به خردی بخورد از بزرگان قفا خدا دادش اندر بزرگی صفا
هر آن کس که گردن به فرمان نهد بسی بر نیاید که فرمان دهد
هر آن طفل که او جور آموزگار نبیند جفا بیند از روزگار (همان، ۲۷۹)
سعدی می گوید: مراد یافتن سعدی، نتیجه ی تربیت یافتن از دست بزرگان است. او از دوران کودکی به کسب علم پرداخت. و کسب علم و تربیت یافتن در کودکی را، از هر چیز ، حتّی سفر در خشکی و دریا با ارزش تر می داند. سعدی با همه ی مردم، به ویژه بزرگان ارتباط داشته است و در آثارش، نمونه ی زیادی از این ارتباط دیده می شود، که ذکر پاره ای از آن ها برای بیان مطلب، خالی از لطف نیست.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
۳-۱-۶-۱- ارتباط با دربار
((فی الجمله بنشستم و از هر دری سخن پیوستم، تا حدیث ذلت یاران در میان آمد و گفتم:
چه جرم دید خداوند سابق الانعام که بنده در نظر خویش خوار می دارد.)) (همان،۲۹)

 

        •  

       

       

 

 

 

            •  

           

           

       

       

 

 

 

    1. ارتباط با صاحب دیوان

 

سعدی در حکایت شانزدهم از باب اول گلستان، داستان دوستی را بیان می کند که به علّت تنگ دستی از سعدی خواسته است که او را به کاری دیوانی منصوب کند. دوست سعدی گفته است: ((و در علم محاسبت، چنان که معلوم است چیزی دانم، و گر به جاه شما جهتی معین شود که موجب جمعیّت خاطر باشد، بقیّت عمر از عهده ی شکر آن نعمت بیرون آمدن نتوانم.)) (سعدی،۱۳۸۴ ، ۲۷)
شیخ اجل، خطرات کارهای دیوانی را برایش برشمرده امّا دوست وی حاضر به شنیدن نصایح سعدی نیست. سعدی می گوید: ((دیدم که متغیّر می شود و نصیحت به غرض می شنود، به نزدیک صاحب دیوان رفتم، به سابقه ی معرفتی که میان ما بود، صورت حالش بیان کردم. و اهلیّت و استحقاقش بگفتم، تا به کاری مختصرش نصب کردند. )) (همان،۲۸)
۳-۱-۶-۳- همنشینی با حریفان
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم(همان،۴۶۶)
۳-۱-۷- گوشه نشینی سعدی
سعدی پس از بازگشت به شیراز، در رباط شیخ ابو عبدالله خفیف روزگار به سر می برده و این نکته نه تنها در تذکره ها، بلکه در کلیّات سعدی، به صورت آشکار دیده می شود. در رساله ی شمس الدّین تازیکو آمده است که: (( اتّفاقاً چند پاره خرما به برادر شیخ فرستادند؛ و برادر شیخ بر در خانه ی اتابک دکان داشت. چون حال بدان جهت بدید، به رباط خفیف رفت به خدمت برادر خود شیخ سعدی، و صورت حال در خدمتش عرضه داشت.)) (همان، ۸۰۹)
در سؤال خواجه شمس الدّین صاحب دیوان آمده است که: ((شیخ چون فرمان خواجه و سوگندها بخواند و بشنید، زر قبول کرد و در وجه این رباط که در زیر قلعه ی قهندز است، صرف کرد.)) (همان، ۸۰۷ و ۸۰۸)
امّا درآثار شیخ، اشارات فراوانی به گوشه نشینی او شده است که ذکر بعضی از این نمونه ها، به فهم این مسئله کمک می کند.
در مقدّمه ی گلستان می خوانیم:
((بعد از تأمّل این معنی، مصلحت چنان دیدم، که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت های پریشان بشویم و، من بعد، پریشان نگویم.)) (سعدی،۱۳۸۴،۱۱)
و در حکایت پنجم از باب دوم گلستان آمده است که:
((از آن تاریخ ترک صحبت گفتم و طریق عزلت گرفتم و السلامه فی الوحده.)) (همان، ۴۵)
سعدی در غزلی، زیبایی گوشه نشینی خود را این گونه بیان می کند:
چو سعدی کسی ذوق خلوت چشید که او از دو عالم زبان در کشید ( همان۲۷۷)
در غزلی می خوانیم:
نگشت سعدی از آن روز گرد صحبت خلق که بی وفایی دوران آسمان بشناخت (همان، ۶۸۸)
و در غزلی دیگر:
مرا که عزلت عنقا گرفتی همه عمر چنین اسیر گرفتی که باز تیهو را (همان، ۳۳۲)
و در غزلی دیگر:
ترک عمل بگفتم، ایمن شدم به عزلت بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی (همان، ۵۴۳)
و در غزلی دیگر:
دائماً عادت من گوشه نشستن بودی تا تو برخاسته ای از طلبت ننشینم(همان، ۴۵۶)
و در غزلی دیگر:
هر کس میان جمعی و سعدی و گوشه ای بیگانه باشد از همه خلق، آشنای یار(همان، ۴۳۱)
و در غزلی دیگر:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...