دانلود فایل های پایان نامه در مورد مشکل جدایی در نظریه های انسجام صدق و توجیه از ... |
۱-۵-۳-۴٫ بیان کلی نظریه بونجور
اگر بخواهم بسیار شسته رفته و کلی نظر وی را بیان کنم باید بگویم که از منظر بونجور یک باور تجربی موجه میباشد اگر و فقط اگر این باور عضو نظامی از باورها باشد که دارای انسجام در طی مدت طولانی است. از منظر بونجور، باور تجربی p برای s موجه میباشد اگر و فقط اگر s دلیل برای این که این باور p صادق میباشد، داشته باشد و این دلیل از منظر بونجور فقط بدین نحو که این باور عضوی از نظام باورهای شناسا باشد و آن نظام دارای انسجام در طی مدت طولانی باشد، امکان تحقق دارد؛ چرا که از منظر وی فقط همین انسجام بدینگونه است که سبب می شود این باور احتمال صدق پیدا کند»[۲۲۹]
اما این بیان کلی ما مفید فایده برای آنچه که مد نظر ما میباشد، نیست. فهم نظریه بونجور در گرو فهم آنچه از توجیه وی مد نظر دارد، است. بونجور میگوید « آنچه سبب می شود که ما اصلا موجوداتی شناختی باشیم، ظرفیت و استعدادی است که ما برای باور دراختیار داریم و هدف کوششهای شناختی ما به طور مشخص، صدق می باشد: ما میخواهیم باورهایمان جهان را به طرز صحیح و دقیقی به تصویر بکشند.» (۱۹۸۵, p 7 ) ایشان در ادامه توضیح میدهد که توجیه معرفتی فی نفسه ارزشی ندارد، آنچه توجیه معرفتی باید برای ما انجام بدهد این است که سبب شود باورهای ما احتمال صدقشان افزایش پیدا کند و به صدق دست پیدا کنیم؛ از این رو که ما راهی مستقیم برای صدق باورهایمان نداریم، ناچاریم به همین قانع بشویم که موجه از حیث معرفتی باشند، لذا دست به دامان توجیه معرفتی میشویم تا از طریق باورهای موجه به هدف صدق برسیم. (ibid, p 8 ) از این رو که ایشان درون گرا هستند، میگوید شناسا در باورهای خویش موجه است اگر و فقط اگر وی از حیث معرفتی مسئول در باورهایش در اعم از قبول، تنظیم، نگهداری و کنترل آنها باشد و فرد تنها در صورتی مسئولانه بر باورهایش کنترل دارد که وی تنها باورهایی را بپذیرد که دلیل خوبی برای اینکه فکر کند، آن باورها صادق میباشند داشته باشد. (ibid ) وی میگوید معرفت شناس دو وظیفه اصلی دارد: « بخش اول اینکه تبیینی از معیارهای توجیه معرفتی ارائه کند و دوم اینکه آنچه آنرا فرا توجیه[۲۳۰] میخوانم برای این تبیین پیشنهادی [اش] مهیا کند؛ [ یعنی] نشان دهد معیارهای پیشنهادی به اندازه کافی صدق رسان هستند.» (ibid, p 9 ) سپس بونجور بنا بر نظر انسجام گرایانه خویش میگوید که ما باید بفهمیم چرا اگر یک نظامی از باورهای تجربی منسجمتر از هر نظام رقیبی بود، ما توجیه معرفتی داریم؛ یعنی میفهمیم که آن نظام صدق رسان است؟ (ibid, p 93 ) میتوان گفت ظاهراً شاه کلید حل این مسأله از نظر بونجور مسئولیت معرفتی[۲۳۱] است. ایشان از آنجا که میبینند مسئولیت معرفتی که ما داریم، فقط در پرتوی باورهایمان معنا پیدا می کند و ما چیزی جز باور برای نقب زدن به صدق و واقعیت نداریم، به این نظر ظاهراً گرایش پیدا کردند که اگر فرد باورهایش را هم در نگهداری و هم در ایجاد به نحو مسئولانهای کنترل کند، آنگاه او یک باور را بدین علت که دلیل خوب برایش دارد، قبول کرده است[۲۳۲] و لذا دلیل خوب برای وی چیزی جز اینکه یک باور عضوی از نظام منسجمی از باورها باشد، نیست؛ چرا که تنها دلیلی که فرد برای اینکه فکر کند باوری صادق است با توجه به مسئولیت معرفتی که در توجیه دارد، همین میباشد. (ibid, pp 92; 31; 122 ) از این رو وی میگوید: « توجیه یک باور تجربی جزئی نهایتاً وابسته به نه باورهای جزئی میباشد که [….]، بلکه در عوض وابسته به نظام فراگیر و انسجام آن نظام است.» (ibid, p 92 ) پس از منظر بونجور یک باور موجه برای شناسا است[۲۳۳] :
-
- اگر و فقط اگر شناسا در ایجاد و نگهداری آن مسئول باشد.
-
- شناسا در ایجاد و نگهداری یک باور مسئول میباشد اگر و فقط اگر دلیل خوبی برای اینکه آن باور صادق است داشته باشد.
-
- تنها دلیل خوبی که میتوانیم بر اساس آن فکر کنیم یک باور تجربی صادق میباشد، این است که آن باور عضوی از نظام منسجمی از باورها باشد.
آنچنانکه قبلاً متذکر شدیم، هر نظریه انسجامی باید مراد خویش را از رابطه انسجام و نیز مجموعه باوری که یک باور برای توجیه باید با آن منسجم باشد، را مشخص کند. آنچه از منظر بونجور در رابطه انسجام نیاز است که سبب می شود احتمال صدق باورها در پرتوی آن افزایش پیدا کند، در فصل قبل در شرح نظریه انسجام گرایی توجیه دادیم. فقط اینجا این نکته دوم را اضافه کنیم که ایشان قائل به کل گرایی در نظام باورها میباشند. لذا به نظر بونجور، این رابطه انسجام باید با کل باورهای شناسا سنجیده شود و باور عضوی از نظام شناسای فرد باشد. (ibid, pp 31; 90-91) وی از این مطلب به عنوان شرط اولیه برای نظریه انسجام خویش یاد می کند و میگوید: « باور باید به نظامی از باورها که در واقع، فردی به آنها معتقد میباشد، تعلق داشته باشد.» (ibid,p 153)
اما بونجور شروط دیگری هم برای توجیه یک باور تجربی مدخلیت در نظریه انسجامش میدهد. به نظر وی « باید نظام باورهای مورد بحث « شرط مشاهده»[۲۳۴] را [نیز] برآورده سازد.» (ibid ) مراد ایشان این است که باید این نظام آنچه وی باورهای خود انگیخته[۲۳۵] مینامد، در خود جای بدهد. ایشان میگوید از این جا که قرار است توجیهای که ما از این نظام میخواهیم صدق رسان باشد، باید این توجیهای که ما برای باورهای تجربی خویش داریم، دارای یک سری قوانین و اموری باشد که بر اساس آنها ما به این هدف دست یابیم. لذا وی میگوید باید این نظام چنین باورهای خود انگیختهای را داخل کند و در بر بگیرد.( ibid, p 141 ) او به باورهایی که از راه غیر استنتاج بدست آمدهاند و حصول آنها غیر اختیاری و کاملاً جبری است، باورهای خود انگیخته میگوید. لذا به نظر وی این باورها شامل باورهایی که به سبب حافظه[۲۳۶] و ادراک حسی و درون نگری بدست آمدهاند را شامل می شود. آنچنان که گفتیم او لب کلامش این است که اگر اعضای نظام میخواهند توجیه معرفتی با همان معنایی که مد نظر ایشان است، را داشته باشند باید هم شامل چنین باورهایی بشوند و هم شامل قوانینی که بر اساس آنها میتوانیم بگوییم این باورها عمدتاً صادق میباشند. ( ibid, pp 141-144; 112-132; 117 ) اما از منظر بونجور، مراد از قوانین علاوه بر امور کلی مذکور در نظریه انسجام[۲۳۷] این است که باید انسجام یک باور با نظام باورهای شناسا علاوه بر زمان حاضر، در مدت طولانی[۲۳۸] نیز محقق باشد.[۲۳۹] باید انسجام مذکور باور با نظام شناسا پایدار باشد و لحظه به لحظه تغیر نکند، مگر تغیراتی که باید بر اساس تغیرات خود واقعیت در نظر بگیریم؛ چرا که با این قانون میتوانیم بگوییم که نظام باورهای ما تصویری صادق از جهان را ارائه میدهد. با برآورده شدن این شرط است که « انسجام این نظام، دلیل قوی و محکمی ارائه می کند برای اینکه [شناسا] فکر کند باورهای مؤِلف [این نظامش] از این راه [ انسجام آنها با نظام باورهایش] احتمالاً صادق اند.»( ibid, p 170)
شرط دیگری که بونجور برای انسجام می گذارد، این است که « نظام باورهای مورد بحث، باید در حد اعلای انسجام باشد، و [علاوه بر این] باید بیشتر از هر [ نظام] بدیلی که [ آن] نیز این شرط دوم [= شرط مشاهده] را برآورده میسازد، منسجم باشد.» (ibid, p 154 ) ایشان همچنانکه بارها متذکر می شود همین ادخال باورهای غیر استنتاجی در نظام باورهای شناسا است که ملاک توجیه را از صرف انسجام خارج می کند و راه را برای حل اشکال نظامهای بدیل میبندد. (ibid, pp 141; 170)
شرط اخر وی این است که اگر شناسا میخواهد باورهایش موجه باشند، باید « فهم بازتابی[۲۴۰]» ای از این واقعیت که نظام باورهای وی این شروط را محقق کرده اند، داشته باشد؛ یعنی باید وی آگاهانه ملتفت باشد و نظر به این بکند که در شبکه باورها و آگاهی خویش این شروط را رعایت کرده است « و همین فهم بازتابی باید سرانجام، بلکه شاید صرفاً خیلی ضمنی، دلیل این باشد که چرا او ادامه به پذیرش این باوری که توجیه آن مورد بحث میباشد، را میدهد.» (ibid, p 154 )
اما کار توجیه باور از نظر بونجور به این جا ختم نمی شود، با تمام طول و تفصیلی که ایشان برای تبیین نظریه خویش داد، حال میگوید ما باید یک استدلالی بیاوریم که بر مبنای آن بگوییم یک چنین سخنی که ما در توجیه معرفتی زدیم، صدق رسان است به این معنا که به طرز معقولی محتمل باشد که مطابق با واقعیت باشد و الا شکاک مچ ما را میگیرد و میگوید همه این سخنها که در نظریه پردازی خویش در نظریه انسجام دادید، توجیه شما را به صدق مرتبط نمیسازد. شما نیاز به دلیل خوبی بر این مدعا دارید. لذا بونجور برای حل این مسأله به عنوان فرا توجیه[۲۴۱]، استدلالی بر این امر ارائه می کند.[۲۴۲] استدلال ایشان قدری با تفصیل و در ضمن بیان استدلال برای مقدماتش ارائه می شود، ما آن را خلاصه میکنیم. [۲۴۳]
فرض کنیم که باور p یکی از باورهای شناسا است و تمام شروط پیش گفته از منظر بونجور را محقق ساخته است. استدلال وی برای موجه بودن این باور چنین برقرار می شود:
-
- باور p عضوی از نظام باورهای شناسا میباشد و شروط پیش گفته را محقق ساخته است.
-
- هر باوری که عضوی از نظام باورهای شناسایی باشد که حاوی شروط مذکور میباشد، احتمالاً صادق – مطابق با واقع- است.
-
- پس باور p محتملاً صادق است. ( از ۱و ۲) (ibid, pp 169- 179; 184- 187& 102& 127)
۶-۳-۴٫ پاسخ پویمن به بونجور
با آنچه که در تبیین نظر بونجور آوردیم، بیانات پویمن قابل فهم برای ما میگردد. پویمن میگوید، این نظریه مطرح شده است تا مخصوصاً اشکال نظامهای بدیل پاسخ دهد؛ بدین طریق که برای حل این مشکل در نظریه انسجام گرایی خویش بونجور، بر باورهای خود انگیخته تأکید کرد، و با شرط ادخال این باورها دریافت داده از عالم خارج را تضمین کرد و نشان داد در نتیجه این شرط فقط یک نظام امکان وجود پیدا می کند؛ چرا که فقط یک نظام از عالم خارج چنین دادههایی را دریافت می کند. در مرحله بعد پویمن میگوید بونجور برای حل این مشکل با توجه به این شرطش، میگوید اگر یک نظام منسجم باور از عالم خارج، چنین باورهایی بگیرد، اما این باورهای او با عالم خارج منطبق نباشد، دو صورت پیدا می کند یا این نظام منسجمتر می شود به این نحو که با این داده تغییر می کند و این نظام منطبق خود را با عالم خارج می کند یا با ورود این داده ها انسجام خویش را از دست میدهد و دیگر اصلاً با عالم خارج از این طریق مرتبط نمی شود و صدق ندارد و فاعل شناسا وقعی برای آن نمیدهد.
پویمن در پاسخ به این بیاناتی که در تبیین نظریه بونجور آورد، اشکالات متعددی می کند:
اول اینکه خود این سخن شما « با ورود این باورهای خود انگیخته از خارج این دو فرض بوجود می آید که یا نظام منسجمتر می شود که ما میپذیریم و به صدق رهنمون میشویم یا انسجام خویش را از دست میدهد و ما دیگر اصلاً موجه نیستیم» یک پیش فرض است؛ چرا که پرسش ما این است که فروض دیگری هم متصور است چرا باید این گونه که شما میگویید باشد؟ دلیلتان بر این مدعا چیست؟
دوم: ایشان میگوید« چرا یک شخص نمیتواند باورهای حسی یا سایر باورهای خود را دسته بندی و تکفیک کند؟» (۱۳۸۷، ص ۲۸۰) مراد ایشان از این جمله به عنوان نقدی بر بونجور مبهم میباشد و ایشان توضیحی در خصوص این سخن خویش بیان ننموده است. اگر بخواهیم با کمی تسامح نظرشان را تبیین کنیم باید بگوییم شاید مراد ایشان این است که چرا ما در توجیه باورهای حسی مبناگرا نشویم و انواع گوناگون آن را تمییز ندهیم و به جای قبول باور حسی به عنوان باور مبنا، فقط بگوییم که این چنین باورهایی فی نفسه ارزشی ندارند و فقط داده برای ما از عالم خارج دراختیار میگذارند؟ ما نه تنها میتوانیم باورهای حسی خویش را طبقه بندی کنیم، بلکه باورهای دیگر خویش را نیز طبقه بندی میکنیم و حجیت معرفت شناختی هر کدامشان را تعیین میکنیم.
سوم: امکان اینکه شناسا با وجود دریافت باورهای خود انگیخته از عالم خارج و تأمین شرط مشاهده در خارج، به یک دستگاه منسجم اما کاذب برسد وجود دارد. شما این امکان را چطور رد میکنید؟ پس هنوز جواب قانع کننده ای برای ما نیاوردهاید.
چهارم: شما تصورتان این است که انسجام میان باورها ما را به صدق میرساند، اما این مدعا دلایل قانع کننده تری از آنچه شما در نظریه ارائه نمودی، میطلبد.
پنجم: شما برای پاسخ به این اشکالات، شرط مشاهده و ادخال داده های حسی به شبکه باورهای شناسا را کردهاید، اما اینکه چرا بنا بر نظریه انسجام گرایی « انسجام مستلزم چنین درون دادی است، مبهم است» اگر ما انسجام گرا در توجیه باورهای تجربی هستیم، چرا باید بگوییم که ورود چنین باورهایی برای توجیه ضروری میباشد؟ مگر توجیه ما بر اساس انسجام نیست؟
ششم: این اشکال از نتایج اشکال قبل است، با توجه به اشکالات مذکور به نظر پویمن، بونجور نمیتواند جوابی برای پاسخ اشکال قبل بدهد، از این رو بی آنکه خویش متوجه باشد، برای حل این مشکل دست به دامان، شرط مشاهده و ادخال باورهای خود انگیخته، در نظریه انسجام گرایی خود شده است، که لازمهی یک چنین ادخالی قبول گونه ای مبناگرایی است؛ چرا که ظاهراً به نظر بونجور این شرط ایشان، همان مبناگرایی و پایه تلقی کردن چنین باورهایی است. (۱۳۸۷، ص ۲۸۰)
با توجه به این اشکالات که پویمن به پاسخهایی که از جانب انسجام گرایان برای حل این معضل مطرح کرد، ایشان را ناتوان از پاسخ به این مشکل تلقی کرد. از این رو در آخر میگوید ما باید در باورهای منطقی و باورهای ادراکی از نوع تجربی، باورهای حافظهای و باورهای مبتنی بر شهادت، نوعی مبناگرایی را قبول کنیم؛ چرا که به نظر میرسد برخلاف آنچه انسجام گرایان مدعی آن هستند برخی باورهای مربوط به ادراکات تجربی مبتنی بر حالات غیر باوری شناسا است، به عنوان مثال نور آبی موجب این می شود که باور پیدا به این پیدا کنم که آبی میبینم یا باورهای ناشی از حافظه برخلاف آنچه انسجام گرایان میگویند، متکی به چیزی غیر از خودشان نیستند و باورهای منطقی مانند اینکه p و نقیض آن نمی توانند هر دو صادق باشند، تردید ناپذیرند، بدون اینکه نیازی باشد به انسجام میان باورها برای صدق این چنین گزارههایی رجوع کنیم.
اما از طرف دیگر انسجام گرایی، در باورهایی که نظری و تئوری میباشند، غالباً صحیح است: نظیر باورهای ریاضی، دینی، اخلاقی، سیاسی، و مابعد الطبیعی؛ چرا که یک چنین باورهایی عموماً مبتنی بر ملاحظاتی پیچیده و مرتبط با بهترین تبیین از داده ها به همراه سازگاری و انسجام با ویژگیهای مربوط به خودشان میباشند که همینها هم دلیل صدق آنها است، لذا فرآیندهای انسجام گرایی برای توجیه آنها از مبناگرایی توفیق بیشتری کسب می کند.
پس به نظر میرسد که تلفیق این دو نظریه، ممکن است، منجر به نظریهای کامل در باب توجیه بشود، چرا که مسلماً برخی باورهای ما پایه میباشد، همان گونه که مبناگرا میگوید و از طرف دیگر، ساختار باورهای نظری ما، انسجام گرایانه به نظر میرسد. ( همان ، صص ۲۸۸-۲۸۹؛ ۲۹۲-۲۹۳)
۴-۴٫ مشکل گسست توجیه باور از واقعیت
همانطور که قبلاً اشاره کردیم پولاک ادعا می کند، اولین بار وی این اشکال را به نظریه انسجام توجیه صورت بندی کرده است، هرچند خود او معترف است که در آثار لوئیس مطالبی را که زمینه ساز برداشت این استدلال است میتوان یافت.[۲۴۴] البته از منظر ما ریشه های این اشکال اولین بار به سخنان راسل بر میگردد، هرچند وی اشکال خویش را بر نظریه انسجام صدق وارد کرده بود، اما تا آنجا که نگارنده تفحص کرده است، اولین فردی بوده است که راهگشای طراحی چنین اشکالاتی شده است و قبل از ایشان کسی این اشکال را طراحی نکرده است. بعد از وی دیگران نیز تاحدی ملتفت این اشکال بر نظریه انسجام توجیه شده اند، اما به نظر بنده تا قبل از پولاک نمی توان گفت که دقیقاً مراد مستشکلان، ورود این اشکال به نظریه انسجام توجیه بوده است. به نظر نگارنده، تا قبل از پولاک، معلوم نیست فیلسوفانی که از این اشکال یاد کرده اند، مرادشان اشکال به معیار صدق بودن نظریه انسجام است، یا به تعریف صدق بودن آن : اگر مرادشان نقد معیار صدق بودن این نظریه بود، میتوانستیم با اندکی مسامحه، مرادشان از معیار صدق، را توجیه بدانیم، سپس قائل شویم که این اشکال را به نظریه انسجام توجیه وارد کرده اند[۲۴۵]. به عنوان نمونه، از مقدمترین و در عین حال صریحترین عبارات از این دست که به تسری اشکال به نظریه انسجام توجیه نزدیک است، میتوان از عبارت مورتیس شلیک[۲۴۶] یاد کرد. وی مینویسد:
« اگر انسجام را بجد، معیار کلیای برای صدق تلقی کنیم، آنگاه همان قدر که گزارش تاریخی یا جملات موجود در کتاب درسی شیمی را صادق تلقی میکنیم، داستانهای پری گونه مَن درآوردی را به همان اندازه باید صادق بدانیم،[ البته] به این شرط که این داستان، به نحوی ساخته و پرداخته شود که به هیچ وجه، تناقضی [ از آن داستان] ناشی نشود. من میتوانم به وسیله قوه خیالم جهانی عجیب و غریب به تصویر بکشم که پر از ماجراها و حوادث عجیب و غریب باشد: فیلسوف انسجام [گرا] ، به شرط اینکه صرفاً مواظبت از سازگاری متقابل جملاتم کرده باشم [ …]، باید باور به صدق گزارشم [ داستانم] بکند، زیرا بنابر نظریه انسجام، جایی برای مشاهدهها نیست، بلکه صرفاً [ آنچه نیاز میباشد] سازگاری جملات [ با یکدیگر] است.» (Schilck, 1959, pp 215-216 )[247]
به هر حال پولاک اشکال را چنین بیان کرده است:
« اشکال اصلی این نظریه [ نظریه انسجام توجیه]، این است که نظریه انسجام ارتباط توجیه را با جهان قطع می کند، [ به گونه ای که] فرد می تواند در باور به هر چیزی موجه باشد. همه آن چیزی که نیاز میباشد، عبارت از مجموعه باورهای به قدر کافی عجیب و غریبِ صرفاً منسجم است [….] اما باورها هیچ جا، به هیچ گونه، مقید و محدود به شواهد حواس شناسا نیستند، [از این رو] تا زمانیکه باورهای شخص، چنین مجموعه منسجمی را تشکیل دهند، او می تواند اصلاً به هر باوری معتقد باشد، با صرف نظر از رنگ اشیاء و شکل و اندازهیشان و […] و با قطع نظر از چگونگی به نظررسیدن یا حس کردن آنها برای او.» (Pollock, 1974, p 28)
وی در کتاب دیگرش ادعا می کند که این اشکال را بر تقریرهای مختلف نظریه انسجام وارد می شود، ایشان میگوید بر اساس این اشکال « نظریه های انسجام رابطه توجیه را با جهان قطع می کنند. بنابر نظریه های انسجام، توجیه، نهایتاً امری مربوط به نسبتهای میان گزارههای مورد باور فرد میباشد، و به چگونگی جهان [ واقعیت ] هیچ ارتباطی ندارد. اما مقصود ما در پی معرفت، فهم و کشف چگونگی جهان است.» (Pollock & Cruz, 1999, p 74)
به نظر میرسد، از این اشکال نیز، دو تقریر در میان معرفت شناسان میتوان یافت. در ذیل ابتدا این دو تقریر از این اشکال را ذکر میکنیم و سپس به تحلیل پولاک در این زمینه خواهیم پرداخت.
۱-۴-۴٫ تقریر اول
این تقریر که به نظر ما اساسیتر است، تقریری است که آن را از قول سوزان هاک نقل میکنیم. بیان ایشان صریحتر و سلیستر از بیانات معرفت شناسان دیگر است. ایشان مینویسد:
« از آنجا که انسجام گرایی، داده های غیر باوری را نمیپذیرد ( یعنی نقشی برای تجربه یا جهان قائل نمی شود )، نمیتواند قابل قبول باشد، مگر اینکه تصدیق کند که توجیه باور تجربی، نیازمند چنین دادهای است. [ در غیر این صورت] نمیتواند این نظریه فرض کند که موجه بودن یک باور، می تواند گواهی بر صدق آن باور باشد و [ نیز نمیتواند بگوید ] آن باور به طرز صحیحی چگونگی جهان را باز مینمایاند.
به باورم، دست آخر، این استدلال واقعاً ویرانگر و نابود کننده برای انسجام گرایی است، نظریهای که منحصراً بر حسب روابط میان باورهای شناسا باشد، با مشکل گریز ناپذیر ارتباط میان مفاهیم توجیه و صدق مواجه می شود. چگونه این واقعیت که مجموعه ای از باورها منسجم اند، می تواند تضمین کند و یا حتی گواه و دلیلی بر صدق باشد؟ هر چقدر هم که این مجموعه منسجم باشد و هر چقدر هم که معنای پیچیدهای برای انسجام لحاظ کنیم.» (Haack, 1993, p 27)
این تقریر از این اشکال را میتوان ، به نحو ذیل تقریرکرد:
-
- بنا بر نظریه انسجام توجیه، توجیه یک باور صرفاً منوط به تعلق آن به نظام منسجمی از باورها است.
-
- بنا بر نظریه انسجام توجیه، توجیه یک باور، متضمن و مستلزم ارتباط آن باور با تجربه یا جهان خارج نیست؛ ( از ۱) چرا که ملاکِ توجیه، صرف انسجام است و آن می تواند، منطقاً بدون این ارتباط تحقق داشته باشد.
-
- برای محتمل کردن صدق یک باور، باید آن باور به گونه ای با تجربه یا جهان خارج مرتبط باشد؛ مثلاً دادههایی از عالم خارج یا تجربه دریافت کند.
-
- نظریه انسجام توجیه، به باور احتمال صدق نمیدهد. ( از ۲ و ۳ )
-
- نظریه انسجام توجیه، صدق رسان نیست. ( از ۴)
-
- هر نظریه توجیهای باید صدق رسان باشد.
-
- نظریه انسجام توجیه، صادق صحیح نیست. ( از ۵ و ۶ )
آنچنانکه دیدیم، تمرکز اصلی این تقریر از مشکل جدایی، مبتنی بر عدم صدق رسانی نظریه انسجام توجیه بود و از این رهگذر این نظریه را با چالش روبرو کرد. به نظر ما تقریر لورنس بونجور از این اشکال[۲۴۸] نیز ناظر به همین تقریری است که در فوق ذکر کردیم؛ چرا که ایشان مینویسد:
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-08-05] [ 12:32:00 ب.ظ ]
|