1. ۱. ۴. بصر

 

بصر در لغت به سه معنای چشم، حس بینائى و علم اطلاق مى‏شود، بصیرت بینائى قلب است.[۶۰۸] چنانچه در قرآن آمده است: ﴿ بَلِ الإْ ِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ﴾[۶۰۹] « بصر» از باب علَم یعلم، در مقام علم و « ابصر» از باب افعال در مقام دیدن می‌آید. امام درباره دنیا فرموده: «… من ابصر بها بَصرّته و من أبصر الیها اعمته»[۶۱۰]. باء در « بِها» براى سبب و وسیله است یعنى کسی که به وسیله دنیا به دنیا نگاه کند بى‏وفائى آن را و رفتن گذشتگان و توفیق نیکوکاران و عاقبت ستمگران را مى‏بیند و این بینش او را با بصیرت مى‏کند ولى آن‌که به دنیا نگاه کند و مشغول لذّات آن باشد از هر چیز غافل مى‏ماند و دنیا او را کور مى‏کند.[۶۱۱]
« أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیْکُمْ فِتْنَهُ بَنِی أُمَیَّهَ فَإِنَّهَا فِتْنَهٌ عَمْیَاءُ مُظْلِمَهٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِیَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا»[۶۱۲]؛
آگاه باشید ترسناک‌ترین فتنه‏ها براى شما از نظر من فتنه بنى امیه است، فتنه‏اى است کور، و ظلمانى که حکومتش همه جا را فرا گیرد، و بلاى آن مخصوص نیکو کاران است… هر کس در آن فتنه بصیر و بینا باشد (و با آن ستیزه جویى کند)[۶۱۳] بلا و سختى به او می‌رسد، و هر کس در برابر آن نابینا باشد حادثه‏اى براى او رخ نمى‏دهد.[۶۱۴]
امام به رنج ناشی از فرهنگ اجتماعی واژگون[۶۱۵] اشاره می‌کند و هولناک‌ترین فتنه‌ها را حکومتی دانسته که درآن حرمت و کرامت انسان ها لگدمال شده و مناسبات و روابط ذلت بار و تحقیرآمیز، مردمان را له گرداند.[۶۱۶]
در اینجا بصربا بلاء که از مفاهیم جانشین ألم است، هم‌نشین شده است .چنانکه که در دوران فتنه، انسان‌های آگاه و بصیر در سختی افتند و با توجه به تقابل “عمی” با “بصر” آنان که حقیقت را در نیابند، در امان خواهند ماند.
نمودار ۴ـ ۱ مفاهیم همنشین با ألم در نهج البلاغه
فصل پنجم
مفاهیم متقابل

 

    1. ۵. نسبت تقابل

 

یک دستگاه زبانی از وجوه اشتراک، تمایزها و نسبت‌ها تشکیل می‌شود. تمایزها غالباً در قالب تقابل نمود می‌یابند. که این تقابل ممکن است تباین کامل باشد بدین معنا که دو واژه کاملاً متفاوت باشند و نیز ممکن است تباین جزوی باشد که رابطه دو واژه عموم و خصوص من وجه است.[۶۱۷] اغلب تصور می‌شود تقابل معنایی نقطه مقابل هم‌معنایی است حال آنکه هر یک از این دو مقوله از ماهیتی کاملاً متفاوت برخوردارند.[۶۱۸] نسبت تقابل[۶۱۹] عبارت است از تفاوت معنایی بین دو لفظ که در بستر متن ایجاد می شود و دو حوزه متقابل ایجاد می‌کند. به اعتقاد ایزوتسو حوزه معناشناختی، زمانی به وجود می‌آید که دو مفهوم کلیدی عمده، کاملاً در مقابل یکدیگر قرار گیرند. [۶۲۰]
همانطور که قبلاً اشاره کردیم یکی از راه‌های فهم معنایی واژه از طریق بررسی واژگان متضاد با آن است که منجر به تعیین حدود آن واژه می‌شود. در معنی شناسی به جای تضاد [۶۲۱] از اصطلاح تقابل[۶۲۲] استفاده می‌شود؛ زیرا تقابل معنایی، گونه‌های مختلفی را شامل می‌شود که باید از یکدیگر بازشناخته و تحت عناوین مشخصی طبقه‌بندی شوند؛[۶۲۳] اما تضاد، صرفاً گونه‌ای از تقابل به حساب می‌آید.[۶۲۴] تقابل معنایی، موردی است که درآن ساخت معنایی واژه از روی واژه متقابل آن معلوم می‌شود. در تقابل واژگانی،[۶۲۵] واژه‌ها به کمک تکواژهای منفی ساز در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند.[۶۲۶]
سه مورد از گونه‌های تقابل عبارتند از: ۱ـ تقابل میان صفات نظیر «سفید / سیاه»، «پیر / جوان» و جز آن‌ها که در قالب «تقابل مدرج»[۶۲۷] طبقه‌بندی می‌شوند چرا که به لحاظ کیفیت قابل درجه‌بندی‌اند؛
۲ـ « تقابل مکمل»[۶۲۸] گونه‌ای از تقابل است که نفی یکی ازدو واژه متقابل، اثبات واژه دیگر باشد؛ مانند تقابل «زن /مرد»، «زنده / مرده»، «روشن / خاموش» و…؛
۳ـ « تقابل دوسویه»[۶۲۹] که در واژه‌هایی نظیر « خرید / فروش»، « زن / شوهر» و غیره وجود دارد. این دسته از متقابل‌ها در رابطه دو سویه با یکدیگرند؛ به این معنا که اگر « حسن کتاب را به حسین فروخته باشد» پس «حسین کتاب را از حسن خریده است».[۶۳۰] اهل منطق برای تشخیص روابط متقابل غالباً از اصطلاحات تقارن[۶۳۱]، تعدی[۶۳۲] و ا نعکاس[۶۳۳] استفاده کرده‌اند.[۶۳۴]
دانلود پایان نامه
تباین معنایی
یکی دیگر از گونه های تمایز معنایی میان واژگان، «تباین معنایی» است. چنانچه گفتیم تقابل معنایی به دو واژه محدود می‌شود که معنای هر یک در تقابل با یکدیگر است. اما « تباین معنایی» یا « تناقض معنایی»[۶۳۵] گونه‌ای دیگر از تفاوت میان معنایی است که معناشناسان با توجه به مفهوم حوزه معنایی آن را تعریف می‌کنند. تباین معنایی را نوعی از تمایز معنایی می‌دانند که میان چند واژه که در یک حوزه معنایی قرار می‌گیرند، پدید می‌آید. [۶۳۶] حال در این فصل با توجه به مفهوم تقابل به بررسی واژگان مرتبط با ألم خواهیم پرداخت.
۱ـ۵نمودار روابط معنایی میان واژگان

 

    1. ۱. ۵. انس

 

أنس به معنای الفت است. این لفظ به صورت مصدر در نهج البلاغه نیامده و همه به صیغه اسم تفضیل و فعل و اسم فاعل (در مجموع ۱۰ بار) به کار رفته است.[۶۳۷] از دیدگاه امام، انسان به طور عام، تنها در پرتو متصل شدن به خداوند؛ این سرچشمه قدرت ، زیبایی ،علم و… می‌تواند بار هستی را تحمل کند و مسیر عالَم پر از درد و رنج را طی کند.[۶۳۸]
واژه أنس در تقابل با وحشت که یکی از مفاهیم جانشین ألم می‌باشد و از طرفی مصائب به عنوان مفهوم جانشین ألم در پرتو انس و استجاره به خداوند است که قابل تحمل می‌شود.
۱ـ « إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَهُ آنَسَهُمْ ذِکْرُکَ وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَیْهِمُ الْمَصَائِبُ لَجَئُوا إِلَى الِاسْتِجَارَهِ بِکَ عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّهَ الْأُمُورِ بِیَدِکَ وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِکَ»[۶۳۹]؛
و اگر غربت آنان را به وحشت اندازد، یاد تو مونس تنهایى آنهاست و اگر مصائب و مشکلات بر آنان فرو بارد به تو پناه مى‏آورند، چه این‌که مى‏دانند زمام امور به دست تو است و سر چشمه آنها به فرمان تو. [۶۴۰]
انس به حق، غربت آدمی را می‌زداید، وحشت او را زایل می سازد و وی را به قوت حق قوی و با استقامت و پایدار می‌کند.[۶۴۱] تأثیرمثبت ایمان و یاد خدا در آرامش و امنیت بخشی به وجود انسان در این فراز کاملاً مشهود است. همان‌طور که در جایی دیگر آمده است:
« وَ کُنْ لِلَّهِ مُطِیعاً وَ بِذِکْرِهِ آنِسا…»؛[۶۴۲]بیا مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر.[۶۴۳]
با توجه به هم‌نشینی ذکر با أنس، الفت با خداوند در سایه ذکر و یاد او محقق خواهد شد و از طرفی این آرامش با اطاعت خداوند بدست می‌آید. رابطه میان اطاعت و ایمان را می‌توان در این تعریف جامع امام از ایمان نشان داد:
« وَ سُئِلَ عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»[۶۴۴]؛
از امام علیه السلام در باره تفسیر ایمان سؤال شد فرمود: ایمان شناخت با قلب (عقل)، اقرار به زبان و عمل با اعضاء و جوارح است.[۶۴۵]
در واقع ایمان به عنوان هرمی است که پایه‌های آن را معرفت قلبی، اقرار زبان و عمل انسان تشکیل می‌دهد. میان ایمان و آن سه مورد ارتباط برقرار است؛ یعنی ایمان بدون این سه مورد تحقق نمی‌یابد. از سوی میان معرفت قلبی، اقرار به زبان و عمل به ارکان نیز ارتباط ارگانیک وجود دارد. معرفت قلبی مقدم بر اقرار زبان است و اقرار زبانی مقدمه عمل به ارکان است. در نتیجه ایمان نقش هسته‌ای را به عهده دارد.[۶۴۶]

 

    1. ۱. ۵.نبوت (پیامبراسلام)

 

در نهج البلاغه امام بارها به مسئله بعثت پیامبر و نیز نتایج و نعمات حاصل از آیین اسلام برای مردمان زمان پیامبر، سخن گفته‌اند.[۶۴۷] حضرت علی(×)پیامبر گرامی اسلام (|) را به عنوان طبیب دوره‌گرد معرفی کرده تا از این طریق آلام روحی و حتی جسمی انسان را برطرف کند. از این جهت نبوت به عنوان یکی از مفاهیم متقابل با ألم می‌تواند در نظر گرفته شود و البته پیامبر اسلام(|) یکی از مصادیق این مفهوم است.
امام علی×در نهج البلاغه به هنگام توصیف ویژگی‌های پیامبراسلام (|) بر نگاه طبیبانه (نگاه کارکردی) ایشان تأکید داشته و می‌فرمایند:
« طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَهُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَهٍ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَهِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَهِ» [۶۴۸]؛
او طبیبى است سیار که با طب خویش همواره به گردش مى‏پردازد، مرهم‏هایش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع اضطرار و داغ کردن محل زخم‌ها ابزارش را گداخته است (تا در آنجا که مورد نیاز است قرار دهد) براى قلب‌هاى نابینا، گوش‌هاى کر، و زبان‌هاى گنک، با داروى خود در جستجوى بیماران فراموش شده و سرگردان است.[۶۴۹]
‏در اینجا داء که ازمفاهیم همنشین با ألم است با طبیب هم‌نشین شده است از قرینه «مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَهٍ بُکْمٍ» می‌توان استنباط کرد که پیامبر به عنوان طبیب و درمانگر روح مطرح است. در قرآن هیچ یک از پیامبران الهی به طور صریح، طبیب نام نگرفته اند اما در آیه ۸۲ سوره اسراء[۶۵۰] قرآن (که پیام اصلی پیامبراسلام است)،"شفا برای مؤمنان"خوانده شده. در واقع می‌توان نتیجه گرفت که پیامبر اسلام به طور غیرمستقیم و غیرصریح طبیب معرفی شده است و همچنین آیه ۵۷ یونس[۶۵۱]، قرآن را “مایه شفا برای آنچه در دل‌هاست” معرفی می‌کند.
از عبارت فوق می‌توان موارد زیر را درباره پیامبر در نظر گرفت و از آن‌ها یه عنوان ویژگی‌های درمانگرانه‌ی پیامبر یاد کرد:
۱ـ طبیب و درمانگر بودن؛
۲ـ به انتظار بیماران ننشستن و یافتن بیماران و درمان آن‌ها؛
۳ـ طبیبی حاذق و درد شناسی متبحر و درمانگری مجرب، درمان را متناسب با درد؛
۴ـ به بیماری‌های درونی و قلبی و باطنی انسان‌ها می‌پردازد.[۶۵۲]
به علاوه، درمان معنوی بشر در فلسفه بعثت پیامبر، در این خطبه به طور کامل مشهود است.
“طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند”[۶۵۳]

 

    1. ۱. ۵. تقوا

 

تقوا از ریشه وقی، وقایه و وقاء به معنای مفهومی آن، حفظ شى‏ء یا شخص است از هر آنچه اذیّت و ضرر می‌رساند: ﴿وَ قِنا عَذابَ النَّارِ﴾ [۶۵۴]؛ یعنى ما را از عذاب آتش حفظ کن و نگاه دار. «تقوى» اسم است از «اتقاء» ؛ یعنى خود را محفوظ داشتن و حفظ کردن، در اصل «وقوى» بوده، حرف “واو” در إعلال به « تاء» بدل شده است.
تقوا از واژگان کلیدی در قرآن و نهج البلاغه می‌باشد و در نهج البلاغه به دفعات مکرر امام توصیه به تقوا نموده اند.[۶۵۵]خود واژه تقوا (به صورت اسمی)حدود ۴۵ بار در نهج البلاغه آمده است و مشتقات فعلی آن ۴۲ بار ذکر شده است.[۶۵۶] در واقع تقوا از رایج‌ترین کلمات نهج البلاغه است.تقوا در نهج البلاغه نیرویی روحانی است که بر اثر تمرین‌های زیاد پدید می‌آید و پرهیز های معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است و از طرفی دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می‌آید.[۶۵۷]
تأکید امام بر نقش درمانگری تقوای الهی برای قلب‌های انسان‌ها در خطبه ذیل مشهود است:
۱ـ « فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِکُم ‏ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ وَ ضِیَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ »[۶۵۸]؛

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...