دکتری - بررسی روایات کیکاووس در متون اساطیری، حماسی، تاریخی ... |
ایلیاه (قرآن: الیاس) از پیامبران بنیاسرائیل و عمده شهرتش دربارهی دفاعش از یهوه در مقابل بعل است. از جمله معجزات وی زنده کردن پسر بیوهزنیست که ایلیاه در خانهی ایشان سکونت داشته و پسر در اثر بیماری میمیرد امّا ایلیاه پسر را در آغوش گرفته و پسر زنده میشود: (۱۷) و واقع شد پس از آن واقعات که پسر زن صاحب خانه بیمار شد و مرض او به حدّی شدید بود که در جسد او نفسی باقی نماند (۱۸) و به ایلیاه گفت که ای مرد خدا مرا به تو چه کار است؟ آیا به قصد به یاد آوردن گناه من و کشتن پسر من آمدهای نزد من؟ (۱۹) و او وی را گفت که پسر تو را به من بده پس او را از آغوشش گرفت و او را به حجرهی بالایی که در آنجا مینشست آورد و او را بالای بسترش خوابانید (۲۰) و به خدا تضرّع نموده گفت که ای خداوند خدای من آیا میشود که به بیوهای که من با او مینشینم بلا رسانیده پسرش را بکشی؟ (۲۱) و خویشتن را بالای پسر سه مرتبه دراز کرد و به خداوند استدعا نموده گفت که ای خداوند خدای ما تمنّا اینکه جان این پسر را به جسدش برگردانی (۲۲) و خداوند استدعای ایلیاه را اجابت فرمود و جان پسر به جسدش برگردیده زنده شد.(۲۳) و ایلیاه پسر را گرفت و او را از حجرهی بالایی به خانه آورد و او را به مادرش تسلیم کرد و ایلیاه گفت ببین که پسرت زنده است. (۲۴) پس زن به ایلیاه گفت که حال از این دانستم که تو مرد خدایی و اینکه کلام خداوند در دهن تو حق است. (کتاب مقدّس، اول ملوک، فصل هفدهم)
-
- ۱ . ۷ الیشاع
الیشاع (قرآن: الیسع) جانشین الیاس و از پیامبران قوم بنیاسرائیل بوده است. در تورات، کتاب دوم ملوک آمده است که وی بیماران مبروص را شفا میداد و فرزند مردهی زنی را زنده کرد و آن زن و خانوادهاش بدین خاطر نزد مردم و شاه نظر کرده به حساب آمدند: (۳۲) و الیشاع به خانه در آمد و اینک طفل مرده بود و بر بسترش خوابیده. (۳۳) پس در آمده در را به روی هر دو بسته خداوند را دعا نمود (۳۴) و برآمد و بالای طفل خوابید و دهان خود بدهان او و چشم خود به چشم او و دست خود را به دست او گذاشت و خود را بالای طفل دراز کرد که گوشت پسر گرم شد (۳۵) بعد از آن برگشته و این جا و آن جا در خانه گردش کرد و باز آمد و خود را بالایش دراز کرده که طفل هفت مرتبه عطسه کرد و طفل چشمانش را باز نمود. (کتاب مقدّس، دوم ملوک، فصل چهار)
حتی استخوانهای مردهی الیشاع نیز توان زنده کردن مردگان را دارند:
(۲۱) و واقع شد هنگامی که مردی را دفن میکردند که اینک فوجی را دیدند و آن مرد را به قبر الیشاع انداختند که میت فرود آمده، به استخوانهای الیشاع خورده، زنده شد و بر پاهایش ایستاد. (همان، فصل سیزده)
-
- ۱ . ۸ پطرس حواری
دربارهی کرامات پطرس حواری گفتهاند که شخصی را که هشت سال فلج بود شفا داد و زنی به نام طَبِیثَه از شاگردان مسیح را که مرده بود زنده کرد: (۴۰) پس پطرس همه را بیرون فرستاده، زانو زد و دعا نمود و به سوی نعش گردیده گفت: «طبیثه برخیز!» او چشمان خود را گشاده پطرس را ملاحظه نمود راست نشست(۴۱) و او آن را دست گرفته برخیزانید و همگی مقدّسان و عجوزان را خوانده، او را زنده به ایشان سپرد. (کتاب مقدّس، کتاب اعمال، باب نهم)
-
- ۱ . ۹ پولس حواری
شبی هنگام سخنرانی پولس پسری را خواب در ربود و به سبب اینکه کنار پنجره نشسته بود سقوط کرد و مرد امّا پولس او را زنده کرد: (۹) و پسری بود اوتُخُس نام که نزدیک به دریچه نشسته بود و چون شدت خواب او را گرفته بود از آن جا که پولس کلام را طول داد او را خواب ربوده از طبقهی سیوم پایین افتاد. چون او را برداشتند مرده بود.(۱۰) پولس پایین آمده و بر روی او افتاده او را در آغوش کشید و گفت: «مضطرب مباشید که جان در او هست (۱۱) پس بالا رفته نان را شکسته و چشیده قدری گفتوگو کردند تا صبح گشته در آن حالت روان گردید (۱۲) و پسر را زنده آوردند و بسیار مطمئن گردیدند. (کتاب مقدّس، کتاب اعمال، باب بیستم)
-
- ۱ . ۱۰ مار سمعان اصغر (سنت سیمون کوچک)
وی که در قرن ششم میلادی میزیست و در انطاکیه به دنیا آمد از مقدّسین کلیساهای ارتدوکس و کاتولیک شرقی به حساب میآید. از کرامات وی گفته شده است که توان زنده کردن مردگان را داشته. (هاکل، ۱۹۸۱: ۱۲۲)
-
- ۱ . ۱۱ آفاق خواجه
هدایتالله معروف به آفاقخواجه در قرن هفده میلادی از رهبران دینی و سیاسی در منطقهی مسلماننشین اویغورها در غرب چین امروزی بود. وی یکی از مبلّغان مطرح اندیشهی طریقت نقشبندیه در چین است. در طول حیات وی کراماتی را به او نسبت میدادند که باعث شهرت بیشترش شد و از آن جمله توانایی زنده کردن مردگان است. (الینوود، ۱۹۸۱: ۶۶)
-
- ۱ . ۱۲ آپولونیوس تیانایی (عربی: بالینوس صاحبالطلسمات)
وی که در قرن نخست میلادی در شهر تیانا در کاپادوکیه به دنیا آمد از فلاسفهی نو فیثاغورثی بود. از کرامات او گفتهاند که کشته شدن امپراتور روم را پیشگویی کرده بود و نیز گفتهاند دختری را که در روز عروسیاش مرده بود در هنگام تشییع جنازه به نام فراخواند و دختر از درون تابوت زنده شد و او را پاسخ گفت و به خانهی پدر بازگشت. (استرلان، ۲۰۰۴: ۲۳۳)
-
- ۱ . ۱۳ مدئا
مدئا دختر آئیتس و ایدویا و نوه هلیوس، خدای خورشید بود. او یکی از برترین ساحران جهان باستان به شمار میآمد. او یاسون را در رسیدن به پشم زرّین یاری کرد و این دو با هم از دست پدر مدئا که آنها را تعقیب میکرد؛ فرار کردند. بعد از رسیدن به یولکوس، شهر مادری یاسون، یاسون با مدئا ازدواج کرد و او همچنان به جادوگری خود ادامه داد. مدئا مدعی شد که میتواند یک قوچ پیر را جوان کند و این کار را با قطعه کردن قوچ و جوشاندن آن آغاز کرد و سپس معجونی را در دیگ ریخت و سرانجام قوچی جوان از داخل دیگ به بیرون پرید. او با همین روش جوانی را به آیسون، پدر یاسون با بریدن گلوی او و پرکردن بدنش با معجون جادویی، برگرداند. او به پلیاس، پادشاه یولکوس و رقیب آیسون نیز این پیشنهاد را داد. مدئا دختر پلیاس را فریب داد تا پدر خود را بکشد. دختر پلیاس او را تکه تکه کرد و درون دیگی ریخت. امّا مدئا جسد او رها کرده و از معجون خود استفاده نکرد. (کولاکیس، ۲۰۰۷: ۱۶۴)
۳-۱-۱۴ بران
پادشاه اسطورهای ولز که به بران معروف است فرزند لیر بود. او همچنین دو خواهر به نامهای ماناویدال و برانوِن داشت. بران بسیار عظیمالجثه بود. تا جایی که نمیتوانست در ساختمانهای معمولی زندگی کند. برای همین بیشتر در چادر یا فضای باز زیر ستارگان میخوابید. بران شاخی جادویی داشت که همیشه لبریز از غذاها و نوشیدنیها بود. او همچنین دیگی جادویی داشت که میتوانست کشته شدگان در جنگ را زنده کند.
بنا بر اساطیر ولزی، ماثُلوچ شاه ایرلند برای برقراری صلح و دوستی نزد بران آمد و خواهر وی برانون را خواستگاری کرد و بران پذیرفت امّا یکی از برادران بران از این که با وی مشورت نشده بود خشمگین شد و اسبان ماثُلوچ را نابود کرد. ماثُلوچ از این پیشآمد خشمگین شد امّا بران برای دلجویی از وی دیگ جادویی خود را به او داد. چند سال بعد بران به دلیل بدرفتاری ماثُلوچ با خواهرش به ایرلند لشکر کشید امّا به دلیل اینکه ایرلندیها دیگ جادویی را در دست داشتند و کشتههای خود را زنده میکردند پیروز نمیشدند و سرانجام برادر بران با فدا کردن جان خود توانست دیگ را نابود کند. امّا تنها هفت نفر از ولزیها باقی ماندند. بران که به طرز مرگباری زخمی شده بود از آن هفت تن خواست تا سرش را از تن جدا کرده و به ولز ببرند و یارانش چنین کردند و سر بران تا هفت سال با ایشان سخن میگفت. (ماتسون، ۲۰۰۴: ۱۶)
۳-۱-۱۵ مدوزا (مدوسا)
وی دوشیزهای بسیار زیبا بود که پوزئیدون خدای دریا او را در پرستشگاه آتنا اغفال کرد. آتنا از این اتفاق خشمگین شد و مدوزا را به شکل هیولایی با موهایی از مار و بدنی پوشیده از فلس (گورگون) تبدیل کرد و از آنجا که مدوزا در اصل انسان و فانی بود؛ در نهایت توسط پهلوانی به نام پرسئوس که تحت حمایت و راهنمایی آتنا بود کشته شد و در این لحظه پگاسوس اسب بالدار و کریسائور غول قدرتمند که فرزندان او و پوزئیدون بودند از گردنش زاده شدند. گفته شده است که خونی که از رگ سمت راست گردن مدوزا هنگام کشته شدن بیرون آمد توان زنده کردن مردگان را داشت که بعدها به آسکلپیوس خدای پزشکی رسید و خون بیرون آمده از رگ سمت چپ گردن او سمی و مرگبار بود. (فوبیستر، ۲۰۰۳: ۱۳۰)
۳-۱-۱۶ عیسی
در انجیلهای چهارگانه به زنده شده خود عیسی پس از مرگ اشاره شده است. به علاوه، این انجیلها به زنده شدن سه نفر توسط عیسی اشاره کردهاند. نخستین ایشان دختر یائروس بود که دوازده سال داشت: «و دست دختر را گرفته فرمود: «طالِیثا قومی» که ترجمهاش این است: به تو میگویم ای دختر برخیز! که در ساعت، دختر برخاسته خرامان گردید که دوازده ساله بود و ایشان بینهایت تعجب نمودند. پس ایشان را بسیار تأکید فرمود که احدی از این مقدمه مطّلع نگردد و فرمود که چیزی جهت خوردن به او بدهند.» (انجیل مرقس، پنج: ۲۱-۴۳)
دومین نفر فرزند بیوه زنیست از شهر نائن: «و چون به دروازهی شهر نزدیک شد، اینک مردهای را بیرون میآوردند که مادرش را همان یک فرزند بود و او زن بیوه بود و گروهی از اهل شهر با آن زن بودند و خداوند او را دیده، بر وی ترحّم فرمود و او را گفت گریه مکن و نزدیک آمده تابوت را مس کرده تا حاملانش ایستادند. فرمود ای جوان تو را گویم برخیز! پس آن مرده راست نشسته آغاز سخن گفتن نمود. پس او را به مادرش تسلیم کرد.» (انجیل لوقا، هفت: ۱۲-۱۶)
و سومین نفر یکی از دوستان نزدیک عیسی به نام لعازر (لازاروس) است که چهار روز پس از مرگ و دفن توسط عیسی به زندگی بازگردانده شد: «پس آن سنگ را از جایی که مرده در آن گذاشته شده بود برداشتند و عیسی چشمها را باز کرد و گفت ای پدر تو را شکر میکنم که تو خواهش مرا شنیدهای و من دانستهام که تو خواهش مرا همیشه میشنوی لیکن به علّت این گروه که به دَور ایستادهاند گفتم تا آن که باور کنند که تو مرا فرستادهای و این سخنها را گفته به آواز بلند بانگ زد: ای لعازر بیرون بیا و آن مرده بیرون آمده پایها و دستهای او به کفن پیچیده و چهرهاش به رومال ملفوف بود. عیسی به آنها گفت: او را گشایید و او را بگذارید برود. پس بسیاری از یهودیان که به نزد مریم آمده بودند و آنچه عیسی کرده بود دیدند بر او ایمان آوردند. (انجیل یوحنا، یازده: ۴۱-۴۶)
۳-۱-۱۷ یَمَه
یمه در هند نخستین انسان، نخستین میرا و فرمانروای سرزمین مردگان است. زنی به نام ساویتری همسرش که ستَوَیات نام دارد را از دست میدهد امّا در حالی که زنده است با او به سرزمین مردگان قدم میگذارد. یمه از او میخواهد که بازگردد و زن قبول نمیکند. سرانجام یمه ستویات را زنده میکند. (واندنبوخ، ۱۹۸۲: ۳۲)
۳-۱-۱۸ سیمرغ
سیمرغ در شاهنامه علاوه بر خردمندى و غیبدانى، توان درمان کردن زخمها را دارد. نخستین بار در داستان زاده شدن رستم با کشیدن پر سیمرغ به روى زخم رودابه مادر رستم آن زخم بلافاصله درمان میشود. و بار دیگر هنگامى که رستم و رخش در نبرد با اسفندیار به طرز مرگبارى زخمى شدهاند، سیمرغ آن دو را درمان مىکند و فرداى آن روز اثرى از آن جراحات بر تن رستم و رخش دیده نمىشود.
۳-۱-۱۹ چشمهى جوانى
چشمهى جوانى، چشمهاى افسانهاىست که بنا بر باور مردمان جوانى کسانى را که از آب آن بخورند، بازمىگرداند. داستانها پیرامون چنین چشمهاى براى هزاران سال در گوشه و کنار جهان نقل گردیده است. از جمله کهنترین منابعى که به چنین چشمهاى در آنها اشاره شده، آثار هرودوت، داستانهاى اسکندر و داستان یوحناى سهمناک است.
هرودوت به وجود چشمهاى در اتیوپى اشاره مىکند که آب آن به مردم اتیوپى طول عمر مىبخشد. در روایات شرقى پیرامون اسکندر نیز به چشمهى حیات اشاره شده. (گرومان، :۲۰۰۳ ۳۸)
پویستر جان (یوحناى سهمناک) نام اسقف و پادشاه مسیحىست که بر ملّتى مسیحى در میان مسلمانان و غیرمسیحیان خاور زمین فرمانروایى مىکرد. افسانهى وى از سدهى دوازدهم تا هفدهم میلادى در اروپا محبوبیت داشت و بر پایهى این افسانه از تبار یکى از سه مغ ایرانى بود که در انجیل به آنها اشاره شده است. در افسانه آمده که یوحنا مردى بخشنده بود و بر قلمرویى آکنده از دارایىها و آفریدههاى شگفتآور فرمانروایى مىکرد و مسیحیان پیرو توماس مقدّس رعیت وى بودند. چشمهى حیات و جوانى در قلمرو وى قرار داشت. وى همچنین در گنجینهى خود آیینهاى داشت که مىتوانست ولایات سرزمینش را در آن ببیند. (بوچان، :۱۹۵۶ ۴۲)
۳ .۲ به آسمان رفتن در باورهای ایران باستان و دین زرتشتی
ماجرای معراج و رفتن به آسمانها و دیدار از عوالم موعود و نامشهود عنصریست که در بسیاری از ادیان و اساطیر از جمله اسلام، مسیحیت و زرتشت دیده میشود. در اساطیر ایران باستان و دین زرتشتی سخن از به آسمان رفتن چند شخصیت به میان آمده است. جمشید، کاووس، زرتشت، ویشتاسپ، کرتیر، ارداویراف و سه موعود زرتشتی (هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانس) کسانی هستند که گفته میشود به آسمان رفته یا خواهند رفت. در مقالهی حاضر به بحث دربارهی ماجرای به آسمان رفتن تک تک کسانی که نام برده شد در روایات و اساطیر ایرانی میپردازیم.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-08] [ 10:57:00 ب.ظ ]
|