به نظر ای اچ، بوس رفتارهای مشترک انسان و نخستین ها عبارت اند از:
۱- هیجانی شدن، ترس، فعالیت، حمایت، اجتماعی بودن، تکانشی بودن، پرخاشگری، سلطه پذیری. این صفات یک نولفه ی ژنتیکی دارند، در طول تکامل پدید آمده اند چون به انطباق و سازگاری انسان و نخستی ها کمک کرده اند، یعنی شرایط را برای زنده ماندن و تولید مثل آدم ها فراهم کرده اند.
دانلود پایان نامه
هر چند این صفات ، مبنای ژنتیکی و زیست شناختی دارند محیط هم در آنها نقش دارد (بوس، ۱۹۸۸، ص ۲۰).
نظریه پردازان تکاملی می گویند اکثر صفات یاد شده در انسان ها و سایر نخستی ها ریشه های زیست شناختی دارند. نخستی های نر از نخستی های ماده بزرگ تر و قوی تر هستند. همین امر می تواند بیشتر بودن رفتار های پرخاشگرانه و سلطه گری آنان را توجه کند.
تستوسترون نخستی های نر از نخستی های ماده بیشتر است؛ فعالیت نخستی های نر بیشتر از ماده است در مقابل نخستی های ماده، ترسو تر و معاشرتی تر هستند و بیشتر اهل مراقبت و دلسوزی اند.
صفات نر ها همگی در راستای ورود به محیط با انرژی زیاد هستند دنبال زیرو رو کردن، کنجکاوی و انگو لک هستند و نخستی های ماده، محافظه کار، خواهان آرامش و اهل مراقبت و رسیدگی به دیگران اند (بوس، ۱۹۸۸، ص ۲۵-۲۴).
ضرورت نگاه چند فرهنگی به شخصیت
تشکیل خوصوصیات شخصیتی تا حد زیادی به معانی و اعمالی بستگی دارد که آدم ها در فرهنگ خود می آموزند. شخصیت آدم ها در جریان مشارکت آنان در وضعیت های مختلف فرهنگی شکل می گیرد. در دیدگاه روان شناسی فرهنگی، فرض بر این است که فرهنگ و خورده فرهنگ های درون فرهنگ، نقش چشم گیری در شکل دادن و کار شخصیت شهروندان دارند (مارکوس و کیتایاما، ۱۹۹۸، ص ۶۶-۶۵).
فرهنگ و خورده فرهنگ ها گاهی اوقات موجب شباهت آدم ها به یک دیگر می شوند و گاهی موجب تفاوت آنها. به عنوان نمونه، مردم در ایالات متحده آمریکا و برخی از کشور های غربی در فرهنگی به شدت فرد گرا تربیت می شوند که تاکید زیادی بر استقلال، اعتماد به نفس، جاه طلبی، مصمم بودن، پرخاشگری و رقابت و موفقیت دارد.
در چنین فرهنگ هایی، آدم هایی تربیت می شوند که به طور کلی خصوصیات شخصیتی مشابه زیادی دارند. اما در فرهنگ های غربی_ مثل بیشتر فرهنگ های آفریقا، آسیا، و آمریکای لاتین_ جهت گیری اصلی فرهنگی، جمع گرا است. این فرهنگ ها به مردم یاد می دهند به یک دیگر وابسته باشند. امکانات خود را با یک دیگر تقسیم کنند، موفقیت را در گرو کمک به دیگران بدانند، و نیاز های گروه را به نیاز های خود ترجیح بدهند (تریاندیس، ۲۰۰۱، ص ۹۰۸).
بهداشت روان
بیماری های روانی از بدو پیدایش بشر وجود داشته و هیچ فردی، از هیچ طبقه اقتصادی ـ اجتماعی خاصی، در مقابل آن ها مصونیت نداشته و خطری است که بشر را مرتبا تهدید می‌کند. خوشبختانه نهضت بهداشت روانی در نیم قرن اخیر، افکار غلط و خرافات در مورد این بیماری ها را کنار گذاشته و نشان داده که اوّلا بیماری های روانی، قابل پیشگیری بوده و ثانیا در صورتی‌که مانند سایر بیماری ها به موقع تشخیص داده و تحت درمان قرار گیرند به همان نسبت از مزمن شدن و عوارض آن ها کاسته خواهد شد. در راستای همین ایده, بهداشت روانی که جزئی از بهداشت عمومی محسوب می شود به پیگیری موارد زیر می پردازد:

 

    • افزایش سطح بهداشت روانی از طریق ارتقاء آگاهی های جامعه در مورد بیماری های روانی

 

    • شناسایی و تشخیص زودرس اختلالات روانی و درمان آن ها

 

    • پیشگیری از عوارض و عود بیماری و توانبخشی بیماران

 

    • پیشگیری از بروز بیماری های روانی از طریق پیشگیری و درمان بیماری های جسمی (حسن پور، ۱۳۸۲).

 

در حقیقت بهداشت روان را می‌توان یکی از قدیمی ترین موضوعات به شمار آورد. زیرا بیماری های روانی از زمان های قدیم وجود داشته, بطوریکه بقراط در حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد عقیده داشته که بیماران روانی را مانند بیماری جسمی باید درمان کرد. تقریبا از سال ۱۹۳۰ یعنی بعد از تشکیل اوّلین کنگره بین المللی بهداشت روان بود که این رشته بصورت جزئی از علوم پزشکی درآمد و سازمان های روانپزشکی و مراکز پیشگیری در کشورهای مترقی یکی بعد از دیگری فعالیت خود را شروع کردند.
در سال ۱۹۳۰ اوّلین کنگره بین المللی بهداشت روان با شرکت نمایندگان پنجاه کشور در واشنگتن تشکیل شد و مشکلات روانی کشورها و مسائلی از قبیل تاسیس بیمارستان ها, مراکز درمان سرپائی, مراکز کودکان عقب مانده ذهنی و نظایر آن مورد مطالعه قرار گرفت. ولی در ۱۸ سال بعد یعنی در سال ۱۹۴۸ در سومین کنگره بین المللی بهداشت روان که در لندن تشکیل شد اساس فدراسیون جهانی بهداشت روان بنیان گذاری شد و در همان سال این فدراسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو و سازمان بهداشت جهانی درآمد بطوریکه سازمان جهانی بهداشت در ژنو نقش رهبری رسمی فدراسیون جهانی بهداشت روان را به عهده گرفت. از آن تاریخ به بعد هر سال یک جلسه بین المللی و هر چهار سال یکبار کنگره جهانی تشکیل شده و می شود. در نتیجه تلاش و کوشش های پیگیر روز ۱۸ فروردین مطابق با هفتم آوریل روز جهانی بهداشت اعلام گردیده در سراسر جهان مسائل بهداشتی کشورها مورد بررسی قرار می‌گیرد. از مسئولین بهداشتی کشورهای مختلف خواسته شده تا برنامه های بهداشت روانی را جزء برنامه های بهداشت عمومی قرار دهند (سلحشور، ۱۳۸۲).
در کشور ایران نیز علیرغم آنکه از زمان محمدبن زکریای رازی و بعد, ابوعلی سینا به بیماران روانی (دیوانگان آن زمان) توجه داشته و برای آنها از دستورات مختلف داروئی و روش های گوناگونی همچون تلقین استفاده می‌کردند, ولی بطور رسمی در سال ۱۳۳۶ برنامه های روانشناسی و بهداشت روان از رادیوی ایران آغاز شد و در سال ۱۳۳۸ اداره بهداشت روانی در اداره کلّ بهداشت وزارت بهداری وقت، تشکیل گردید. اگرچه از سال ۱۳۱۹ تدریس بیماری های روانپزشکی دانشگاه تهران آغاز شده بود با قبول استراتژی P.H.C توسط جمهوری اسلامی ایران و ایجاد شبکه های بهداشتی درمانی, در کشور, موضوع بهداشت روان به منزله جزء نهم خدمات اوّلیه بهداشتی پذیرفته شد و در حال حاضر نیز از موضوعات بسیار ضروری در کشور, مورد توجه قرار دارد (میلانی فر، ۱۳۷۸).
تعریف بهداشت روان
بهداشت روان علمی است برای بهتر زیستن و رفاه اجتماعی که تمام زوایای زندگی از اوّلین لحظات حیات جنینی تا مرگ اعم از زندگی داخل رحمی, نوزادی, کودکی تا نوجوانی, بزرگسالی و پیری را در بر می‌گیرد. بهداشت روان، دانش و هنری است که به افراد کمک می‌کند تا با ایجاد روش هایی صحیح از لحاظ روانی و عاطفی بتوانند با محیط خود سازگاری نموده و راه حل های مطلوب تری را برای حل مشکلاتشان انتخاب نمایند (سلحشور، ۱۳۸۲).
تعریف سازمان جهانی
بهداشت روان، عبارتست از: قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران, تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی, عادلانه و مناسب. نتیجه آنکه مفهوم بهداشت روانی عبارت خواهد بود از تامین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی، پیشگیری از ابتلاء به اختلال روانی, درمان مناسب و بازتوانی آن (همان).
ویژگی های افرادی که از نظر روانی سالم هستند
این افراد نسبت به خود آرامش دارند یعنی به طور نسبتا معقولی احساس امنیت و کفایت دارند

 

    • توانائی های خود را در حد واقعی خود ارزیابی می‌کنند, نه بیشتر و نه کمتر

 

    • به خود احترام می‌گذراند (Self- respect) و کمبودهای خود را می پذیرند

 

    • به حقوق دیگران احترام می گذارند

 

    • می‌توانند به دیگران علاقمند شوند و آن ها را دوست بدارن

 

    • می‌توانند احترام و دوستی دیگران را جلب کنند

 

    • می‌توانند نیازهای زندگی خود را برآورده سازند و برای دشواری هایی که زندگی آنها پیش می اید راه حلّی پیدا کنند. آنها قادرند خود بیندیشند و تصمیم بگیرن

 

    • قادرند مسئولیت های روزمره خود را با برگزیدن اهداف معقول پیش ببرند (همان).

 

تحت تاثیر عواطف, ترس, خشم, عشق یا گناه خود بطوری قرار نمی‌گیرند که زندگیشان پریشان شود.
چند نشانه هشدار دهنده برای ضعف روانی
احساس نگرانی دائم
ناشادی دائمی به علل ناموجّه
از دست دادن آسان تعادل روانی در بیشتر اوقات
بی خوابی مکرر
افسردگی و سرخوشی متناوب بصورت ناتوان کننده

 

    • احساس بی علاقگی و تنفّر دائمی نسبت به مرد

 

    • آشفتگی زندگی

 

    • عدم تحمل دائمی فرزندان

 

    • همواره خشمگین و بعد دچار پشیمانی شدن

 

    • ترس بی جهت دائمی

 

    • دائما حق را به جانب خود دادن و دیگران را ناحق شمرد

 

    • احساس درد و شکایت های بی شمار بدنی که علّتی برای آن پیدا نمی شود.

 

به عقیده دکتر منینگر اگر شخصی وجود یکی از علائم فوق را در خود قطعی بداند باید به او کمک شود (همان).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...