جیمز [۵۹](۱۸۸۴ ؛ به نقل از خداپناهی، ۱۳۷۵) معتقد بود که بدن در مقابل محرک‏های هیجان انگیز متفاوت، واکنش‏های متفاوتی بروز می‏دهد. او ابراز داشت که تجربه هیجانی به دنبال ادراک تغییرات بدنی خاص رخ می‏دهد. لانگه[۶۰] (۱۸۸۵ ؛ به نقل از خداپناهی، ۱۳۷۵) نیز در همان زمان این عقیده جیمز را پذیرفت. پس از آن اشخاصی چون والتر کنون[۶۱] (۱۹۲۷ ؛ به نقل از کرنلیوس[۶۲]، ۱۹۹۶) با طرح این انتقاد که واکنش‏های فیزیرلوژیکی بدن آرام و کند اتفاق می‏افتند و وجه احساسی و عاطفی هیجان سریع اتفاق می‏افتد و در نتیجه تجربه ذهنی هیجانی نمی تواند پیامد تغییرات فیزیولوژیکی باشد، دیدگاه جیمز ـ لانگه را به چالش طلبیدند. از آن پس تضاد شناخت[۶۳] و هیجان نیز کم کم در بین نظریه پردازان سر برآورد. در این زمینه کسانی چون باک [۶۴](۱۹۸۴ ؛ به نقل از آیزنک[۶۵]، ۲۰۰۰) معتقدند که هر دو نظریه شناخت و زیست شناسی واقعیت دارند. از نظر باک انسان‏ها دو سامانه همزمان برای فعال سازی هیجان دارند، سامانه‏های فطری که خودانگیخته اند و نوعی سامانه فیزیولوژیکی اولیه اند که به صورت غیر ارادی به محرک‏های هیجانی واکنش نشان می‏دهند. این دو سامانه به صورت مکمل و تعاملی موجل برانگیختن و تنظیم تجربه هیجانی می‏شوند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
چنین دیدگاه‏هایی از طریق یافته‏های عصب شناختی اخیر توسط لی دوکس[۶۶] (۱۹۹۳ ؛ به نقل از گلمن ۱۹۹۵) و داماسیو (۲۰۰۴) تایید شده است.
کارکرد هیجان‏ها از جمله سطوح مورد مطالعه درباره این مفهوم است (فریجدا، ۲۰۰۰) که البته دیدگاه‏های متفاوتی را دامن زده است. بلاچیک (۲۰۰۳) رفتار هیجان را در خدمت هشت عمل اصلی می‏داند که عبارتند از : محافظت، نابودی، تولید مثل، اتحاد مجدد، پیوند جویی، طرد، کاوش و تشخیص موقعیت.
ایزارد [۶۷](۲۰۰۴) فهرستی از کارکردهای اجتماعی هیجان‏ها را عرضه می‏کند که در چهار مجموعه خلاصه می‏شود :
آسان سازی انتقال حالت‏های اساسی
تنظیم نحوه پاسخ دهی به دیگران
تسهیل تعامل اجتماعی
ترغیب رفتار اجتماعی
تامکینز[۶۸] (۱۹۶۲؛ به نقل از کرنلیوس، ۱۹۹۶) رویکردی تعاملی را مطرح می‏کند و هیجان‏ها را عامل انگیزشی مهمی در تعیین رفتار می‏داند.
دقت در سیر نظریه‏های مربوط به هیجان دو سنت را آشکار می‏سازد که به صورت متوالی رشد کرده اند. سنت اول عقیده ای است که هیجان را پاسخی نامنظم و مخرب می‏داند (یونگ، ۱۹۶۳ ؛ به نقل از سالوی و مایر، ۱۹۹۹ ؛ یونگ، ۱۹۴۰ ؛ به نقل از سالوی و مایر، ۱۹۹۹ ؛ شفر [۶۹]و همکاران، ۱۹۴۰ ؛ به نقل از سالوی و ماایر، ۱۹۹۹ ؛ یونگ ۱۹۹۹٫ یونگ، ۱۹۵۹، به نقل از پلاچیک، ۲۰۰۳) هیجان‏ها را آشفتگی‏های تند افراد به عنوان یک کل می‏داند. متون اولیه، هیجان‏ها را به عنوان یک پاسخ سازمان نایافته که عمدتا احشایی و ناشی از کمبود سازگاری موثر است، توصیف می‏کنند. از این منظر هیجان ناشی از عدم کنترل کامل مغز و وجود ردی از ناهشیاری فرض می‏شود (سالوی و مایر، ۱۹۹۰). سنت دوم، هیجان را یک پاسخ سازمان دهنده می‏داند (لیپر، ۱۹۴۸ ؛ به نقل از سالوی و مایر، ۱۹۹۹ ؛ استربروک، ۱۹۵۹ ؛ به نقل از سالوی و مایر، ۱۹۹۹ ؛ ماندلر، ۱۹۷۵ ؛ به نقل از سالوی و مایر ۱۹۹۹). لیپر (۱۹۴۸ ؛ به نقل از پلاچیک، ۲۰۰۳) معتقد است هیجان‏ها برانگیزاننده‏هایی هستند که افراد را یمت فعالیت هدایت می‏کنند. همچنین نظریات جدید هیجان‏ها را به عنوان هدایت کننده‏های انطباقی فعالیت‏های شناختی می‏دانند (سالوی و مایر، ۱۹۹۰ ؛ ایزارد، ۲۰۰۱).

۲-۸-۳- هوش هیجانی از دیدگاه مایر، سالوی و کاروسو[۷۰]

سالوی و مایر (۱۹۹۰) عنوان می‏کنند که آنچه تحت عنوان هوش هیجانی مطرح می‏شود، مجموعه ای از مفهومی از افرایندهای ذهنی است که اطلاعات هیجانی را شامل می‏شود ؛ آن‏ها فرایندهای زیر را خلاصه کرده و بدین ترتیب نام می‏برند :
الف) ارزیابی و نشان دادن هیجان‏ها در خود و دیگران.
ب) نظم دادن هیجان‏ها در خود و دیگران
ج) مورد استفاده قرار دادن هیجان‏ها در راستای سازش یافتگی
آن‏ها این فرایند را از ادبیات موجود جمع آوری کرده اند ؛ چنانچه ارزیابی و نشان دادن هیجان‏ها در خود را از بررسی مفهوم ناگویی خلقی استنتاج کردند. آنها در ادامه متذکر می‏شوند اگر چه این فرایندها در هر شخصی مشترک است، اما نباید تفاوت‏های فردی را در سبک‏ها و توانایی‏های پردازش فراموش گردند. سالوی و مایر (۱۹۹۰) با این مقدمه کلیت هوش هیجانی را طبق نمودار زیر چارچوب بندی نمودند : با توجه به نمودار صفحه قبل هر یک از مولفه‏های هوش هیجانی را از نظر سالوی و مایر (۱۹۹۹) در ادامه توضیح آن خواهد آمد:
ارزیابی و ابراز هیجان [۷۱]در خود
افراد با توجه به این مولفه، هیجان‏های خود را سریع تر ادراک می‏کنند و پاسخ می‏دهند و در تعامل با دیگران این هیجان‏ها را بهتر نشان می‏دهند. چنین افراد هوشمندی از لحاظ هیجانی، مناسب تر به احساس خود پاسخ می‏دهند از آن جهت که آن را صحیح تر ادراک کرده اند. این مهارت به این دلیل از نظر هیجانی هوشمند به حساب می‏آید که پردازش اطلاعاتی هیجانی را از درون ارگانیزم ضروری می‏داند (اکبرزاده، ۱۳۸۳).

۲-۸-۴- ارزیابی و ابراز هیجان در دیگران

این مهارت افراد را برای اندازه گیری صحیح پاسخ‏های عاطفی در دیگران و انتخاب رفتارهای انطباقی به لحاظ اجتماعی در پاسخ، توانا می‏سازد. چنین افرادی قاعدتا توسط دیگران گرم و اصیل ادراک می‏شوند، در حالی که افراد فاقد این مهارتها به نوعی سرد و نچسب ادراک می‏گردند (همان منبع).

۲-۸-۵- نظم جویی هیجان در خود و دیگران

بیشتر افراد هیجان‏ها را در خود و دیگران نظم می‏دهند. با این وجود، افراد هوشمند هیجانی در این مهارت تبحر می‏یابند و به گونه ای عمل می‏کنند تا به اهداف ویژه شان دست یابند. از نقطه نظر مثبت، آنها خلق خود و دیگران را بالا می‏برند و حتی هیجان‏های خود را به منظور برانگیختن دیگران به سوی یک هدف ارزشمند مدیریت می‏کنند. از نقطه نظر منفی نیز، افراد این مهارت‏ها را در مسیر ضد اجتماعی پیش برده و دیگران را در قالبی جامعه ستیزانه به اهداف منفی خود هدایت می‏کنند (اکبرزاده، ۱۳۸۳).

۲-۸-۶- به کار بستن هیجان ها[۷۲]

طبق این مولفه اشخاص راهبردها و اجزای درگیر در حل مساله را به واسطه خلق و هیجان‏ها تحت تاثیر قرار می‏دهند. مثلا هیجان‏های مثبت، سازمان حافظه را در راستای توجیه یافتگی ماده‏های شناختی و عقاید گوناگون تغییر می‏دهد یا اینکه خلق، موجب تسهیل و انگیختگی عملکرد در انجام تکالیف تعلقی پیچیده می‏گردد (اکبر زاده، ۱۳۸۳).
سالوی و مایر (۱۹۹۰) چارچوب هوش هیجانی را چنانچه ذکر ان رفت، به عنوان زیر مجموعه ای از هوش اجتماعی معرفی کردند و آن را این گونه تعریف نمودند : هوش هیجانی توانی فرد در بازبینی هیجان‏ها و احساسات خود، تمایز میان آنها و به کارگیری این اطلاعات در جهت هدایت افکار و واکنش‏های خود است. از سوی دیگر هوش هیجانی زیر مجموعه ای از هوش‏های شخصی گاردنر است (اشتنبرگ و کافمن، ۱۹۹۸) که به جای معنی کلی ارزیابی از خود و دیگران به بازشناسی، تمایز و کاربرد حالت‏های هیجانی خود و دیگران به منظور حل مساله و نظم بخشی به رفتار، تمرکز می‏کند (اکبرزاده، ۱۳۸۳).
مایر و سالوی (۱۹۹۷)، مایر و همکاران (۱۹۹۹)، مایر و همکاران (۲۰۰۰)، مایر و همکاران (۲۰۰۱) پس از شکل گیری و معرفی هوش هیجانی تغییراتی را در تعریف مولفه‏های هوش هیجانی انجام دادند. مایر، سالوی و کاروسو (۲۰۰۰) به منظور عمق بخشیدن به این مفهوم با بیان ملاک‏های لازم برای اینکه توجیه نمایند چرا آن را هوش می‏نامند، نشان دادند هوش هیجانی می‏تواند این ملاک‏ها را برآورده کند ؛ ملاک‏ها به شرح زیر بودند :
الف) هوش را باید بتوان به مجموعه ای از توانایی‏های ذهنی تقسیم کرد.
ب) توانایی‏های هوش باید با هم همبستگی درونی داشته باشند.
ج) توانایی‏های مورد نظر باید با هوش سنتی همبستگی داشته باشند.
د) توانایی‏های هوش باید با افزایش سن و تجربه رشد کنند.
به این ترتیب مایر، سالوی و همکاران هوش هیجانی را به عنوان یک توانایی ذهنی دانسته و نهایتا الگوی خود را در چهار شاخه اصلی ترسیم کرده اند (مایر، ۲۰۰۳).
الف) تشخیص هیجان‏ها : توانایی تشخیص هیجان‏های خود و دیگران در ابعاد فیزیکی و روان شناختی، بیان صحیح و دقیق هیجان‏ها و توانایی تفکیک ابراز درست و نادرست احساسات.
ب) آسان سازی هیجانی تفکر : توانایی تمرکز درباره احساساتی که در برخورد با وقایع، اشیاء و افراد تاعی شده اند، بسط هیجان‏ها و استفاده از آنها در جهت تسهیل تفکر و توانایی حل مساله و توانایی استفاده از نوسانان خلق براثی در نظر گرفتن نقطه نظرات مختلف.
ج) درک هیجان‏ها : توانایی درک هیجان‏های مرکب یا زنجیره های هیجانی، درک دلایل و پیامدهای احساسات خود، توانایی درک ارتباط میان هیجان‏های مختلف و تغییر و تفسیر آن ها.
د) مدیریت هیجان‏ها : توانایی گشودگی به تمام احساسات اعم از لذت بخش و آزاد دهنده،توانایی بازبینی و اندیشه بر روی هیجان ها،توانایی حفظ و تداوم حالت‏های هیجانی و بازسازی آنها براساس اینکه سودمند ارزیابی شده اند یا نه و توانایی مدیریت هیجان در خود و دیگران.
از سوی دیگر مایر و همکاران (۲۰۰۱، ۲۰۰۰، ۱۹۹۹) هوش هیجانی را نوعی از پردازش اطلاعات هیجانی می‏دانند که در آن هیجان‏ها به عنوان منابع مهم اطلاعاتی، انگیزشی و مدیریتی مورد استفاده قرار می‏گیرند. این روند پردازش اطلاعات شامل توجه به هیجان ها، پردازش و ارزیابی صحیح هیجان‏ها و نظم بخشی سازمان یافته هیجان‏ها است.
چنین نگاهی به هوش هیجانی توسط قربانی و همکاران (۲۰۰۰) در ایران و آمریکا مورد بررسی قرار گرفته است. بر مبنای یافته‏های این پژوهش چهار مولفه هوش هیجانی طی مراحل توجه، پردازش و برون داد در هر نمونه ایرانی و آمریکایی نشان داده شده است.

۲-۸-۷- برخی از مدل‏های هوش هیجانی

مدل بار ـ آنبارـ آن (۱۹۹۶) با ساخت یک مقیاس ۱۳۳ ماده ای، مفهوم بهره هیجانی[۷۳] را مطرح کرد. با این مقیاس مجموعه وسیعی از صفات مختلف مانند خودآگاهی هیجانی خود شکوفایی، خوشبینی، استقلال، مسئولیت اجتماعی، تحلیل استرس و احساس خوشبختی سنجیده می‏شود. او براین اساس هوش هیجانی را به عنوان یک مجموعه از ظرفیت ها، قابلیت‏ها و مهارت‏های غیر شناختی می‏داند که توانایی‏های فرد را در برخورد موفقیت آمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی، بالا می‏برد (بار ـ آن و پاکر، ۲۰۰۰).
بار ـ آن در کارهای بعدی خود مفهوم بهره هیجانی را گسترش می‏دهد و در پنج مولفه آن را سازمان می‏بخشد. پپنج مولفه هوش هیجانی از نظر بار ـ آن به شرح ذیل می‏باشد:
الف) بهره هیجانی درون شخصی [۷۴]که به اجزایی از قبیل خودآگاهی، شکوفایی و استقلال تقسیم می‏شود.
ب) بهره هیجانی بین شخصی[۷۵] که شامل همدلی، روابط بین فردی و مسئولیت پذیری اجتماعی می‏باشد.
ج) بهره هیجانی قابلیت سازش یافتگی [۷۶]که اجزای آن عبارتند از انعطاف پذیری آزمون واقعیت و توانایی حل مساله
د) بهره هیجانی مدیریت استرس[۷۷] که کنترل تکانه و تحمل استرس را در بر می‏گیرد.
ه) بهره هیجانی خلق عمومی[۷۸] کهبه اجزایی مانند امیداوری و شادمانی تقسیم می‏گردد.
رویکرد بار ـ آن به دلیل پشتوانه نه چندان محکم و استفاده از مفاهیم سنتی روان شناسی توجه چندانی در محافل علمی کسب نکرده است و تنها مفهوم بهره هیجانی او مورد توجه سازمان‏های تجاری قرار گرفته است (قربانی و همکاران، ۱۳۸۱). با این حال مقیاس بهره هیجانی بار ـ آن به خوبی با ساختار نظری وی همخوان است و خرده مقیاس‏های پایانی خوبی نشان داده اند (آستین و همکاران، ۲۰۰۵).
مدل گلمن
گلمن (۱۹۹۵) در کتاب عمومی و غیر تخصصی، به تفضیل درباره هوش هیجانی بحث کرده و آن را در سطح گسترده ای معرفی کرده است. او تعداد از مهارت‏های ارتباطی و اجتماعی را که با درک و ابزار هیجان‏ها هم بسته است، به عنوان مولفه‏های هوش هیجانی معرفی می‏نماید. گلمن چارچوب مورد نظر خود را در سال ۱۹۹۸ مورد تجدید نظر قرار می‏دهد و آن را به صورت زیر معرفی می‏کند :
الف) خودآگاهی[۷۹] : شامل مواردی چون آگاهی هیجانی و اعتماد به نفس
ب) خود نظم بخشی[۸۰] : شامل مواردی چون خود کنترلی و نوآوری
ج) انگیزش[۸۱] : شامل مواردی چون کشاننده پیشرفت، ابتکار عمل و خوشبینی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...