راهنمای نگارش پایان نامه درباره بررسی روایات کیکاووس در متون اساطیری، حماسی، تاریخی ایران و مقایسهی ... |
- ۱ . ۱۱ آفاق خواجه
هدایتالله معروف به آفاقخواجه در قرن هفده میلادی از رهبران دینی و سیاسی در منطقهی مسلماننشین اویغورها در غرب چین امروزی بود. وی یکی از مبلّغان مطرح اندیشهی طریقت نقشبندیه در چین است. در طول حیات وی کراماتی را به او نسبت میدادند که باعث شهرت بیشترش شد و از آن جمله توانایی زنده کردن مردگان است. (الینوود، ۱۹۸۱: ۶۶)
- ۱ . ۱۲ آپولونیوس تیانایی (عربی: بالینوس صاحبالطلسمات)
وی که در قرن نخست میلادی در شهر تیانا در کاپادوکیه به دنیا آمد از فلاسفهی نو فیثاغورثی بود. از کرامات او گفتهاند که کشته شدن امپراتور روم را پیشگویی کرده بود و نیز گفتهاند دختری را که در روز عروسیاش مرده بود در هنگام تشییع جنازه به نام فراخواند و دختر از درون تابوت زنده شد و او را پاسخ گفت و به خانهی پدر بازگشت. (استرلان، ۲۰۰۴: ۲۳۳)
- ۱ . ۱۳ مدئا
مدئا دختر آئیتس و ایدویا و نوه هلیوس، خدای خورشید بود. او یکی از برترین ساحران جهان باستان به شمار میآمد. او یاسون را در رسیدن به پشم زرّین یاری کرد و این دو با هم از دست پدر مدئا که آنها را تعقیب میکرد؛ فرار کردند. بعد از رسیدن به یولکوس، شهر مادری یاسون، یاسون با مدئا ازدواج کرد و او همچنان به جادوگری خود ادامه داد. مدئا مدعی شد که میتواند یک قوچ پیر را جوان کند و این کار را با قطعه کردن قوچ و جوشاندن آن آغاز کرد و سپس معجونی را در دیگ ریخت و سرانجام قوچی جوان از داخل دیگ به بیرون پرید. او با همین روش جوانی را به آیسون، پدر یاسون با بریدن گلوی او و پرکردن بدنش با معجون جادویی، برگرداند. او به پلیاس، پادشاه یولکوس و رقیب آیسون نیز این پیشنهاد را داد. مدئا دختر پلیاس را فریب داد تا پدر خود را بکشد. دختر پلیاس او را تکه تکه کرد و درون دیگی ریخت. امّا مدئا جسد او رها کرده و از معجون خود استفاده نکرد. (کولاکیس، ۲۰۰۷: ۱۶۴)
۳-۱-۱۴ بران
پادشاه اسطورهای ولز که به بران معروف است فرزند لیر بود. او همچنین دو خواهر به نامهای ماناویدال و برانوِن داشت. بران بسیار عظیمالجثه بود. تا جایی که نمیتوانست در ساختمانهای معمولی زندگی کند. برای همین بیشتر در چادر یا فضای باز زیر ستارگان میخوابید. بران شاخی جادویی داشت که همیشه لبریز از غذاها و نوشیدنیها بود. او همچنین دیگی جادویی داشت که میتوانست کشته شدگان در جنگ را زنده کند.
بنا بر اساطیر ولزی، ماثُلوچ شاه ایرلند برای برقراری صلح و دوستی نزد بران آمد و خواهر وی برانون را خواستگاری کرد و بران پذیرفت امّا یکی از برادران بران از این که با وی مشورت نشده بود خشمگین شد و اسبان ماثُلوچ را نابود کرد. ماثُلوچ از این پیشآمد خشمگین شد امّا بران برای دلجویی از وی دیگ جادویی خود را به او داد. چند سال بعد بران به دلیل بدرفتاری ماثُلوچ با خواهرش به ایرلند لشکر کشید امّا به دلیل اینکه ایرلندیها دیگ جادویی را در دست داشتند و کشتههای خود را زنده میکردند پیروز نمیشدند و سرانجام برادر بران با فدا کردن جان خود توانست دیگ را نابود کند. امّا تنها هفت نفر از ولزیها باقی ماندند. بران که به طرز مرگباری زخمی شده بود از آن هفت تن خواست تا سرش را از تن جدا کرده و به ولز ببرند و یارانش چنین کردند و سر بران تا هفت سال با ایشان سخن میگفت. (ماتسون، ۲۰۰۴: ۱۶)
۳-۱-۱۵ مدوزا (مدوسا)
وی دوشیزهای بسیار زیبا بود که پوزئیدون خدای دریا او را در پرستشگاه آتنا اغفال کرد. آتنا از این اتفاق خشمگین شد و مدوزا را به شکل هیولایی با موهایی از مار و بدنی پوشیده از فلس (گورگون) تبدیل کرد و از آنجا که مدوزا در اصل انسان و فانی بود؛ در نهایت توسط پهلوانی به نام پرسئوس که تحت حمایت و راهنمایی آتنا بود کشته شد و در این لحظه پگاسوس اسب بالدار و کریسائور غول قدرتمند که فرزندان او و پوزئیدون بودند از گردنش زاده شدند. گفته شده است که خونی که از رگ سمت راست گردن مدوزا هنگام کشته شدن بیرون آمد توان زنده کردن مردگان را داشت که بعدها به آسکلپیوس خدای پزشکی رسید و خون بیرون آمده از رگ سمت چپ گردن او سمی و مرگبار بود. (فوبیستر، ۲۰۰۳: ۱۳۰)
۳-۱-۱۶ عیسی
در انجیلهای چهارگانه به زنده شده خود عیسی پس از مرگ اشاره شده است. به علاوه، این انجیلها به زنده شدن سه نفر توسط عیسی اشاره کردهاند. نخستین ایشان دختر یائروس بود که دوازده سال داشت: «و دست دختر را گرفته فرمود: «طالِیثا قومی» که ترجمهاش این است: به تو میگویم ای دختر برخیز! که در ساعت، دختر برخاسته خرامان گردید که دوازده ساله بود و ایشان بینهایت تعجب نمودند. پس ایشان را بسیار تأکید فرمود که احدی از این مقدمه مطّلع نگردد و فرمود که چیزی جهت خوردن به او بدهند.» (انجیل مرقس، پنج: ۲۱-۴۳)
دومین نفر فرزند بیوه زنیست از شهر نائن: «و چون به دروازهی شهر نزدیک شد، اینک مردهای را بیرون میآوردند که مادرش را همان یک فرزند بود و او زن بیوه بود و گروهی از اهل شهر با آن زن بودند و خداوند او را دیده، بر وی ترحّم فرمود و او را گفت گریه مکن و نزدیک آمده تابوت را مس کرده تا حاملانش ایستادند. فرمود ای جوان تو را گویم برخیز! پس آن مرده راست نشسته آغاز سخن گفتن نمود. پس او را به مادرش تسلیم کرد.» (انجیل لوقا، هفت: ۱۲-۱۶)
و سومین نفر یکی از دوستان نزدیک عیسی به نام لعازر (لازاروس) است که چهار روز پس از مرگ و دفن توسط عیسی به زندگی بازگردانده شد: «پس آن سنگ را از جایی که مرده در آن گذاشته شده بود برداشتند و عیسی چشمها را باز کرد و گفت ای پدر تو را شکر میکنم که تو خواهش مرا شنیدهای و من دانستهام که تو خواهش مرا همیشه میشنوی لیکن به علّت این گروه که به دَور ایستادهاند گفتم تا آن که باور کنند که تو مرا فرستادهای و این سخنها را گفته به آواز بلند بانگ زد: ای لعازر بیرون بیا و آن مرده بیرون آمده پایها و دستهای او به کفن پیچیده و چهرهاش به رومال ملفوف بود. عیسی به آنها گفت: او را گشایید و او را بگذارید برود. پس بسیاری از یهودیان که به نزد مریم آمده بودند و آنچه عیسی کرده بود دیدند بر او ایمان آوردند. (انجیل یوحنا، یازده: ۴۱-۴۶)
۳-۱-۱۷ یَمَه
یمه در هند نخستین انسان، نخستین میرا و فرمانروای سرزمین مردگان است. زنی به نام ساویتری همسرش که ستَوَیات نام دارد را از دست میدهد امّا در حالی که زنده است با او به سرزمین مردگان قدم میگذارد. یمه از او میخواهد که بازگردد و زن قبول نمیکند. سرانجام یمه ستویات را زنده میکند. (واندنبوخ، ۱۹۸۲: ۳۲)
۳-۱-۱۸ سیمرغ
سیمرغ در شاهنامه علاوه بر خردمندى و غیبدانى، توان درمان کردن زخمها را دارد. نخستین بار در داستان زاده شدن رستم با کشیدن پر سیمرغ به روى زخم رودابه مادر رستم آن زخم بلافاصله درمان میشود. و بار دیگر هنگامى که رستم و رخش در نبرد با اسفندیار به طرز مرگبارى زخمى شدهاند، سیمرغ آن دو را درمان مىکند و فرداى آن روز اثرى از آن جراحات بر تن رستم و رخش دیده نمىشود.
۳-۱-۱۹ چشمهى جوانى
چشمهى جوانى، چشمهاى افسانهاىست که بنا بر باور مردمان جوانى کسانى را که از آب آن بخورند، بازمىگرداند. داستانها پیرامون چنین چشمهاى براى هزاران سال در گوشه و کنار جهان نقل گردیده است. از جمله کهنترین منابعى که به چنین چشمهاى در آنها اشاره شده، آثار هرودوت، داستانهاى اسکندر و داستان یوحناى سهمناک است.
هرودوت به وجود چشمهاى در اتیوپى اشاره مىکند که آب آن به مردم اتیوپى طول عمر مىبخشد. در روایات شرقى پیرامون اسکندر نیز به چشمهى حیات اشاره شده. (گرومان، :۲۰۰۳ ۳۸)
پویستر جان (یوحناى سهمناک) نام اسقف و پادشاه مسیحىست که بر ملّتى مسیحى در میان مسلمانان و غیرمسیحیان خاور زمین فرمانروایى مىکرد. افسانهى وى از سدهى دوازدهم تا هفدهم میلادى در اروپا محبوبیت داشت و بر پایهى این افسانه از تبار یکى از سه مغ ایرانى بود که در انجیل به آنها اشاره شده است. در افسانه آمده که یوحنا مردى بخشنده بود و بر قلمرویى آکنده از دارایىها و آفریدههاى شگفتآور فرمانروایى مىکرد و مسیحیان پیرو توماس مقدّس رعیت وى بودند. چشمهى حیات و جوانى در قلمرو وى قرار داشت. وى همچنین در گنجینهى خود آیینهاى داشت که مىتوانست ولایات سرزمینش را در آن ببیند. (بوچان، :۱۹۵۶ ۴۲)
۳ .۲ به آسمان رفتن در باورهای ایران باستان و دین زرتشتی
ماجرای معراج و رفتن به آسمانها و دیدار از عوالم موعود و نامشهود عنصریست که در بسیاری از ادیان و اساطیر از جمله اسلام، مسیحیت و زرتشت دیده میشود. در اساطیر ایران باستان و دین زرتشتی سخن از به آسمان رفتن چند شخصیت به میان آمده است. جمشید، کاووس، زرتشت، ویشتاسپ، کرتیر، ارداویراف و سه موعود زرتشتی (هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانس) کسانی هستند که گفته میشود به آسمان رفته یا خواهند رفت. در مقالهی حاضر به بحث دربارهی ماجرای به آسمان رفتن تک تک کسانی که نام برده شد در روایات و اساطیر ایرانی میپردازیم.
- ۲٫ ۱ به آسمان و وجهان ماورایی رفتن در اساطیر و فرهنگ ایران زرتشتی
بنا بر باورهای زرتشتیان بهشت در آسمان و دوزخ در شمال زمین در مغاکی قرار دارد. روان درگذشتگان در سپیدهدم روز چهارم پس از مرگ سفر خود را به سوی داوری انجامین و سرانجام بهشت با دوزخ آغاز میکند. داوری انجامین بر فراز البرز کوه در حضور سه ایزد مهر، سروش و رشن انجام گرفته و پس از آن روان میبایست از پلی که از قلّهی البرز تا ستارهی پایه، پایینترین درجهی بهشت، کشیده شده عبور کند. زیر این پل دوزخ قرار دارد که مغاکیست در شمال زمین که پس از حملهی اهریمن و دیوان به جهان اهورایی خانهی ایشان گردیده است و ایشان به دلیل خاصیت وارونهکاری روان درگذشتگان بدکار را در آنجا نزد خود برده و تا روز رستاخیز عذاب میدهند. پس اگر فردی بدکار بود؛ پهنای پل چینود به اندازهی ضخامت تیغ استرهای گردیده و پس از ملاقات با عجوزی زشت و گند که تجسّم کردار بد اوست؛ از بالا به دوزخ پرتاب میشود و اگر نیکوکار بود؛ دوشیزهای زیبا و خوش بو که تجسّم کردارهای نیک اوست به استقبالش آمده و وارد بهشت میشود. بهشت زرتشتی از چهار طبقه تشکیل شده است. ستارهی پایه پایینترین درجهی آن و جایگاه کسانیست که کردار نیکشان هرچند اندک بر کردار بدشان فزونی دارد. ماه پایه جایگاه کسانیست که کردار نیکشان فزونی قابل توجهی نسبت به کردار بدشان دارد و خورشید پایه جایگاه افراد بسیار نیکوکار است. بر فراز همهی اینها «گروتمان/گرزمان» به معنای خانهی سرودها قرار دارد که جایگاه اختصاصی اورمزد و امشاسپندان و شاید انسانهای انگشت شماری در سطح زرتشت است.
- ۲٫ ۱٫ ۱ جمشید
بنا بر اساطیر هندی جمشید «یَمَ» نخستین انسان و نخستین میرا و پادشاه قلمرو مردگان است. ولی بر اساس اساطیر ایرانی او نخستین شاه است و بنا بر فرگرد دوم وندیداد نخستین کسی است که اهورا مزدا با وی همپرسگی میکند و از وی میخواهد که دین اهورایی را در جهان گسترش دهد. پاسخ جمشید به اورمزد منفیست و جمشید دلیل میآورد که برای این کار آفریده و تربیت نشده است امّا میپذیرد تا جهان اهورایی را گسترش داده و به آبادی آن بکوشد. دربارهی کرامات جمشید و عصر طلایی شاهنشاهی وی سخنان بسیاری در روایات آمده از جمله گفته شده که در نهصد سال از هزار سال پادشاهی وی نه سرما بوده نه گرما، نه مرگ و نه رشک دیو آفریده. بدین ترتیب انسان و گوسفند بیمرگ بودهاند تا جایی که پدر و پسر پانزده ساله به نظر میرسیدهاند و آب و گیاه خشک ناشدنی و خوراکیها فسادناپذیز… (هوم یشت بندهای ) از جمله کراماتی که دربارهی جمشید گفته شده به آسمان رفتن اوست در رسالهی کوچک ماه فروردین روز خرداد آمده: «در ماه فروردین روز خرداد جم پیمانه از دوزخ بیاورد و اندر جهان به پیدایی آمد». (عریان،۱۴۱)
در شاهنامه آمده است:
۴۸ به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-08-05] [ 12:15:00 ب.ظ ]
|