۱۰۷ - مغز سران کدوی خشک، اشک یلان زرشک تر
زین دو به تیغ چون نمـک، پخته ابــای معـرکـه
واژگانابا: آش. (معین)
معنی و مفهوممغز سر بزرگان سپاه دشمن، مانند کدوی خشک است و اشک پهلوانان دشمن نیز سرخ و خونین، همانند زرشک تر می‌باشد. شمشیر سپاهیان شاه همچون نمک (سوزان) است و از این کدوی خشک مغزها و زرشک اشک‌ها و نمک، برای معرکه آش می‌پزند .
پایان نامه
آرایه‌های ادبیمغز سر بزرگان دشمن به کدوی خشک تشبیه شده است و در خشک مغزی ایهام نیز وجود دارد به معنی بی عقل و نادان. اشک دلاوران در سرخی و خون آلودی به زرشک تر تشبیه شده و شمشیر نیز به نمک مانند شده است .
۱۰۸ - تخته‌ی خـاک رزم را، جذر اصـم شـده ظفر
خنـجر شه چو هنـدویی، جذر گشـای معـرکـه
واژگانجذر اصم: عددی که آن را جذر صحیح نباشد مانند عدد ده.(فرهنگ لغات) توضیحات. جذرگشا: جذر گشاینده، حل کننده‌ی جذر. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهومپیروزی در عرصه‌ی نبرد، همانند جذر اصم که بر روی تخته‌ی محاسبان دچار پیچیدگی شده، کار پیچیده و دشواری گشته است، در این میان خنجر شاه اخستان، مانند شخص هندویی که در کار جذرگشایی مهارت دارد، این پیچیدگی و دشواری را می‌گشاید و فاتح میدان می‌شود.
آرایه‌های ادبیعرصه‌ی رزم به تخته‌ی محاسبان تشبیه شده است و پیروزی به یک جذر اصم که دشوار حل می‌شود و خنجر شاه در سیاهی و مهارت به هندویی مانند شده که این جذر اصم را حل می‌کند.
توضیحات:
جذر اصمجذر اصم آن است که هرگز حقیقت او به زبان در نیاید، چون جذر ده که هرگز عددی نتوان یافتن که او را اندر مثل خویش زنی ده آید، اصم کر بود زیرا که جواب ندهد، جوینده را تا نیابدش مگر به تقریب و نزدیک به او و بس … . جذر اصم مقابل جذر منطق است که حقیقت او به زبان توان گفتن همچون سه، نُه را و چهار، شانزده را. (فرهنگ لغات به نقل از کشاف والتفهیم)
۱۰۹ - رایـت شه تذروفش، لیـک عـقاب حـمله بر
پـرچـم شه غراب گـون، لیک همــای معـرکـه
واژگانتذرو: مرغ صحرایی شبیه به خروس باشد. (برهان) پرچم: چیزی باشد سیاه و مدوّر که بر گردن نیزه و علم بندند. (برهان) غراب: زاغ، کلاغ. (معین) همای: مرغی است که استخوان می‌خورد و بر سر هر که سایه‌ی او افتد به دولت و سلطنت رسد. (غیاث)
معنی و مفهومدرفش پادشاه در رنگارنگی و زیبایی، جلوه‌ای همچون قرقاول دارد؛ امّا مانند عقاب حمله می‌کند و به جلو می‌رود. منگله‌های علم او چون کلاغ سیاه و تیره است؛ امّا در معرکه به منزله‌ی همای سعادت است و برای شاه پیروزی و خوش بختی می‌آورد.
آرایه‌های ادبیعلم شاه در رنگارنگی به تذرو مانند شده و در حمله وری و پیشروی در نبرد مانند عقاب پنداشته شده و منگله‌های علم یا نیزه‌ی شاه نیز در سیاهی به کلاغ تشبیه شده و در سعادت بخشی به همای مانند شده است. تذر، عقاب، غراب و همای با هم مراعات نظیر دارند.
توضیحات:
همایمرغ افسانه‌ای همانند سیمرغ است که فرخنده فال و پیک سعادت پنداشته می‌شد و به همین دلیل به « مرغ سعادت » نیز معروف است. قدما معتقد بودند که مرغی است استخوان‌خوار که جانوری نیازارد و هرگاه بر سر کسی بنشیند او را پادشاه کنند، پس از روزگاری این هما ناپدید شد . در بهرام یشت درباره‌ی این مرغ آمده است: « آن که استخوان یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از پای در نتواند آورد، که چه آن مرغکان، بزرگواری و فرّ بسیار به آن کس خواهند بخشید ». (یاحقی، ۱۳۷۵: ۴۵۱)
۱۱۰ - رشته‌ جان دشمنان، مُهره‌ی پشـت گردنان
چـون به هـم آورد، کند، عِـقد بـرای معـرکــه
واژگانرشته: ریسمان، رسن، بند. (معین) گردنان: بزرگان، صاحب قدران، سران. (برهان) . عِقد: گردن بند، گلوبند (رشته‌ مروارید). (معین)
معنی و مفهومشاه با گرفتن جان دشمنان، رشته‌ جان و مهره‌ی ستون فقرات گردن‌کشان سپاه دشمن را بیرون می‌آورد و از این رشته و مهره برای میدان نبرد گردن بند می‌سازد.
آرایه‌های ادبیرشته‌ جان اضافه‌ی تشبیهی . بیت دارای غلو و بیانگر به رشته کشیدن جان دشمن است.
۱۱۱ - حلـقه تـن عـدوی او، بر سر شه ره اجـل
شه چو سماک نیزه ور، حلقه ربای راستین
واژگانشه ره اجل: شاه راه و راه بزرگ مرگ، که همه از آن می‌گذرند. (فرهنگ لغات) سماک نیزه‌ور: سماک رامح یا نیزه. (فرهنگ لغات)توضیحات
معنی و مفهومبر سر شاه راه مرگ، تن دشمن شاه اخستان مانند حلقه‌ای است و شاه در حلقه‌ربایی چنان مهارتی دارد که مانند صورت فلکی سماک نیزه‌ور، حلقه‌ی تن او را می‌رباید و نابود می‌کند.
آرایه‌های ادبیتن دشمن ممدوح به حلقه‌ای مانند شده و شاه در حلقه ربایی و مهارت در نیزه‌وری به سماک نیزه‌دار تشبیه شده است. شه ره اجل اضافه‌ی تشبیهی است.
توضیحات:
سماک رامح یا سماک نیزه‌دارسماک رامح یا سماک نیزه در صورت اسد و بر پای چپ اوست. این ستاره را « حارس السماء » و « حارس الشمال » نیز خوانده‌اند. منزل سیزدهم ماه و ستاره‌ی درخشانی است که آن را سماک نیزه و سماک میمون نام نهاده‌اند. (مصفّی، ۱۳۶۶: ۴۰۶)
بند دهم:
کلمات قافیهنوای ، صفای، قفای و …
حروف اصلی قافیها
حرف روی: ا
حروف الحاقیی
ردیفشاه را
۱۱۲ - عـرش نگر به جای تخـت آمده پای شـاه را
کعبه نگـر بـه قبـله‌ای، خواسـته جـای شـاه را
معنی و مفهومعرش (فلک الافلاک) را بنگر که به جای تخت، پیش پای شاه آمده تا شاه بر آن بنشیند. کعبه را ببین با آن که خود قبله‌ی اهل عالم است؛ امّا خواهان آن شده است که جای نشستن پادشاه (اخستان) را به عنوان قبله‌ی خود برگزیند و بدان سوی عبادت و نیایش کند.
آرایه‌های ادبیبیت دارای اغراق است، شأن و منزلت ممدوح را به پایه‌ای دانسته که عرش به عنوان تختی برای او به زمین آمده است و کعبه می‌خواهد به سوی او نیایش کند. جای و پای، جناس اختلاف در آغاز دارند .
۱۱۳ - جام کیان به دسـت شه، زمزم مکیان شـده
بـرمکـیان زکـات چین، گنـج عطــای شــاه را
معنی و مفهومجام شراب کیانی به دست ممدوح من، مانند آب زمزم مکیان، گوارا و شفابخش شده و شاه در بذل و بخشش به جایی رسیده است که خاندان برمکی که نماد بخشندگی و ثروتمندی هستند از گنج بخشش وی زکات برمی‌چینند.
آرایه‌های ادبیمکّه و زمزم، با هم تناسب دارند. جام شراب شاه در گوارایی و شفا بخشی به صورت مجمل به چشمه‌ی زمزم مانند شده است. در مصراع دوم خاندان برمکی را زکات چین بخشش و ثروت شاه دانسته است.بیت دارای غلو است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...