از فلسفه های مهم عبادت ها، اخلاص و سالم سازی نیت است، و نیت سالم موجب اعمال سالم خواهد شد، و نیت و عمل خوب، در انسان خصلت حالت، عادت و ملکه به وجود می آورند، و خلق و خوی انسان را می­سازند.

۴-۶٫ عمل نکردن به علم،حیات را به تباهی می­کشد

منابعی که در اسلام علم را برای عمل­کردن معرفی کرده است به قدری زیاد است که جمع آوری آنها نیاز به تألیف مستقلی دارد. این منابع هر دو صورت بی اعتنایی به علم را بیان می­ کنند؛ صورت یکم عمل نکردن مطابق علم است، در صورت اول علم که جهت و برهان الهی است فقط مورد بی إعتنایی قرار می گیرد، و در صورت دوم لجاجت و مقاومت در برابر حجت و برهان الهی نیز وجود دارد. علم آن سرمایۀ حیات جاودانی است که خداوند متعال در اختیار انسان ها قرار داده است. تصور اینکه انسانی با داشتن نور علم در ظلمات جهالت و تباهی­ها غوطه ور می شود، درست مساوی این تصور است که انسانی در شب تاریک از روی سنگلاخ ها و گردنه ها هولناک و پرتگاهای خطرناک عبور می­ کند و چراغی را که فراراه او گرفته شده است خاموش می سازد. بدتر از این حالت تباهی عمل بر ضد علم است که هیچ کلمه ای جز مبارزه با خویشتن نمی­ توان بیان کنندۀ آن بوده باشد. آیاتی که با بیانات گوناگون هر دو تباهی را تذکر می دهد فراوان است از جمله: «مثل الذین حملوا التورات ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا بعس مثل القوم الدین کدبوا بآیات الله و الله لا یهدی القوم الظالمین» (جمعه،۵)مثل آنان که تورات را با خود دارند ولی آن را مورد درک و عمل خود قرار نمی­دهند مانند الآغی است که لوح هارا حمل می کنند بد است مثل آن قومی که آیات خداوندی را تکذیب می کنند و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند.
مطابق آیه هیچ تفاوتی میان یک حیوان فاقد عقل و درک و تفکر و آن انسانی که دارای همۀ آن نیرو ها باشد ولی آنهارا به کار نیندازد،وجود ندارد. پس در حقیقت انسان موقعی می تواند از مرز میان حیوان و انسان عبور کرده و به قلمرو انسانیت وارد شود که به آن علمی که به اورده شده عمل نماید. وقتی که انسان فکر می کند قرن های طولانی است که بشر میلیون ها کتاب برای اصلاح عمل و ورود به بایستگی ها و شایستگی های خود تألیف می نماید و حتی در این تألیفات از کتب الهی آسمانی هم استفاده می کند و صفحات کتاب هایش جلوه گاه عالی ترین واقعیات و حقایق ضروری و مفید در راه تکاملش می باشد،و با این حال هنوز پاسخی برای تبهکاری های خود نتوانسته است تهیه کند و هنوز میگوید: زندگی هیچ و پوچ است. بالتر از همۀ اینها هنوز نتوانسته است معمای قدرت و خود خواهی را حل نماید وهنوز منظرۀ میلیون ها کشتۀ انسانی عشق می ورزد و هنوز دردی را دوا نکرده درد هایی را بر درد های بشری میفزاید و یک تاریکی را روشن نساخته، ظلماتی را بر فضای مغز و روان انسانی اضافه می کند. در همین حال بروید کتابخانه های جوامع بشری را تماشا کنید، خواهید دید این نسخه های دردهای بشری و این دستور العمل های سازنده در جایگاه های بسیار زیبا با ملاحظۀ تناسب طبیعی هوا و روشنایی آفتاب و الکتریسیته چنان نگهداری می شوند که گویی بشر در این دنیا یک محبوب و معشوق بیشتر ندارد و آن هم همین همین کتابخانه ها است که از چنان بزل اهمیت متعدیان برخوردارند که اگر یک صدم آن اهمیت ها به خود فرزندان آدم که بیماران آن نسخه ها هستند،صرف می گشت،حداقل نتیجه ای که داشت این بود که آلبرکاموها به جای اظهار نومیدی از این بیمار سرگردان در کار گاه ها و خیابان ها و بیابان ها و جبهه های جنگ،هدف معقولی برای حیات انسان ها می نوشت. شاید برای صحافی یک کتاب قدیمی که محتویاتش از نظر علمی و جهان بینی پوسیده است و فقط موجب ارزش کتابخانۀ یک کشوری می­باشد، بیش از زنده کردن صدها انسان جاندار که به قول خودشان سرفصل تکامل و جلوه گاه مشیت الهی است،اهمیت داده می شود.!! بلی، داستان تکامل عقلانی و وجدانی ما بچه های قرن یازدهم هجری و قرن بیستم میلادی همین است.! (جعفری؛۱۳۶۰ : ۲۸۷)
در فرهنگ نهج­البلاغه عالم بی­عمل با جاهل تفاوتی ندارد. امام علی (ع) می­فرمایند: آنکه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است، مرحله آغازین عمل او «علم » می باشد؛ علم به این که عمل وی به سود اوست یا به زیان او . اگر به سود او بود بدان اقدام نموده یا آن را ادامه می­دهد و چنانچه به زیان وی بود آن را انجام نداده یا متوقف می کند: « فالناظر بالقلب، العامل با لبصر، یکون مبتدا عمله ان یعلم اعمله علیه ام له، فان کان له مضی فیه، و ان کان علیه وقف عنه» ( نهج­البلاغه، خطبه ۱۵۴) براین اساس، آنکه بدون علم دست به کاری می­زند مانند کسی است که بیراهه یا کژ راهه را طی می­ کند که دوری وی از راه راست، جز بر دور شدن او از هدفش نخواهد افزود؛ و در مقابل، آنکه عالمانه به انجام کاری می ­پردازد نظیر شخصی است که صراط مستقیم را می پیماید: « فان العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق فلایزیده بعده عن الطریق الواضح الا بعدا من حاجته، و العامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح.» (همان)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...