وجدان کاری
آگاهی متعالی
هوش معنوی
رفتارشهروندی سازمانی
نوع دوستی
معناسازی شخصی
جوانمردی
گسترش خودآگاهی
نزاکت واحترام
(منبع: اقتباس از پایان نامه موسوی و همکاران، ۱۳۹۰)
نمودارشماره (۱-۱): مدل مفهومی تحقیق
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه
با ورود مفاهیمی همچون اخلاق، حقیقت، درستکاری، وجدان، رادمردی، اعتماد، معناجویی در کار، نوع دوستی در محیطکاری و افزایش پژوهشهای نوین با مفاهیم نوین، همه حکایت از ظهور پارادایم جدیدی دارند( شایگان، ۱۳۸۱).
هنسن[۲۴] (۲۰۰۱) اشاره میکند که نیازهای کارکنان به لحاظ نوع و حجم تغییر یافته است. سازمانهای کنونی در صورتی موفق خواهند بود که به طور کامل به ابعاد زیستی، اجتماعی، روانی و معنوی کارکنان توجه کنند. معنویت در کار با افزایش خلاقیت، صداقت، اعتماد و تعهد در محیط کاری همراه با بالا رفتن احساس تکامل شخصی و بالندگی کارکنان پیوند خورده است( لاند و داین[۲۵]، ۲۰۰۳).
ورود هوش معنوی در سازمان، به کارکنان این توانایی را میدهد تا چشمانداز یکپارچهتری را به دست آورند، بدین ترتیب زندگی کاری و شخصی با دنیای معنویشان پیوند میخورد( کاواناگ[۲۶]، ۱۹۹۹).
همچون معنویت، محیطکاری در گذشته به رفتارهای فراتر از وظیفه کارکنان مانند رفتارهای شهروندی سازمانی نیز توجه زیادی نمیشد؛ ولی امروزه این امر در کانون توجه بسیاری از محققان، مدیران و سازمانها قرار گرفته است. امروزه سازمانها به جای استفاده از سلسله مراتب خشک و رسمی و مشاغل بشدت غیرشخصی، به استفاده از ساختارهای کاری مبتنی بر تیمهای مستقل متمایل شدهاند. این امر بر اهمیت افزایش همکاری و نوآوری کارکنان افزوده است. همواره آن دسته از رفتارهای شغلی کارکنان که تأثیر آنها بر اثربخشی عملیات سازمان زیاد است، مورد توجه بسیاری از مدیران و محققان میباشد؛ ولی اغلب آنان فقط به عملکرد درون نقشی کارکنان توجه میکردند. تقریبا از دو دهه پیش محققان میان عملکرد درون نقشی و عملکرد فرانقشی تفاوت قائل شدهاند( هوی[۲۷] و دیگران، ۱۹۹۹، ص۳). منظور از عملکرد فراتر از نقش، رفتارهای شغلی فراتر از نقشهای رسمی کارکنان است که معمولا از سوی سیستمهای رسمی پاداش سازمان در نظر گرفته نمیشوند( ارگان[۲۸]، ۱۹۸۸، ص۵).
دراین فصل به تعاریف هوش معنوی، ابعاد هوش معنوی ، مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه اسلام، رشد هوش معنوی، کاربردهای هوش معنوی و تعاریف و ابعاد رفتار شهروندی سازمانی، انواع رفتار شهروندی سازمانی، کارکردها و تقویت رفتار شهروندی سازمانی، پیشینه تحقیق، نظریهها و اصطلاحات مرتبط و نقش آنها پرداخته شده است.
۲-۲- هوش معنوی
همزمان با توسعه مفهوم هوش معنوی درگستره سازمان و مدیریت، و مطرح شدن آن به عنوان یک توانمندی دارای اهمیت انسانی، تعاریف متفاوتی از آن ارائه شده است که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره خواهد شد.
کینگ[۲۹] (۲۰۰۸) بیان میکند« هوش معنوی مجموعهای از ظرفیتهای عقلی که به آگاهی کامل و کاربرد انطباقی از جنبه های معنوی و جهان مافوق وجودی شخص کمک میکند و منجر به خروجیهایی مانند تفکر وجودی عمیق، افزایش معنا، شناسایی عالم مافوق و بسط حالتهای معنوی میشود»( موسوی و همکاران، ۱۳۹۰).
زوهر و مارشال[۳۰] (۲۰۰۰)، هوش معنوی را به این صورت تعریف میکنند: « هوشی که از طریق آن مسائل مربوط به معنا و ارزشها را حل میکنیم، هوشی که فعالیتها و زندگی ما را در زمینهای وسیعتر، غنیتر و معنادار قرار میدهد، هوشی که به ما کمک میکند بفهمیم کدام اقدامات یا کدام مسیر معنادارتر از دیگری است»( موسوی و همکاران، ۱۳۹۰).
نوبل[۳۱](۲۰۰۱) بیان میکند هوش معنوی استعداد ذاتی بشری است(سهرابی، ۱۳۸۷)، و عملکرد ذهنی انسان را منعکس میکند(ساغروانی، ۱۳۸۸).
ولمن[۳۲](۲۰۰۱) معتقد است هوش معنوی در برگیرنده تفکر، ادراک و حل مسئله و ظرفیتی انسانی است برای پرسیدن سوالات غایی در خصوص معنای زندگی و تجربه ارتباطات یکپارچه بین هر یک از ما و جهانی که در آن زندگی میکنیم( آمرام، ۲۰۰۵، ۲۰۰۹).
دانلود پروژه
یانگ[۳۳](۲۰۰۷) بیان میکند: ”هوش معنوی ظرفیت انسان است برای جستجو و پرسیدن سئوالات غایی درباره معنای زندگی و به طور همزمان تجربه پیوند یکپارچه بین هر یک از ما و جهانی است که در آن زندگی میکنیم. با هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات میپردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیتهای خود معنا و مفهوم بخشیده و با بهره گرفتن از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدام یک از اعمالمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگیمان در بالاتر و عالیتر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم( زارعی متین و همکاران، ۱۳۹۰).
اسکالر[۳۴] ادعا میکند هوش معنوی قادر است ورای سیستم علت و معلولی نیوتن حرکت کند، و در جهت تئوری کوانتوم و آشفتگی، « سیستم های باز» را ایجاد نماید. بنابراین اسکالر هوش معنوی را از دیدگاهی تجربی تعریف میکند که از این دیدگاه هوش معنوی شامل چیزی است که دانش نامیده میشود و دانش به عنوان حس یا شهودی خاص تعریف میشود، بنابراین احساس شناختی است که به ما میگوید مفهوم ارائه شده درست است، یا اینکه پدیدهای خاص در آن وجود دارد( کریچتون[۳۵]، ۲۰۰۸، ص۱۴).
هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را در سازه جدید ترکیب میکند. سازه معنویت با جستجو و تجربه عناصر مقدس، معنا، هوشیاری اوج یافته و تعالی مرتبط است، در حالی که هوش معنوی مستلزم توانایی های است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق، کنش اثربخش، تولید محصولات و پیامدهای باارزش استفاده میکنند. ایمونز(۲۰۰۰) بیان میکند که هوش معنوی چارچوبی برای شناسایی و سازماندهی مهارتها و توانمندیهای مورد نیاز است به گونهای که با بهره گرفتن از معنویت میزان انطباقپذیری فرد افزایش مییابد( ایمونز[۳۶]، ۲۰۰۰).
مادهو[۳۷] معتقد است به وسیله هوش معنوی، مشکلات معنایی و ارزشی را حل کرده و فعالیتها و زندگیمان را در فضایی غنیتر، وسیعتر و بامعناتر قرار میدهیم و تعیین میکنیم کدام یک از روش های زندگی معنای بیشتری دارند( زارعی متین و همکاران، ۱۳۹۰).
مک گیور[۳۸](۱۹۹۳) در تعریف هوش معنوی میگوید: « هوش معنوی، توانایی عمل همراه با آگاهی و ترحم را دارد؛ در عین حال سلامت و آرامش درونی و بیرونی( بردباری) را صرف نظر از شرایط حفظ میکند( زارعی متین و همکاران، ۱۳۹۰).
ازنظر سیسک[۳۹]، هوش معنوی عبارت است خودآگاهی عمیقی که در آن، فرد هرچه بیشتر از جنبه های درونی خود آگاه میشود به گونهای که او تنها یک بدن نیست بلکه مجموعهای از فکر، بدن و روح است. سیسک مؤلفه های کلیدی هوش معنوی را در داخل مفاهیم ارزشها، تجارب، ظرفیتها، خواص و سیستمهای هوش معنوی میداند( موسوی و همکاران،۱۳۹۰).
به نظر میرسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند. فرد میتواند از این هوش برای چارچوبدهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدار شناختی به رویدادها و تجارب فرد، معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد( نازل[۴۰]، ۲۰۰۴).
آمرام[۴۱] معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن ماموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا میشود( موسوی و همکاران،۱۳۹۰).
در واقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سوالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح میکند( مک مولن[۴۲]، ۲۰۰۳). مک معتقد است هوش معنوی به نسبت آموزش غیردینی و دانش واقع بینانه، با شهود، نگرش و خردمندی رابطه نزدیکتری دارد. ماهیت غیراختصاصی و کلنگر آن و استفاده از نمادگرایی ادراک فرد را گسترش میدهد و آن را عمق میبخشد. این امر به غنیسازی روابط و بهبود کار روزمره کمک میکند. علاوه بر این، حرکت به سمت خودشکوفایی و رشد معنوی بیشتر به هوش معنوی مربوط میشود. به نظر میرسد افرادی که هوش معنوی یکپارچه دارند، ممکن است سبک زندگی متفاوتی داشته باشند( نازل[۴۳]، ۲۰۰۴).
ادواردز[۴۴] معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز، فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح میکند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرینهای آنها را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست، هرچند میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم میباشد. براساس تعاریف، هوش معنوی ممکن است امری شناختی- انگیزشی باشد که مجموعهای از مهارتهای سازگاری و منابعی را که حل مسئله و دستیابی به هدف را تسهیل میکند، معرفی مینماید(سیسک[۴۵]، ۲۰۰۲؛ ولمن[۴۶]، ۲۰۰۱).
هوش معنوى بر خلاف هوش منطقی که رایانهها هم داراى آن هستند و بر خلاف هوش هیجانى که در پستانداران عالی نیز وجود دارد، منحصراً خاص انسان است که اساسىترین و اصلىترین نوع هوش است( کدخدا، ۱۳۸۹).
بنابراین، باید گفت که مفهوم هوش دارای تعاریف گوناگون و مختلفی میباشد. در یک تعریف نسبتا جامع، هوش را مىتوان ظرفیت یادگیری، تمامیت دانش کسب شده و توانایی سازش یافتگی با محیط دانست. هوش معنوى بیانگر مجموعهاى از توانایىها، ظرفیتها و منابع معنوى مىباشد که کاربست آنها در زندگى روزانه مىتواند موجب افزایش انطباقپذیرى فرد شود. در تعریفهاى موجود از هوش معنوى، به ویژه بر نقش آن در حل مسائل وجودى و یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهاى زندگى روزمره تاکید شده است(زوهر و مارشال[۴۷]، ۲۰۰۰؛ ولمن ، ۲۰۰۱؛ کینگ، ۲۰۰۷).
هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل میشود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی تکاملی خلاق را دربر میگیرد. هوش معنوی به شکل هوشیاری ظاهر میشود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمیآید. بنابراین هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهنی فرد است و فرد را به ماورای فرد و به روح مرتبط میکند. علاوه براین، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. بدین جهت خودآگاهی شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات میشود( وگان[۴۸]، ۲۰۰۳).
۲-۳- ابعاد هوش معنوی
۲-۳-۱- مدل کینگ[۴۹] (۲۰۰۸)
کینگ چهار بعد برای هوش معنوی ارائه کرده است که عبارتند از:
تفکر انتقادی وجودی: اشاره به توانایی اندیشیدن به حقیقت وجود، هستی، عالم وجود، زمان، مرگ و دیگر موضوعات ماورای طبیعی دارد. تفکری است مستدل و منطقی در جهت بررسی و تجدید نظر در عقاید، نظرات، اعمال و تصمیمگیری دربارهی آنها برمبنای دلایل و شواهد مؤید آنها و نتایج درست و منطقی که پیامد آنهاست( هاشمیان نژاد،۱۳۸۰؛۱۹۸). این بعد با شاخصهای زیرسنجیده میشود:
سؤال و تفکر درباره هستی: هر انسان معتقد به خداوند در باره جهان هستی و وجود، تفکر مینماید و سؤالاتی را مطرح میکند. حضرت علی (ع) میفرمایند: خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده، در کجا قرار دارد و به کجا میرود( شهید مطهری، ۱۳۴۰).
تفکر درباره اهداف و دلایل زندگی: انسان با توجه به دو ویژگی( تفکر و تعقل، اختیار و انتخاب) اهدافی را در زندگی خود انتخاب میکند و برای آن انتخاب، دلایلی بیان میدارد.
تفکر درباره بعد از مرگ: مرگ یک واقعیت هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد بمیرد، حتی آنهایی که میخواهند بمیرند و به بهشت بروند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه ماست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد، چون مأمور ایجاد تغییر وتحول است. بنابراین انسان معتقد به معاد و قیامت درباره آنچه بعد از مرگ اتفاق خواهد افتاد تفکر مینماید( شهید مطهری، ۱۳۵۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...