پژوهش های انجام شده درباره : بررسی پایبندی دانشجویان دانشگاه آزاد به دین ۱۱۰ص- فایل ۳ |
پوشش
حجاب اسلامی
مطالعه مذهبی
رفاه اقتصادی: منظور از رفاه اقتصادی در این تحقیق میزان برخورداری از امکانات اقتصادی و تسهیلاتی است که به ارتقاء سطح کیفی زندگی کمک می کند.
بررسی آراء ونظریات مربوط به دین و دینداری:
دین از دیدگاه اسلام
دین از دیدگاه اگوست کنت
دین از دیدگاه امیل دورکیم.
دین از دیدگاه کارل مارکس
دین از دیدگاه ماکس وبر
دین از دیدگاه مکتب اصالت کارکرد
دین از دیدگاه اسلام
در اسلام به معنای گوناگونی از جمله جزا، اطاعت، قهر، غلبه، عادت، انقیاد، خضوع، پیروی، و مانند آنها آمده است و در قرآن نیز آیاتی موجود است که از آنها معنای جزا، شریعت، قانون، اطاعت و بندگی مستفاد می شود.
در معانی اصطلاحی دین آمده است: دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد. دین مجموعه (سیستم) حقایقی هماهنگ ومتناسب از نظام های فکری (عقاید و معارف، نظام ارزشی (قوانین و احکام) و نظام پرورشی (دستورات اخلاقی و اجتماعی است) که در قلمرو و ابعاد تاریخی فردی و اجتماعی از جانب پروردگار برای سرپرستی و هدایت انسانها در مسیر رشد و کمال ارسال می گردد. واژه دین در قرآن به ۳ معنا استعمال شده است. در مورد نخست دین همان مفهوم خضوع و فروتنی را دارد مثل آیه مخلصین له الدین یعنی اخلاص می ورزند در دین یا در حضور پروردگار و عبادت او و تسلیم او امر اخلاص می ورزند. معنای دیگر معنایی است که بیشتر به کار می بریم. یعنی نظامی که دارای یک سلسله عقاید است مثل بینش ها و شناخت ها درباره جهان، درباره خدا، درباره انسان و درباره جهان دیگر همچنین شامل یک سلسله دستورها برای اینکه در زندگی چگونه باید رفتار کرد. این دستگاه عظیم را اسلام می گوییم وقتی گفته می شود ان الدین عندالله الاسلام دین در این معنا به کار رفته است. گاهی وقت ها نیز در قرآن دین به معنای قیامت و جزا آمده است.
تعریف دین
دورکیم در تعریف خود از دین تمایز میان مقدس و نامقدس قائل شده بود به نظر وی دین نظام یکپارچه ای از باور داشتها و عملکردها مرتبط با چیزهای مقدس است یعنی چیزهایی که جدا از چیزهای دیگر انگاشته شده و در زمره محارم به شمار می آیند این باور داشتها و عملکردها همه کسانی را که به آن عمل می کنند در یک اجتماع اخلاقی واحد همبسته می کند. این تعریف نشانه نفوذ اسمیت بر دو رکیم است ولی معتقد بود مناسک بر باورداشتها تقدم دارد زیرا باورداشتها چیزی جز دلیل تراشی های این عملکردها نیست. اسپیر دین را به عنوان یک نهاد در بر گیرنده کنشی متقابل فرهنگی با هیستال فرهنگی فرا انسانی تعریف می کند. این تعریف با ارجاع به کنش متقابل هم کنش و هم باور داشت را در بر می گیرد.
نظریه
امیل اورکم به اجزای متشکله دین اشاره می کند و می گوید: دین نظامی از معتقدات و مراسم ناظر به امر مقدس است که انسانها را به هم پیوند می دهد و از آنها یک جمع یا جامعه اخلاقی می سازد از نظر او دین اساسا یک واقعیت اجتماعی است و امر اجتماعی فراتر از امر نفسانی و روانی (به معنای اصالت فردی آن) است. (خرمشاهی، ۱۳۷۵، ۷)
تعریف دین
مارکس دین را “افیون ملتها” می خواند که نقد سیاسی و فلسفی دین بر تجزیه و تحلیل آن عنوان یک واقعیت اجتماعی رحجان دارد. (ویلم ۱۳۷۷، ۷)
ماکس وبر از اظهار نظر درباره جوهر و یا ذات دین خودداری می کند و دین را عبارت از نوع خاصی از رفتار در یک زندگی اجتماعی می داند که روابط قدرتهای ” ما فوق طبیعی ” با انسانها را تنظیم میکند. (همان، ۳۹)
چهارچوب نظری
- نظریه مارکس: کارل مارکس می گوید: انسان ها تاریخ خود را می سازند ولی آنها این کار را نه به نحو دلخواه خویش و تحت شرایط منتخب خویش، بلکه تحت شرایطی که مستقیماً با آنها مواجه هستند از گذشته به آنها منتقل شده است، انجام می دهند.
به نظر مارکس و آگاهی اجتماعی در سطح متصور است. سطح افقی و سطح عمومی؛ در سطح عمومی مقوله آگاهی اجتماعی را می توان بویژه از دو نظر یا به دو صورت مشخص نمود:
آگاهی عمومی و متعارف (روحیه اجتماعی): عبارت است از مجموعه آداب و رسوم، روحیات اجتماعی، ذوق و سلیقه عمومی و …
آگاهی سیستماتیزه شده و مدرن
مارکس در سطح افقی آگاهی به شکل های گوناگون معرفت مانند معرفت فلسفی، حقوقی- سیاسی، هنری، زیبایی شناختی، مذهبی، اخلاقی و …. اشاره کرده و همه آنها را در آگاهی اجتماعی قرار داده است. مارکس آگاهی فردی را بازتاب واقعیت در ذهن یک انسان می داند که جهانی درونی روحی و نفسانی است اما آگاهی اجتماعی را بازتابی ژرفتر، همه جانبه، تعمیم یافته از از جامعه می داند.
بنابراین آگاهی اجتماعی حاصل جمع ساده و انفرادی افراد بشر نیست بلکه از لحاظ کیفی از آگاهی فردی متمایز است.
به عقیده مارکس آگاهی چیزی نیست جز هستی ای که به آن آگاهی یافته ایم، چیزی نیست جز آگاهی به هستی و این هستی انسانها چیزی نیست جز رواند واقعی زندگی آن ها.
در نظر مارکس هستی اجتماعی عبارت است از مجموعه ای شامل: چارچوب کیهانی، جغرافیایی شرایط نفوس و تراکم جمعیت. عوامل مختلف محیط زیست، تمام اشیاء و مواردی که خود انسان خلق کرده و بالاخره تمام مناسبات روابط مادی بین انسانها و طبیعت و بین خود انسانها که در جریان کار که مهمترین عنصر است ایجاد می شوند (اژدری زاده- فصل نامه حوزه و دانشگاه شماره ۱۱و ۱۲)
در نتیجه از نظر مارکس بین دین، حقوق، سیاست که بخشهایی از رو نبایند و ورابط تولید که به عنوان زیر بنا عمل می کنند شباهتهای کارکردی وجود دارد.
ریمون آرون معتقد است که دین شامل مجموعه ای از باورهاست و این باورها معمولاً توسط کلمات بیان می شوند یعنی به صورت اندیشه ای در می آیند که کم و بیش شکل دستگاه فکری به خود گرفته است و فقط با اعمال که مظاهر و جلوه های باورها و شیوه های تجربه آنها هستند زنده می ماند و مشخص می گردد (آرون- جلد دوم- ۱۳۶۶، ۵۶)
تعریفهای مربوط به دین در جامعه شناسی را اصولا به دو دسته تقسیم می کنند: تعریفهای جوهری (substantive) و تعریفهای کارکردی (functional). تعریفهای جوهری مذهب را بر پایه محتوای معنایی آن، و تعریفهای کارکردی آن را بر حسب جایگاه یا نقش که در نظام اجتماعی یا روان شناختی دارد- یعنی برحسب تعادل و نظم روانی که برای فرد ایجاد می کند یا نقشی که در یکپارچگی و همبستگی اجتماعی ایفا می کند- بیان می دارد مشکل در تعاریف جوهری تفاوت در نظامهایی معنای «شناسنده» و «موضوع شناسایی، یعنی بین برداشت جامعه شنای و برداشت خود دینداران و مهمتر از آن، تفاوت در برداشتهای پیروان دیانتهای مختلف از آنچه دین محسوب می شود، جامعه شناس و برداشت خود دینداران و مهمتر از آن، تفاوت در برداشتهای پیروان دیانتهای مختلف از آنچه دین محسوب می شود، است. یعنی تفاوتهایی که در الهیات مذاهب گوناگون درباره جوهر راستین دین وجود دارد. تعاریف کارکردی، از سوی دیگر نه تنها مشکل تفاوت در نظامهای معنایی مشاهده گر و مشاهده شونده را حل نمی کند، بلکه مشکلات چندی از قبیل نوعی منطق دوری در تعریف و سوگیری ایدئولوژیک را به آن می افزاید. در این جا برای نمونه شمه ای از تعریفهای جامعه شناختی از دین را که توسط برخی از ناموران این رشته شده است، ذکر می کنیم:
در یکی از قدیمی ترین تعریفها، ادوارد تایلور، مردم شناس انگلیسی، دین را «اعتقاد به موجودات روحانی (spiritual) دانسته است، این تعریف جوهری وی مبتنی بر دیدگاه او درباره منشاء دین یا ابتدایی ترین شکل دین، یعنی انیمیسم (animism) است. در انتقاد به تعریف او از دین از جمله گفته شده که الزاماً در همه ادیان بررسی شده در سطح جهان، باور به «موجودات روحانی» یا «مابعد الطبیعی» دیده نمی شود، مثلاً بودیسم تراوادا (Theravada Buddhism) فاقد چنین مفاهیمی است. امیل دورکیم برای احتراز از مشکل تایلور در زمینه قائل شدن به «موجودات روحانی» در همه ادیان و با اتکا به تئوری خویش که توتمیسم را ابتدایی ترین نوع مذهب بیان می کرد، عنصر مشترک در همه ادیان را تقسیم همه اشیاء و پدیده ها به دو قلمروی مقدس (sacred) و نامقدس (profane) یافت. او تحت تأثیر رابرتسون اسمیت که اظهار می داشت مذهب را نمی توان صرفا بر پرایه باورها یا اعتقادات توضیح داد و باید به اعمال یا مناسک مذهبی نیز مستقلا جایگاه مهمی اختصاص داد، به تأکید یک سویه تایلور و برخی دیگر از متفکران بر اعتقادات مذهبی معترض بود. سرانجام دورکیم دین را در قالبی که هم جوهری و هم کارکردی است، به این صورت تعریف کرد:
نظامی واحد از عقاید و اعمال منتسب به اشیا و امور مقدس- یعنی اشیاء و امور متمایز شده و حرمت یافته- که همه مؤمنان رادر یک اجتماع معنوی واحد یا یک تشکیلات دینی (church) گرد هم می آورد.(p.62.1968).
عنصر مشترکی را که دورکیم مدعی یافتن آن در همه مذاهب بود، یعنی تفکیک همه اشیاء و امور به دو قلمروی مقدس و نامقدس، از سوی مردم شناسانی که دست به پژوهشهای میدانی زده بودند مردود شناخته شد. از جمله اونس پریچارد متوجه شد که چنین تفکیکی در بین قوم «آزانده» در آفریقا به عمل نمی آید و نظیر این مشاهده را سایرین نیز گزارش کردند.
از جمله تلاشهای جدیدتر برای ارائه تعریف مناسبی از دین تعریف رادنی استارک، یکی از چهره های سرشناس جامعه شناس دین در آمریکا، است که دین را «الگوهای اجتماعاً سازمان یافته از باورها و عملکردهایی» دانسته است که به «معنای غایی مربوط می شوند و بر فرض وجود ما بعد الطبیعه استوارند»(stark,1985,p.310) . این تعریف علاوه بر جنبه کارکردی آن (معنا بخشیدن به حیات انسان)، در معرض همان اتهام قبلی است که مفهوم ماوراء الطبیعه را، که مفهومی متعلق به فرهنگ و تمدن خاصی است، به سایر فرهنگها تعمیم می دهد. اگرچه استارکت قویاً از موضع خود دفاع کرده و معتقد است مذهبی که مفروضات مابدالطبیعه نداشته باشد اصلا مذهب نیست. (stark,1983).
تعریف اسپایر و نیز که مذهب را «نهادی متشکل از کنشهای متقابل الگو یافته توسط فرهنگ یا موجودات ابر انسان (superhuman) مفروض در فرهنگ (Hamilton,1995,p.14) می داند، صرفاً رابطه با موجود «ابر انسان» را جایگزین «رابطه با ما بعدالطبیعه» کرده و در مظان همان اتهام قبلی است.
کارل مارکس (۱۸۱۳-۱۸۱۸) متفکر شهیرقرن نوزدهم، هیچ اصالت وجودی ای برای دین قائل نیست و ظهور و افول آن را همچون دیگر پدیده های ذهنی و غیر مادی، تابع زیر ساخت های اقتصادی جامعه و مناسبات طبقاتی حاکم می داند. وی در کتاب مرام آلمانی معتقد است:
اوصاف سیاسی و تکنیکی ساختار اقتصادی، تعیین بخش اوصاف نهادهای غیر اقتصادی اند؛ مثل نهادهای سیاسی، مذهب و ایدئولوژی و …
مارکس با وجود اینکه مذهب را در سطح روبنا مقوله بندی کرده و آن را تابعی از زیر ساخت های اقتصادی می داند؛ ولی مذهب، میان مؤلفه های روبنایی نیز نقش مهمی دارد. مذهب، از مقمومات عمده ایئولوژی طبقه حاکم برای تخدیر و تحمیق طبقات فرودست جامعه است ودر جامعه بدون طبقه کمونیستی، از میان خواهد رفت.
امیل دورکیم (۱۹۱۷-۱۸۵۸م) بخش مهمی از تحقیقات خویش را به مقوله دین اختصاص داده است. وی در کتاب صور بنیانی حیات دینی تلاش می کند با کشف ذات دین در جوامع ساده و ابتدایی، ماهیت و علل بقای آن را در جوامع مدرن و پیچیده درک کند. وی توتم پرستی را بیانگر ذات دین پنداشته و معتقد است توتم پرستی نماد تمایز میان ” مقدس” و “نا مقدس” در حیات اجتماعی است که از سوی جامعه صورت می گیرد.
دورکیم در تبیین پیدایش و بقای دین به روش کارکرد گرایی. شؤون مختلف جامعه را بر اساس پیامدهای سودمندی که برای نظام بزرگ تر اجتماعی دارند، تبیین می کند. وی معتقد است دین؛ یعنی تمایز میان امور مقدس و نامقدس که کارکرد انسجام بخشی دارد و همین استعداد، منشاء پیدایش و تداوم دین تا دوران معاصر است.
دورکیم برای دین، منشاء الهی قایل نیست؛ بلکه دین را مخلوق اجتماعی می پندارد که بر حسب تحولات جامعه تحول می پذیرد. طبیعی است به زعم وی، دین از همان ابتدا ماهیت سکولار دارد و جوامع آینده نیز قادر خواهند بود دین و خدایان جدید خویش را از نو بسازند. شاید به همین سبب است که رابرت یلا او را نسختین متکلم دین مدنی شناخته است.
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴م) جامعه شناس پرآوازه آلمانی نیز بخش عمده ای تحقیقات خویش را به مقوله دین اختصاص داده است. وبر در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری برخلاف مارکس که دین را رو بنا تلقی کرده، می کوشد رفتار اقتصادی را از طریق ادیان تبیین نماید. وی معتقد است تلقی خاصی از مسیحیت که در اندیشه کالونیسم تبلور یافت، زمینه پیدایش سرمایه داری جدیدغربی را فراهم کرد.
تبیین وبر از پیدایش دین، شبیه تبیینی است که دورکیم ارائه می کند؛ اما در باره پایان آن، بر خلاف دورکیم معتقد است دوران معاصر،دوره پایان دین است. البته این پیش بینی با تبیین کارکرد گرا چندان سازگار نیست. به نظر وبر، مفهوم عمده در ادیان بدوی، مفهوم کاریسما است که تا حدود زیادی به مفهوم قدس در نزد دورکیم نزدیک است. کرامت، کیفیت چیزی است که، به قول ماکس وبر، از مدار زندگی روزانه بیرون است. کرامت در هستی موجودات، حیوانات، گیاهان و اشیاءجاری است؛ پس نقطه عزیمت تاریخ دینی بشر، در جهانی سرشار از مقدسات است، نقطه پایان آن، در دوره ما؛ یعنی در جهانی است که به قول ماکس وبر جهانی افسون زدوده است.
منظور از دین در این پژوهش عبارت است از:
مجموعه از از اعتقادات و آداب و اعمال، که کم و بیش سازمان یافته و با یک حقیقت ما فوق تجربی و متعالی مرتبط می باشد ودرون یک جامعه معین، یک یا چند وظیفه زیر را انجام می دهد. یکپارچه ساختن، هویت بخشیدن، تبیین تجربی جمعی، پاسخگویی به ماهیت اساسی حیات فردی و اجتماعی انسان ها.
دین از دیدگاه مکتب اصالت کارکرد
پایداری دین، برای یک کارکرد گرا، بدین معنا است که دین، نیازهای اساسی معین افراد و جامعه را برآورده می سازد. یکی از آن نیازها، تقلیل نگرانی و تنش است. نیاز دیگر، تحکیم هنجارها و ارزش های اساسی است.
چنان که ملاحظه می کنید دین، دارای کارکردهایی است که در جهان آتی که عمده ترین مشکل انسان ها سلامت و بهداشت روان خواهد بود. از اهمیت بسزایی برخوردار است.
برخلاف ایده های حاکم در قرن ۱۹ که دین را مخلوق بشری می پنداشت، در این رویکرد، دین یک نیاز فطری است. به تعبیر یونگ « فرد، محکوم این تجربه است، نه آفریننده آن» و استیلای عقل در دنیای معاصر « بزرگ ترین و غم بارترین خطای بشر» است. بدین ترتیب، کوبیدن در طبل سکولاریزاسیون، یک مد زودگذر می باشد.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-08-05] [ 11:46:00 ق.ظ ]
|