• توصیف:از عناصر مهم در ایجاد فضا و رنگ در داستان است. توصیف صحنهها، منظرهها و حالات درونی اشخاص، هر یک به نوعی در فضاسازی داستان کمک میکنند و حال و هوایی متناسب با موقعیت آن را میآفرینند. در زیر نمونههایی را برای شرح هر یک از این توصیفات میآوریم:

پایان نامه - مقاله - پروژه

 

۱-۱- منظره: پرداختن به این عامل در داستان مورد نظر ما ضعیف است. تنها موردی که برای مثال قابل ذکر است، توصیف کوتاهی است که «مجید» از خانهای که برای زندگی مشترکش با «اقدس» اجاره کرده است، میدهد:
* «مجید: بیا، برو تو، برجی سه تومن اجارهش کردم، از مش محمد گاوداری، یه هل ِپوک توش نبود، مثِ عروسش کردم که عروس میاد توش، یه حیاط داره قد غربیل، یه باغچه قد، قد قوطی کبریت، شدیم همساده گاوا، بیا، بیا، خوبه.» (مجموعه آثار علی حاتمی :۶۰۱)
این توصیف، درک فضای ساده و کودکانهای را که «مجید» و «اقدس» در آن زندگی میکنند، برای خواننده ممکن میسازد.
۲-۱- حالات درونی شخصیتها: از عوامل موثر در فضاسازی داستان «سوته دلان» توصیف حالات درونی شخصیتها است. از آنجایی که زاویهی دید داستان سوم شخص است، خواننده از حالات درونی اغلب شخصیتها اطلاع مییابد. نمونههایی از این نوع توصیف را درشخصیت «مجید» میبینیم؛ پس از آنکه «مجید» از معلولیت جسمی دختر بلیط فروش آگاه میشود، دچار آشفتگی روحی و روانی شدید میشود. این حالتِ او را در صحنهای که مشغول فروش تصنیفهای جدید است، از تصنیفی که میخواند، درمییابیم:
* «مجید: شرنگ زندگی، زند به کام من. شراب تلخ غم، رود به جان من. به یاد فیروزه، به یاد فیروزه. دنیا ز تو سیرم، بگذار که بمیرم، در دامت اسیرم، دنیا، دنیا.» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۵۸۴)
همچنین در همان صحنه وقتی «حبیب» به نزدش میرود و صدایش میکند، میگوید:
* «مجید کدوم سگ پدریه، من جیمی جنگلیم، دختره رو طایفهی عجوز مجوز از دستم درآوردن. تو آخرین شب فرار تارزان، نامسلمونا دختره رو انداختنش جلوی سوسمارا، سوسماره یه پای دختره رو خورد، من بودم و کینگ کونگ، رئیس دزدارو خونه خراب کردیم، داداشم مرد آهنینه، میشناسیش داداش حبیبو؟ اگر داداشم بود، دختره رو از دستشون درمیآوردیم. دنیا باقالی به چند منه دیگه، یه نامسلمونی نیست دست من علیلو بگیره، بگه شزم ببره امامزاده داود، حالمو خوش کنه… تو سرم عینهو بازار آهنگرا صدا میکنه. مثِ پیت حلبی خورده ریزههاش توش جا به جا میشه، تو کیای؟» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۵۸۵)
این توصیفات، در ایجاد فضایی غمگین که ترحم خواننده را برانگیزد، نقشی عمده دارند.

 

  • گفتگو:گفتگو در ایجاد فضا و رنگ داستان، نقش عمده دارد. این گفتگوها هم در توصیف حالات درونی افراد نقش اساسی دارد و هم در توصیف فضای کلّی صحنهی مورد نظر در زیر نمونههایی را برای این ادعا میآوریم:

 

در صحنهای که «حبیب» با مشتریای که در سوگ برادر نشسته، صحبت میکند، حالات آشفتگی روح و پریشانیِ ناشی از ناراحتی فراوان را در گفتار مشتری مشاهده میکنیم. جملات نیمهکاره، حذف افعال وجا به جا شدن مبتدا و خبر، نشانه های بارز این آشفتگی است.
* «مشتری: برادر… یاور، کمرم شکست آقا، از در تو نمیآمد، جاده پشت پامنار، هیجده ساله جوان، ناکام، ناغافل، یه کامیون از روبرو میامده، شوفرش نامسلمان خواب بوده، شاگردش نشسته بوده پشت فرمان. مرحوم اخوی صبح که خواسته خانه را ترک کند، صبر آمده، والده شب پیشش خواب دندان افتادن دیده، زبانش مو درمیآورد بس که میگوید نرو پسرجان، مرحوم اخوی به تضرع والده توجه نمیکند. اجل که میرسد این است آقا، جابجا تمام میکند.» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۵۶۷)
این گفته ها علاوه بر نمایش حالت درونی گوینده، در ایجاد فضای اندوهگین و برانگیزاندن حس ترحم و همدردی مخاطب تأثیر دارد.
همچنین در گفتگوی میان «حبیب» و «دکتر دواساز»:
* «حبیب: کشیکته امشب؟
دواچی: شبانهروزی کردم، کجایی یار موافق، شلاقخور پوست کلفت بند باسواتا، یار موافق، کم پیدایی. آخیش، اگه کلهت باد نداشت، سال سرهنگیت بود امسال، بعد از اون تودهنی که خوردیم همهمون، طبورها کردم.
حبیب: رها کن.
دواچی: شدم شاگرد مرحوم پدرم دواچی، اما تو این دواخونه هیچ مسکنی نبود برام، الا دوای اون طبیب ارمنی، ذکاووس عرق فروش، شبانه روزیش کردیم، خاکه رو خاکه، که مستیم از گل نیفته، مثل تو که غم برادرتو کردی بهانه.» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۵۸۶)
گفتگوهای بالا، فضایی توام با نا امیدی و بی حاصلی و تاسف را ایجاد میکند. دو یار قدیمی که در گذشته فعالیتهای سیاسی داشتهاند،بازداشت میشوند و از ادامهی فعالیتها باز میمانند؛ نه تنها به خواسته و آرمانهای خود نمیرسند، بلکه به کلّی مجبور به زیستن در انزوایی به دور از هرگونه فعالیتهای سیاسی و حتی دولتی میشوند.
* «دواچی: …میبینی کار ما تو این ملک به کجا کشید آخر، پا اندازی.» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۵۸۶)

 

  • صحنه:از جمله عواملی که در ایجاد فضاهای مختلف در این فیلمنامه نقش اساسی و بسیار مهم دارد، «صحنه» است. در زیر نمونههایی از صحنههایی را که در ایجاد فضاهای خاص نقش مهم داشتهاند، میآوریم.

 

  • صحنهی عروسی پسر «آقای جورابچی» در ایجاد فضای شادی و سرور و انتقال آن به خواننده بسیار مهم است.

 

  • صحنههای مشاجرهی «اقدس» و «دکتر» که فضایی ناآرام و متشنج را خلق میکند.

 

  • صحنهی ورقبازی «اقدس» و «مجید» بر پلّههای سنگی، در میان فرفرههای فراوانی که «مجید» در گلدانها کاشته است، فضای آرام، رمانتیک و عاشقانهای را ایجاد میکند که خواننده از بودن در آن و مشاهدهی آن احساس لذّت میکند.

 

  • صحنهی باخبر شدن «کریم» از کشته شدن «کرک» توسط «مجید» که فضایی توام با هول و ولا را ایجاد میکند.

 

  • صحنهای که «مجید» کارت عروسی خود و «اقدس» را به حبیب میدهد و «حبیب» با تصمیم او مخالفت میکند و کارت را پاره میکند و سپس «مجید»، در حالی که گریه میکند، باقی کارتها را پاره میکند، فضایی اندوهگین را ایجاد میکند و حس ترحم و همدردی مخاطب نسبت به «مجید» و انزجار از برخورد «حبیب» را برمیانگیزد. و سایر صحنهها.

 

فضای کلّی حاکم بر داستان، حاکی از یک اندوه و دلمردگی و حسرت عمیق از آرزوهای بر باد رفته در شخصیتهای داستان است. نمونه های زیر به خوبی این فضا را در ذهن مخاطب القا میکند:
«حبیب: پیداست که آسمونم دلپری داره امسال» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۶۰۲)
«افراد خانواده هنوز در زیر کرسی نشستهاند، و مشغول خوردن انار هستند، نوای موسیقی ملایمی به گوش میرسد.
صدا: موسم گل، دور بلبل، یک دو روز است در زمانه …» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۵۷۷)
در یک نگرش کلّی به فیلمنامهی «سوته دلان» به این نتیجه دست مییابیم که فضا و رنگ در این داستان، عنصر غالب و قابل توجهی نیست و نویسنده توجه چندانی به آن از خود نشان نداده است و خواننده با دقت و باریکبینی خود به آن پی میبرد. از میان عناصری که در خلق فضا و رنگ تأثیر داشتهاند، بیشتر از همه، عناصر «گفتگو» و «صحنه» هستند که در اغلب فیلمنامهها عنصر غالب در نمایش فضا و رنگ میباشند.
«سبک»
از جمله ویژگیهای سبکی فیلمنامهی «سوته دلان» عبارتند از:

 

  • نثر ساده، روان و بیتکلف:ویژگی بارز زبان فیلمنامهی «سوته دلان» سادگی آن است؛ وقتی نویسنده دنیای آرمانیاش را در بستر سادگی بنا میکند، طبیعی است که انسانهای این دنیا نیز در این سادگی خلاصه شوند و زبان آنها زبانی ساده و بی غل و غش باشد.

 

* «حبیب از روی بند رخت، حولهای برداشته به مجید میدهد. سپس هر دو به اتاق مجید میروند. حبیب مشغول روشن کردن بخاری میشود. مجید نیز در گوشهای نشسته از سرما به خود میلرزد.
اتاق مجید و در و دیوارهایش مملو از خرت و پرتهایی است که مجید آنها را جمعآوری کرده.
حبیب: اتاق سرده، میچایی، واسه یه مشت خنزر پنزر ته جوب، ذاتالجنب میکنی.
مجید: جدول ضربم بکنم، میارزه. داداش حبیب، همین میخ کج، تو یه چشم به هم زدن راست میشه. راستی، این راست میشه داداش حبیب؟
حبیب: حرف مفت نزن.
مجید: داداش حبیب، من پول تو جیبی این هفته و اون هفته رو پیشکی میخوام.
حبیب دست در جیب کرده چند اسکناس به مجید میدهد.
حبیب: هله هوله نخریا.
مجید: نه، ماچت کنم، ماچت میکنم آ.
حبیب: نگا، تا تو گوشاشم لجن رفته.» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۵۷۵)

 

  • زبان عامیانه:«علی حاتمی» همواره در آثارش در جستجوی هویت ایرانی و بومی بوده و به احیای آن اصالتهای بومی در زبان پرداخته است. برای مثال «سوته دلان» از ویژگی بیان محاورهای و تعبیرها و اصطلاحات عامیانه برخوردار است. از جمله ویژگیهای قابلتوجه که در نمایش زبان عامیانهی این فیلمنامه نقش دارند، عبارتند از:
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...