۲.قافیه بند ی: به این معنا که قافیه ، صرفا زنگ پایان هر بند می شود و خود در تشکیل شکل ظاهری شعر ، یکی از ستون ها ، بویژه در شعر هایی که از نظر شکل بیرونی می توان به آن ونوعی (ترکیب بند ) نوگفت . همچو شعر (روی جاده نمناک )
سوم قافیه معمول : که در برخی از شعر ها ی نو به ضرورت زنگ مطلب ( پایان قسمت قبل و آغاز قسمت بعد ) مربوز و نامربوط ، هر چند مصراع یکبار آورده می شود :
در پرده حریر بلند ی
خوابیده مخمل شب تاریک مثل شب
آئینه سیاهش چون آینه قدیم
تا اینجا که :
شب را چو گریه ای که بخوابد به دامنم
من ناز می کنم
و پند سطر بعد : آنجا نگاه کن
نام ترا به شادی آواز می کنم
ودر آخر:
امشب به سوی قدس اهورایی
پرواز می کنم .
۲-۲-۶شگرد ها وتناسب محتوا در شعر اخوان
یکی دیگر از شگردهای بیانی اخوان تشبیه مشبه به همان مشبه : شب به شب و آینه به آینه ، که کاری است نو. همچنان که نوع تشبیه محسوس به معقول زیر که شاید در شعر فارسی شبیهی برای آن نتوان یافت .گرچه بیرون تیره بود وسرد ، همچون ترس
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
قهوه خانه گرم و روشن بود . همچون شرم(محمد حقوقی۱۳۸۷ :۲۲)
شیوه های بیان گوناگون که در سیر سال های شاعری اخوان بتدریج در خط تحول و تطور زبان وبیان او هرسال از سال پیش ، بیشتر و بارزتر جلوه یافته اند . واز تسلط تدریجی او به مصالح کارش حکایت کرده اند .برای مثال اخوان دو بار از (مرداب ) به مناسبت سخن گفته و در دو شعر به همین نام با فاصله سرایش چند سال حالات خود را توصیف کرده است .
(مرداب اول در چهارپاره و مرداب دوم در قالب نیمایی
دو شعری که چون در ترازوی تطبیق و انطباق قرار گیرند ، کفه ترازو ضعیف و سبک نخستین و کفه قوی دومین خود به معاینه گویاست که در عرض چند سال چگونه قالب چار پاره و بیان و فضای رمانتیک شعر اول به شعر نیمایی با بیان و فضای عینی و زبان ویژه اخوان در شعر دوم تبدیل شده است : شعر های که از نظر بیان وتوصیف و احساس و اندیشه مطلقا قابل مقایسه نیستند.
زبان شعر او و مهارت او در بیان ، غالبا در استفاده از همین آرایش ها ی سخن متجلی می شود . آنها به راستی سخن را می آراید .مثلا انواع جناس ، و تناسب و مراعات نظیر . به عبارت دیگر ، اوبا شعر کلاسیک پارسی و به تبع آن با دنیای واژه ها چنان اخت و آشناست که نمی تواند مثلا از موسیقی کلمات مشتر ک الحروف چشم پوشید :
نه زیاری نه زدیار و دیاری ، باری…
برعبور از ابر عبرت ها و باران عبارتش
چنان اخت است که نمی توان به ترصیع و لف ونشر متوجه نشد.
نوازش های این آن را تسلی بخش
تسلی آن این را نوازشگر
جمله تن چو در دریا ،چشم
پای تا سر چون صدف گوش است
چنان اخت است که هر کلمه برمدار ذهن او جز همتا و همجنس خود را از نظر وزن و هماوایی و اشتراک حروف و قوافی درونی جذب نمی کند :
ای برایم نه به رایم ساخته منزل
من اما خیره در آیات آنات
همگان را همچنان می برد هر سویی به گام خود
و اینها همه طبیعی است .
بسیار مشکل به نظر می رسد که بتوان از آن همه فوت وفن صرف نظر کند . اگر چه در شعرهای نیمایی اش در حد ایجاب تربیت ذهنی خود از صنایع متصنعانه بدیعی دست برداشته و به همان تشبیه ، استعاره و تناسب و مراعات نظیر اکتفا کرده است و ما این سیر تحول و تکامل را با مقایسه تصاویر شعری پیش از (زمستان ) تا تصاویر اشعار نیمایی اش که از بعد از زمستان بتدریج به آن دست یافته است می توان دید: نخست تصویر های چارپاره اش که گویی از ان نظر زبان و فضا ، همچون شعرهای مشیری و زهری و هنرمندی و رحمانی و ابتهاج در آن سالهاست : اما بتدریج ازقالب چارپاره و از زبان و فضای رمانتیک و تشبیهات و استعاره اتی از آن دست که دیده شد ،رد میشود ودر می گذرد ورفته رفته به شعر های نیمایی بازبان و فضای ویژه خود همراه با تشبیهات و استعارات عمیق تر و دقیق تر و خاصه با توجه به شخصیت بخشی به اشیا دست می یابد.(حقوقی ،۱۳۸۷: ۳۸)
۲-۲-۷تصویرهای شعری اخوان
باغ بی برگی
خنده اش خونی است اشک آمیز
جاویدان اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها پاییز
از صورت وصف و تشبیه مطلق بی جان که همواره غرض و هدف چارپاره سرایان بوده است . به صور جانداری بدل شده اند که بسیار داستانی و روایی شعر سخت متناسب اند . اخوان در آنها روح دمیده و اشعه شخصیت خود را برآنها تابانده است .
شعر اخوان آیینه زلال روحیات اوست . زبان و بیان و فضای شعر او همه تصویراو را دارند . تصویرمهربانی چنو که چنان با دنیای صمیمی شعریش در ارتباط است که کودکان با دنیای پاک کودکیشان ، گریه ها ، غم ها ، بی حوصلگی و دشنام ها ، قهر و آشتی ها و ناشکیبایی هاش همه کودکانه وصمیمی اند . و شاید توجه و عشق ورزی او به (ک) های تصغیر و تحقیر و تحبیب و هم رندانه و هم فروتنانه هم از این روست :
نبینم وای این (شاخک ) چه بیجان است وپژمرده
یاد با نرمک نسیمی چون نماز شعله بیمار لرزیدن
در اجاقی –طمع شعله نمی بندم –خردک شرری هست هنوز
آن مردکی که می رفت و می گفت
(ک) های گوناگون که بمناسبت مختلف در نوشته های او نیز امثال کلمات – داستانک – شعرک – کارک – غزلک – نوترک -…بسیار دیده می شود و چه صمیمی و طبیعی ، که همه از ذهن و زبان شاعری است ، که دلش گهواره غم های عالم است و از مشرق تا مغرب تاب می خورد.
اخوان شاعری است آرمانگرا و متوجه غیر واقع و نه واقع گرا وواقع بین همچون نیما . و می توان گفت حشر ونشر با شعر کلاسیک و ذهنیت و پشتوانه فرهنگ ایرانی و ذهن تربیت شده ویژه او ، تا آنجاست که اگر پیش از نیما میزیست ، به اغلب احتمال استعداد خروج از محدوده سنتی شعر معاصر را نداشت .اخوان بزرگ ترین و آخرین شاعر کلاسیک ایران دانست .
شاعری که هنوز زمان گذشته شعر فارسی تعلق دارد و اگر معاصر است در حقیقت به اعتبار راه اصلی او از مبدا (زمستان ) تا مقصد (ناگه غرئب کدامین ستاره ) و قله های اوج شعر او در نمودار جاده ده ساله خلاقیت هنری اوست . ونه شعرهای سنتی شاعران امروز سنت گرا و دقیق تر بگوییم عادت گرا ست . اصلی که خود نیز باور داشت .
و دیگر توفیق اخوان در سرودن شعر سیاسی و اجتماعی است . که گاهی آیینه تمام نمای نقاط عطف تاریخ سی چهل ساله اخیر وطن ماست مثلا سال های آغاز (سی ) در (آنگاه پس از تندر ) و سال های آغاز (چهل ) در( مرد و مرکب ) . شعر های مسنتدی که هریک شهادت نامه شاعر شاهدی چنوست . و نیز شعر های روایی –نقلی – داستانی او همچون (قصه شهر سنگستان ) و خوان هشتم که شعر هایی در این حد از توفیق تنها از ذهن و زبان او می توانسته است جاری شود . در کنار شعر های اجتماعی –سیاسی ، شعرهای غزل گونه اخوان نیز هست که مختص به اوست : شعرهایی ویژه تغنی وترنم (تکیه گاه و پناه شیرین ترین لحظه های پر عصمت وپر شکوه )خلوت شاعر .
اینجاست که میتوان به قاطعیت گفت : شعر اخوان در حقیقت پلی است بین شعر سنتی دیروز و شعر مدرن امروز . گویی که پیش از نیما می زیسته است و رابطه راستین بین شعر کلاسیک و شعر های نیمایی، هموست . اگر چه واقعیت این است که اوپس از نیما زیست و با طی طریق از مشهد از راه یوش به تهران وآشنایی با شعر نیما ، دوره ده ساله تمرین وقوالب گوناگون شعر کلاسیک را از قصیده تا چارپاره ، که از بهار سال ۲۴آغاز شذه بود تا زمستان سال ۳۴ پشت سر گذارد . ودر همین سال، سال سرایش (زمستان ) در راه زندگی متحول ومتکامل شعری خود گام نهاد. با کوله بار شعری که منزل به منزل پربار تر شد . شاعری که از فردای شب زمستان ، چاووشی خوانان از کنار آسیاب های از کار افتاده و مرداب های عمر او بار با رویای چمنزاران پاک وروشن و چشم انداز شاد و شاهد زردشت و کابوس های وحشی و حشت در خواب های اهلی روز وشب ، عبور کرد . باغ همسایه را به تماشا ایستاد و نیز اشباحی را که از زیر انگشتان صبور چگوری بیرون می آمدند . ودر جاده ای که آن سویش شهریار شهر سنگستان سر در غار کرده بود به راه افتاد و در دامنه ای که زنجیریان به سوی کتیبه کذا ، تن به پیش می کشیدند ، تن به پیش کشید . ودر همه این مسیرها و سرمست غزل خواند ودشنام داد.
از این میخانه به آن میخانه ، این سو آن سورفت . شب (ناگه غروب کدامین ستاره ) چهل وسه انگار که همان شب (زمستان ) سی وچهار . منتها این بار ، کوله بار اینقدر سنگین بود که دیگر تاب کشیدن نداشت . مسافر محتاج استراحت بود . محتاج نشستن و به حالت رندانه خیامی خود پناه برد ن . سال چهل و سه پایان سفر ده ساله دومی که اصلی ترین جاده عمر شاعری او بود. با یادگارها و ره آوردهایی آنچنان ارزشمند که کافی است یک منتقد منصف را از نگاه به دو سال و نیم مانده عمرش بی نیاز کند و به خود بگوید که به منزلی که می بایست می رسید ، رسید . سخن کوتاه ، به همه این حرکت ها در مقدمه دوره های مختلف شعر او در متن کتاب اشاره شده است .
دوره هایی که هرکدام بایک کتاب از شش کتاب زمستان ، آخر شاهنامه ، از این اوستا ، زندگی می گوید اما ، در حیاط کوچک … و دوزخ سرد ، که دیوان بزرگ شش فصلی اوست ، مشخص می شود ، دیوانی با مقدمه ای به نام (ارغنون) و موخره ای بنام ( ای کهن بوم…) که برخی از بهترین شعر های منحصر امروز را درآن می توان خواند .شعرهایی از شاعری به نام مهدی اخوان ثالث (م. امید ) رندی از تبار خیام . فقر و نکبت امروزش می گداخت و فخر وعصمت دیروزش می نواخت . به واقعیت جهان حال پشت می کرد و به تاریخ گذشته رو می آورد . و همچون کودکی که همه چیزهایش را از او گرفته باشند می گریست . غمگین می شد ودشنام می داد. همه شور وحال بود و همواره به جستن لحظهایی در آرامجایی شاعری به تمام معنی حرفه ای که همه فکر وذکر و هستی اش شعر بود . و چه بجا و چه زیبا که همه از او شاعری بیاموزند . شاعری ، از شاعری که از آغاز تولد شاعریش تا لحظه مرگ ، آرام و نا آرام در فضای شعر های (نماز ) و حالت ) همچون نسیم دمید وو وزید و در ساحت اشعار (آخر شاهنامه ) و (آنگاه پس از تندر ) همچون (پیوندها و باغ ) نسیم و طوفان حال خود بود . اخوان شبگرد (زمستان ) در سال ۳۴ و ناگه غروب کدامین ستاره در سال ۴۳. اخوان تماشگر مرداب سیاه و طلوع سپید . اخوان مهربان (قاصدک ) و خزانی و اخوان افشاگر (مرد ومرکب ) و خوان هشتم و اخوان متفکر (ماجراکوتاه ) و ندانستن و اخوان فریاد قصیده ای و آواز غزلی . با شعر های نو وغزل های نویی که در پایان حرکت متحول و متکامل جاده شعر او ، همچون ساختمانی زیبا و استوار می درخشید و نمای خیالی آن پیداست .:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...