کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

دی 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



آخرین مطالب


جستجو


 



«علامه محمدتقی جعفری، با اشاره به این خلط مبحث، می‌نویسد: «به طور کلی، پس از گرایش‌های مادیِ محض درباره‌ی تفسیر حیات و شئون حیاتی در علوم انسانی در دوران اخیر، آزادی تنها به معنای خواستن به طور کلی، بدون کمترین قید و شرط، به عنوان مطلوب‌ترین آرمان بشری وارد صحنه‌ی تفسیر حیات انسان‌ها شد. آزادی در این معنی که به کلی فارغ از منطقه‌ی ارزش‌ها مطرح شده و به هر انسانی اجازه‌ی عمل به هر چه موردِ میل و رغبتِ او بود می‌داد، به جز تزاحم و پایمال کردن حقوقِ زندگیِ طبیعیِ انسان‌ها ‌ـ ‌آگاهانه یا ناآگاهانه‌ ـ آن آزادی انسانی را که همه‌ی ادیان و علومِ عالیِ انسانی و حکمت و اخلاق فاضله برای تکامل مطرح کرده بودند، از افق ارواح ناپدید کرد. اگر نتیجه‌ی ناروای طرح آزادی به معنای بی‌بند و باری جز این نبود که آزادی روحی را ‌ـ‌که باعظمت‌ترین امتیازِ روحیِ انسان‌هاست‌ـ از دست آنان گرفت و آنان را به تاریخ حیوانی که پشت سر گذاشته بودند برگرداند، برای شکست بشری در مسیر تکامل کفایت می‌کرد».[۱۸۹]
دانلود پروژه
۵-۲. آزادی در قرآن کریم
با دقت، توجه و تعمق در آیات قرآن می‏توان به آسانی به این مسئله واقف گشت که آزادی و اختیار در تمام مراحل زندگی و حیات انسان در ابعاد و موضوعات مختلف مورد توجه و مطرح است. مانند آزادی و اختیار در انتخاب و پذیرش دین، انجام عبادات و اعمال، بیان و قلم، تعلیم و تعلم، خوردن و آشامیدن (مسائل اقتصادی)، اخلاق فردی و اجتماعی، تفکر و اندیشه، اندیشه درباره قرآن و آفرینش انسان و جهان، و….
درذیل به برخی از موضوعات متناسب با اهداف مورد نظر در این پایان نامه، با ارائه بعضی از آیات مربوطه متذکر می‏شویم:
۵-۲-۱. آزادانه بودن دعوت پیامبران و دوری از هر گونه اکراه و اجبار
ظاهر دسته‏ای از آیات قرآن بر این دلالت دارد که دعوت پیامبران (ص) آزادانه بوده و از هرگونه اجبار و اکراه در پذیرش یا عدم پذیرش دین از سوی مردم، به دور بوده است. پیامبران (ص) وظیفه دارند مردم را با حکمت و برهان و موعظه نیکو و پسندیده به راه خدا دعوت کرده و کلام الهی را با ساده‏ترین راه ممکن به مردم ابلاغ کنند و با آنها با مهربانی و عطوفت رفتار کنند و از هرگونه تندخویی و سخت دلی برحذر باشند و راه رستگاری و ضلالت و گمراهی را برای مردم بیان نموده و از عاقبت عملشان ـ که بهشت یا جهنم را در پی خواهد داشت ـ آگاه سازند و آنها را به تفکر و اندیشه صحیح و انتخاب درست وا دارند، و با مردم به عدالت رفتار کنند. در ذیل به نمونه‏هایی از آیات مورد نظر اشاره می‏کنیم:
ـ «وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ مُبَـشِّراً وَنَذِیراً * قُلْ ما أَسْأَلـُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَـتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً»[۱۹۰]
«و تو را جز بشارتگر و بیم‏دهنده نفرستادیم * بگو: «بر این [رسالت‏] اجرى از شما طلب نمى‏کنم، جز اینکه هر کس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پیش‏] گیرد.»
«أُدْعُ إِلی سَبِـیلِ رَبِّکَ بِالحِکْمَهِ وَالمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُـوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِـیلِهِ وَهُـوَ أَعْلَمُ بِالمُهْتَدِینَ»[۱۹۱]
« با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‏اى‏] که نیکوتر است مجادله نماید. در حقیقت، پروردگار تو به [حال‏] کسى که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال‏] راه‏یافتگان [نیز] داناتر است‏. »
در این آیات از عبارت «من شاء» و «بِمَن ضلّ» استفاده می‏شود که مردم در انتخاب راه خود آزادند، و پیامبران فقط وظیفه دارند مردم را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کنند.
«وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّـهٍ رَسُولاً أَن اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَهُ فَسِـیرُوا فِی الأَرضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ المُکَذِّبِـینَ»[۱۹۲].
« و در حقیقت، در میان هر امتى فرستاده‏اى برانگیختیم [تا بگوید:] «خدا را بپرستید و از طاغوت [فریبگر] بپرهیزید.» پس، از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده، و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است. بنا بر این در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب‏ کنندگان چگونه بوده است‏.»
در این آیه محل شاهد جمله «اعبدوا» و «اجتنبوا» است، که خداوند می‏فرماید: ما برای هر امتی پیغمبری را فرستادیم تا به مردم ابلاغ کنند که خدا را بپرستند و از طاغوت دوری کنند.
یعنی پیامبران (ص) فقط مأمور به ابلاغ امر خدا به خلق هستند و خلق هم در انتخاب و اختیار رأی آزادند؛ چرا که «اعبدوا» و «اجتنبوا» در صورتی معنا پیدا می‏کند که انسان در انتخاب راه کاملاً آزاد باشد.
ـ «وَمانُرْسِلُ المُرْسَلِـینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛[۱۹۳]
«و ما پیامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏فرستیم، پس کسانى که ایمان آورند و نیکوکارى کنند بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد.»
ـ «ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاّ البَلاغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما تَکْتُمُونَ»؛[۱۹۴]
«بر پیامبر [خدا، وظیفه‏اى‏] جز ابلاغ [رسالت‏] نیست، و خداوند آنچه را آشکار و آنچه را پوشیده مى‏دارید مى‏داند.»
«فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ * إِلاّ مَنْ تَوَلّی وَکَفَرَ * فَیُعَذِّبُهُ اللّهُ العَذابَ الأَکْبَرَ * إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ»؛[۱۹۵]
«پس تذکّر ده که تو تنها تذکّردهنده‏اى * بر آنان تسلّطى ندارى *مگر کسى که روى بگرداند و کفر ورزد * که خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب کند * در حقیقت، بازگشت آنان به سوى ماست * آن گاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست‏.»
از این آیات استفاده می‏شود که پیامبران (ص) وظیفه‏ای جز تبلیغ، بشارت انذار، و تذکر ندارند؛ و خداوند از میان هر قومی پیامبری را فرستاد که آیات و قوانین خداوند را برای مردم بازگو نموده و راه پاکی، رستگاری و رسیدن به کمال معنوی را به آنها بیاموزند و در این راه، حق اکراه و اجبار نسبت به انتخاب دین مردم ندارند، بلکه مردم در انتخاب کفر و ایمان کاملاً آزادند. البته اگر راه کفر و ضلالت و گمراهی را انتخاب کنند، وعده عذاب به آنها داده می‏شود؛ چرا که نتیجه چنین اعمالی جز آتش جهنم نیست
۵-۲-۲. آزادی در انتخاب دین
از ظاهر دسته‏ای دیگر از آیات قرآن بر می‏آید که خداوند انسان را در انتخاب دین آزاد گذاشته است؛ تا انسانها بتوانند با تفکر و اندیشه کامل و به حکم عقل سلیم، بهترین، کامل‏ترین و جامع‏ترین، دین را برگزینند. تفاوت این آیات نسبت به آیات دسته اول در این است که این آیات نسبت به آیات قبل خصوصی‏تر هستند. یعنی فقط آزادی در انتخاب اصل دین را بیان می‏کنند، بر خلاف آیات دسته اول که شامل دین و لوازم آن می‏شدند. در این باره آیات فراوانی وارد شده است که نمونه‏هایی از آن را در ذیل متذکر می‏شویم
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الوُثْقی لا انْفِصامَ لَها وَاللّهُ سَمِـیعٌ عَلِـیمٌ»[۱۹۶]
« در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست‏.»
«إِنَّ هـذِهِ تَذکِرَهٌ فَمَنْ شاءَ اتَّـخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً»؛[۱۹۷]
«قطعاً این [آیات‏] اندرزى است، تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد»
«وَقُلِ الحَـقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُـؤْمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنّا أَعْتَدْنا لِلظّالِمِـینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغِـیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالمُهْلِ یَشْوِی الوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَساءَتْ مُرْتَفَقاً»[۱۹۸]
«و بگو: «حق از پروردگارتان [رسیده‏] است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند، که ما براى ستمگران آتشى آماده کرده‏ایم که سراپرده‏هایش آنان را در بر مى‏گیرد، و اگر فریادرسى جویند، به آبى چون مس گداخته که چهره‏ها را بریان مى‏کند یارى مى‏شوند. وه! چه بد شرابى و چه زشت جایگاهى است‏.»
«قطعا این آیات اندرزی است، تا هر که بخواهد بسوی پروردگار خود راهی در پیش گیرد.»
«وَلَوْ شاءَ رَبُّکَ لاَمِنَ مَنْ فِی الأَرضِ کُلُّهُمْ جَمِـیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّی یَکُونُوا مُـؤْمِنِـینَ»[۱۹۹]
«و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مى‏آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر مى‏کنى که بگروند؟»
ـ «سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَلا آباؤُنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ شَی‏ءٍ کَذ لِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتّی ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَـتَّبِعُونَ إِلاّ الظَّـنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ تَخْرُصُونَ * قُلْ فَلِلّهِ الْحُـجَّهُ البالِغَهُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِـینَ»؛[۲۰۰]
«کسانى که شرک آوردند به زودى خواهند گفت: «اگر خدا مى‏خواست، نه ما و نه پدرانمان شرک نمى‏آوردیم، و چیزى را [خودسرانه‏] تحریم نمى‏کردیم.» کسانى هم که پیش از آنان بودند، همین گونه پیامبران (ص) خود را تکذیب کردند، تا عقوبت ما را چشیدند. بگو: «آیا نزد شما دانشى هست که آن را براى ما آشکار کنید؟ شما جز از گمان پیروى نمى‏کنید، و جز دروغ نمى‏گویید.*بگو: «برهانِ رسا ویژه خداست، و اگر [خدا] مى‏خواست قطعاً همه شما را هدایت مى‏کرد.»
از تمام آیات گذشته به طور روشن استفاده می‏شود که خداوند انسان را در انتخاب اصل دین کاملاً آزاد گذاشته است، که با تفکر، اندیشه، تأمل و تحقیق کافی راه درست را انتخاب کند؛ چرا که عقیده و اعتقاد یک امر قلبی است و اجبارپذیر نیست. با این حال گرچه انسان در انتخاب دین آزاد است، لکن عقل سلیم حکم می‏کند که بهترین، کامل‏ترین و سرآمدترین دین را انتخاب نماید و پس از گزینش، موظف است همه قوانین و مقرّرات آن را رعایت کند و از هر نوع تخلف و بی نظمی و قانون شکنی بپرهیزد.
۵-۲-۳. آزادی (اختیار) در عمل
ظاهر آیات فراوان دیگری دلالت دارد به اینکه انسان در عمل خود از آزادی و اختیار کاملی برخوردار است؛ اگر عمل نیکو انجام دهد از اجر و ثواب آن بهره‏مند می‏شود و باب رحمت الهی به روی او باز است، و جایگاه او بهشت خواهد بود. و اگر به امر خداوند توجه نکرده، اعمال باطل و گناه را مرتکب شود، از باب رحمت الهی دور بوده و مؤاخذه خواهد شد و جایگاه او آتش سوزان جهنم است
ـ «إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَفَمَنْ یُلْقی فِی النّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی‏آمِناً یَوْمَ القِـیامَهِ اِعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِـیرٌ»؛[۲۰۱]
« کسانى که در [فهم و ارائه‏] آیات ما کژ مى‏روند بر ما پوشیده نیستند. آیا کسى که در آتش افکنده مى‏شود بهتر است یا کسى که روز قیامت آسوده‏خاطر مى‏آید؟ هر چه مى‏خواهید بکنید که او به آنچه انجام مى‏دهید بیناست »
در این آیه، عبارت «اعملوا ما شئتم» نشانه آزادی آنها در عمل است.
«وَ إِذا قِـیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُونَ»[۲۰۲]
«و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید» مى‏گویند: نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ایم، پیروى مى‏کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى‏کرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پیروى هستند]؟‏»
اینکه می‏گویند: از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می‏کنیم، نشانه آزادی آنها در انجام اعمال است.
۵-۲-۴. آزادی و امتحان الهی
گروهی از آیات قرآن کریم بر این امر دلالت دارند که خداوند متعال هر از چند گاهی، انسانها را به جهت سنجش ایمان و عقیده و مقدار پایبندیشان نسبت به دستورات الهی مورد آزمایش و امتحان قرار می‏دهد. و معلوم است که امتحان و آزمایش انسان در نحوه عملکرد، جایی معنا پیدا می‏کند که او در انجام اعمالش آزاد باشد. در این‏باره، آیات فراوانی وارد شده است که از جمله آنها آیات زیر است.
«وَلَنَبْلُوَنَّـکُمْ بِشَی‏ءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَالأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرِینَ»[۲۰۳]
«و قطعاً شما را به چیزى از [قبیلِ‏] ترس و گرسنگى، و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى‏آزماییم و مژده ده شکیبایان را .»
«وَاسْأَلـْهُمْ عَنِ القَرْیَهِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَهَ البَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِـیهِمْ حِـیتانُـهُمْ یَوْمَ سَبْتِـهِمْ شُـرَّعاً وَیَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِـیهِمْ کَذ لِک َ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» [۲۰۴]
«و از اهالى آن شهرى که کنار دریا بود، از ایشان جویا شو: آن گاه که به [حکمِ‏] روز شنبه تجاوز مى‏کردند آن گاه که روز شنبه آنان، ماهیهایشان روى آب مى‏آمدند، و روزهاى غیر شنبه به سوى آنان نمى‏آمدند. این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانى مى‏کردند، مى‏آزمودیم‏» .
ـ «وَقَـطَّـعْناهُمْ فِی الأَرضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذلِک َ وَبَلَوْناهُمْ بِالحَسَناتِ وَالسَّـیِّـئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»[۲۰۵]
«و آنان را در زمین به صورت گروه‏هایى پراکنده ساختیم برخى از آنان درستکارند و برخى از آنان جز اینند و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم باشد که ایشان بازگردند».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-09] [ 12:53:00 ق.ظ ]




۲ ـ فعالیتهای گردشگران چنانچه بدون نظارت انجام گیرد و موجب تخریب محیط می شود.
۳ ـ توسعه ی گردشگری آلودگیهای محیطی را افزایش می دهد .
با توجه به موارد فوق از طریق کنترل های ویژه و تدوین ضوابط حفظ و احیا انجام گیرد ، نه تنها موجب آسیبهای شدید به محیط نمی گردد، بلکه موجب توسعه اقتصادی و در نتیجه افزایش انگیزه ی حفاظت محیطی نیز می گردد . با توجه به میزان ظرفیت پذیری مناطق مختلف طبیعی نه تنها موجب از بین رفتن طبیعت نمی شود بلکه آنرا نیزتقویت می کند .
(فصلنامه علمی، سازمان حفاظت محیط زیست، ۱۳۷۷، )
اثرات زیست محیطی در سنقر عبارتند از:
الف ) بررسی اثرات زیست محیطی بر محیط فیزیکی.
۱ ـ اثر بر خاک از جنبه ی مورفولوژیکی و کیفیتی.
۲ ـ اثر بر کمیت آب و کیفیت آب.
۳ ـ اثر بر هوا و میزان بارش کیفیت هوا و اقلیم.
۴ ـ اثر ثانویه بر خاک و آب و هوا.
ب) اثرات زیست محیطی بر محیط های طبیعی
۱ ـ اثر بر گونه های گیاهی.
۲ ـ اثر بر گونه های جانوری.
۳ ـ اثر بر زیستگاه ها ، چشم اندازها و مسیر مهاجرت پرندگان.
ج) اثرات زیست محیطی بر محیط های اجتماعی فرهنگی.
۱ ـ اثر بر سلامت و محیط بهداشتی مردم.
۲ ـ اثر بر محیط اجتماعی ، اشتغال ، مسکن و آموزش.
۳ ـ اثر بر محیط فرهنگی ، اعتقادات فرهنگی مذهبی مردم و میراث فرهنگی.
د) اثرات زیست محیطی برطرحهای توسعه :
۱ ـ اثر بر سایر طرحهای توسعه کشاورزی ، صنعتی ، و خدماتی منطقه.
۲ ـ اثر بر طرح آمایش منطقه.
۳ ـ اثر بر کاربری اراضی منطقه.
مشکلات و تنگناها بخش محیط زیست انسانی :
ـ عدم وجود سیستم های تصفیه ی فاضلاب شهری درتمامی مراکز جمعیتی .
ـ عدم مدیریت جمع آوری و دفع زباله های شهری
ـ عدم مدیریت جمع آوری و دفع زباله های بیمارستانی
ـ عدم وجود سیستم های تصفیه فاضلاب های صنعتی و سیستم های جلوگیری از آلودگی هوا در اغلب واحدهای صنعتی
ـ نگهداری و تردد دام دربافت مرکزی شهر نزدیکی اماکن مسکونی.
ـ آلودگی هوای ناشی از فعالیت و سائط نقلیه موتوری فرسوده و ازرده خارج.
ـ آلودگی هوای ناشی از استفاده ازسوخته های غیر مجاز ( نفت سیاه ، روغن سوخته ) در کارگاههای خدماتی داخل شهر.
ـ استقرار واحدهای صنعتی بصورت پراکنده و ناهمگون در اراضی کشاورزی و منابع ملی.
مشکلات و تنگناهای محیط زیست سنقر :
مشکلات و معضلات مشخص در حفظ و بهبود عوامل زیست محیطی عبارتند از :
ـ عدم تعادل و تناسب بین برنامه های توسعه ی اقتصادی و اجتماعی یا منابع محیط زیست.
ـ عدم اطلاع و آگاهی مسئولین و مردم نسبت به لزوم اعمال ملاحظات زیست محیطی در عملکرد جاری آنان.
ـ قرار نداشتن جایگاه محیط زیست در اولویتهای کاری و فعالیتهای متعدد جامعه و مجریان برنامه ها.
ـ فقر و بی کاری عامل تخریب در مراتع پوشش گیاهی ، جوامع جانوری ، آب و مجموعه بوم سازگان
ـ عدم کاربری مجاز و اصولی از عوامل تهدید ساز جوامع گیاهی و جانوری از قبیل فراوانی اسلحه (مجاز و غیر مجاز ) در دست مردم .
ـ تخلیه ی فراورده های مانند کود شیمیایی، سم و مواد زائد در طبیعت
ـ عدم تناسب بین تشکیلات و ساختار اداره ی محیط زیست با حجم وظایف و اهداف نهایی آن .
۳ ـ ۹ ویژگیهای جمعیتی شهرستان سنقر :
طبق آمار سال ۱۳۸۵ جمعیت شهرستان سنقر ۹۷۰۱۲ نفر است رشد جمعیت از سال ۸۵ ـ ۱۳۷۵ سیر نزولی داشته، رشد جمعیت در سال ۱۳۸۵ درصد بوده، درصورتی که در دهه ی قبل از ۷۵ ـ ۱۳۶۵ ۵۹ % درصد رشد داشته است .
از کل جمعیت شهرستان سنقر ۴۳۶۵۳ نفر یعنی ۴۴ % درصد آن در نقاط شهری، و ۵۳۳۵۹ نفر یعنی ۵۶ % درصد جمعیت در نقاط روستایی ساکن شده اند . از کل جمعیت سنقر ۴۸۴۰۲ نفر آن مرد و ۴۸۶۱۰ نفر آن را زنان تشکیل می دهند .
نسبت جنسی مردان به زنان در سرشماری سال ۱۳۸۵ در مقابل هر ۹۹ نفر مرد ۱۰۰ نفر زن وجود دارد. شهرستان سنقر ۴۴/۹ درصد از وسعت استان را به خود اختصاص داده است . تراکم نسبی شهرستان سنقر ۴۳ نفر در هر کیلومتر مربع است .
سنقر با ۲۲۱۲ کیلومتر مربع وسعت دارای دو شهر، دو بخش،( . مرکزی ، کلیائی) هشت دهستان و ۲۱۴ آبادی دارای سکنه می باشد .
بخش کلیائی شامل دهستانهای : آگاهان ، سطر ، کیونانات با ۱۴۳۴۶ نفر جمعیت می باشد ، بخش مرکزی شامل دهستانهای سراب ، باوله ، پارسینه ، آبباریک، گاورود با ۳۷۱۲۰ نفر جمعیت می باشد .
از جدول بالا چین می توان نتیجه گرفت که درفاصله سالهای ۱۳۵۵ الی ۱۳۷۵ جمعیت شهرستان سنقر رو به رشد بوده است در سال ۱۳۵۵ تعداد جمعیت ۸۷۱۲۹ نفر بوده که به ۱۱۲۰۱۴ نفر در سال ۱۳۷۵ رسیده است این روند از رشد جمعیت شهرستان سنقر ناشی از کشته شد و شهادت افراد در طی ۸ سال جنگ تحمیلی و عدم رعایت بسیاری از مواد بهداشتی و مهاجرت است. از سال ۷۵ تا ۱۳۸۵ رشد جمعیت شهرستان سنقر سیر نزولی داشته که مردم به علت مشکلات اقتصادی کمبود امکانات بهداشتی درمانی و خدماتی… از روستاهای اطراف سنقر به شهرهای استان یا سایر شهرهای بزرگ مهاجرت می کنند .
روند رشد شهرنشینی در طی ۳۰ ساله دوره آماری از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۸۵ از ۱۹۷۱۰ نفر به ۴۴۹۹۲ نفررسیده یعنی تقریبا دو برابر و نیم شده و برعکس جمعیت دهستانها و روستاها کمتر شده است این کاهش جمعیت روستاها ناشی از عدم مدیریت صحیح و عدم ارائه امکانات مناسب برای زندگی در روستاها می باشد مهاجرت روستائیان به داخل شهرها با عث بروز بسیاری از مشکلات از جمله گرانی مسکن ، ترافیک ، آلودگی هوا و …درشهری می شود .
دانلود پایان نامه
۳ ـ ۹ ـ ۱ وضعیت سواد در شهرستان سنقر :
از کل جمعیت بالای ۶ ساله و بیشتر در شهرستان سنقر که بالغ بر ۵۴۳۷۸ نفر بوده است که از این تعداد ۴۰۸۵۷ نفر از آن ( یعنی ۷۷ % ) از آن سواد و تعداد ۱۴۱۲۱ نفر از آن ( یعنی ۲۳ درصد ) از آن بی سواد هستند . که نیست به کل استان کرمانشاه از کل جمعیت ۶ ساله به بالا ۲/۶ درصد می باشد و میزان با سواد آن نیست به کل استان ۸/۵ درصد و میزان بی سواد آن نیست به استان ۳/۷ درصد می باشد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:52:00 ق.ظ ]




‘… آنچه که من و سناتور مک کین در آن اختلافِ اساسی داریم این است که به نظر من، در درجۀ اوّل، این امر باید مورد پرسش قرار گیرد که آیا ما اصولاً باید واردِ جنگِ [عراق] می شدیم یا خیر’ (همان). (۴)
اوباما در جملۀ فوق، با بهره گرفتن از ترکیبِ وصفیِ ‘اختلافِ اساسی’، و بعد از آن، به کارگیریِ لفظِ ‘به نظرِ من’، درصددِ متمایز ساختن رأیِ خویش از رأیِ مک کین و جمهوری خواهان در بابِ جنگ در عراق است. لفظِ تأکیدیِ ‘در درجۀ اوّل’، و پس از آن، قیدِ ‘اصولاً’، سهمی عمده را در برجسته سازیِ زبانی ایفا کرده اند. به سببِ وجودِ همین چهار عنصرِ تأکیدی است که محتوایِ این جمله سریعاً در ذهنِ مخاطب برجسته سازی می شود. می بینیم که اوباما در جمله ای کوتاه، امّا تأثیرگذار بر ذهنِ مخاطب، حملۀ آمریکا به عراق را به پرسش می گیرد.
اوباما سابقۀ این مخالفتِ خود با جنگ آمریکا در عراق را مربوط به سال هایِ پیش از نامزدیِ خود برایِ ریاست جمهوری می داند:
پایان نامه - مقاله - پروژه
‘من شش سال پیش در برابرِ [موافقانِ] جنگ [در عراق] ایستادم، و مخالفت خود را با این جنگ اعلام کردم؛ اقدامی که آن زمان از نظر سیاسی مخاطره آمیز بود، چرا که من این نکات را گوشزد کردم: [اوّل این که] ما نسبت به مقدار هزینه ای که باید در جنگ متحمّل می شدیم، بی اطلاع بودیم. [دوم،] عدم شناخت ما از استراتژی ای بود که باید برای خروج [از عراق] در پیش می گرفتیم. [سومین نکته] متوجّه این مسئله بود که جنگ چگونه روابط ما در سطح جهانی را تحت تأثیر قرار می داد… . چرا که ما هنوز مأموریت خود را در افغانستان به پایان نرسانده بودیم. … و همین بود که سببِ سردرگمیِ ما می شد’ (همان). (۵)
استفاده از فعلِ ‘ایستادن در برابر…’، و بلافاصله بعد از آن، آوردنِ جمله ای که با لفظِ ‘مخالفت’ آغاز می شود، و اذعان به ‘مخاطره آمیز بودنِ’ چنین اقدامی، همگی نشان دهندۀ تأکیدِ زبانی و بیانیِ اوباما بر ایستادگی اش در برابرِ تصمیمِ جمهوری خواهان به آغازِ جنگ در عراق است. او که به خوبی از هزینه های جنگِ عراق آگاه است، فعلِ ‘متحمّل شدن’ را استعمال می نماید که فعلی است که حالتی تشدیدی داشته، و بر بارِ تأکیدیِ جمله می افزاید. اوباما هر چند که در جملاتِ قطعۀ فوق الذکر از ضمایر و افعالِ اوّل شخصِ جمع استفاده می کند، امّا، در حقیقت، جمهوری خواهان را مخاطب خویش قرار داده، و به همین دلیل است که با بهره گیری از الفاظی نظیرِ ‘… بی اطلاع بودیم’، ‘عدمِ شناختِ ما’، و ‘سردرگمیِ ما’ طرفِ مقابل را به سببِ ناآگاهی اش از شرایطِ جنگ و شرایطِ جهانی موردِ انتقاد و سرزنش قرار داده، و به گونه ای تلویحی و ضمنی، بر آگاهیِ خویش و تسلّط اش بر اوضاعِ منطقه و جهان تأکید می ورزد. هم چنین، در سومین نکته، فعلِ ‘به پایان نرساندن’ را به کار می برد که نشان از این است که اوباما جنگ در افغانستان و پایان دادن به آن را بر آغاز نمودنِ جنگ در عراق مرجّح می داند.
اوباما در ادامه این گونه مک کین را خطاب قرار می دهد:
‘جنگ در سال ۲۰۰۳ آغاز شد و زمانی که جنگ آغاز شد، تو گفتی که این جنگی سریع و آسان خواهد بود. تو گفتی که ما می دانیم سلاح های کشتار جمعی کجا هستند. تو اشتباه می کردی. تو گفتی که ما به عنوان کسانی که آزادی را به ارمغان آورده اند، مورد خوش آمد گویی قرار خواهیم گرفت. تو اشتباه می کردی. تو گفتی که هیچ سابقه ای از خشونت مابین شیعه و سنی وجود ندارد، و اشتباه می کردی. بنابراین، اگر مسئلۀ مدّنظرِ ما این باشد که چه کسی به عنوان رئیس جمهور آینده، بهتر می تواند [سربازان ما را برای جنگ] مجهّز کند،‌ و چه کسی می تواند تصمیماتی شایسته را در بابِ نحوۀ استفادۀ ما از نیروهای نظامی مان اتخاذ نماید، من این پرسش را مطرح می سازم که… ما چگونه می توانیم از این امر اطمینان حاصل نماییم که برای [جنگ ها و] برخوردهای آتی آماده و مهیّاییم؟’ (همان). (۶)
اوباما در این قطعه، مکرّراً سه بار مک کین را با لفظِ ‘اشتباه می کردی’ موردِ خطاب و عتاب قرار می دهد. در تمامِ این موارد، توجّه اوباما معطوف به مسائلِ جنگ در عراق و شرایطِ حاکم بر این کشور است. او با به کارگیریِ مکرّرِ این لفظ، مک کین را در ذهنِ مخاطب به عنوانِ فردی که کاملاً از شرایطِ عراق و مسائلِ جنگ در این کشور ناآگاه و بی اطلاع است، یا به عنوانِ فردی که در تحلیل هایِ استراتژیکِ خویش با اشتباه و شکست مواجه شده است، برجسته می سازد، و نتیجتاً، چنین تصویری از مک کینْ ملکۀ ذهنِ مخاطب می شود. استفادۀ اوباما از ترکیبِ ‘رئیس جمهورِ آینده’، و به کارگیریِ صفاتِ ‘بهتر’ و ‘شایسته’، این معنا را به ذهنِ مخاطب متبادر می سازد که او خود را در مقامِ رئیس جمهورِ آیندۀ ایالاتِ متحده، واجدِ توانایی و قدرتِ تصمیم گیریِ بهتر و شایسته تری دربارۀ مسائلِ جنگ در عراق می داند. گویا اوباما با طرحِ پرسشِ پایانی، درصددِ طرحِ استفهامی انکاری است که تلویحاً به معنایِ آماده و مهیّا نبودنِ دولتِ ایالات متحده برای جنگ ها و برخوردهای آتی است.
مسئله ای دیگر که موردِ توجّه اوباما است، چگونگیِ تأمینِ هزینه هایِ جنگ است:
‘اجازه دهید تا به بحث دربارۀ موضوعِ تأمینِ‌ هزینۀ نیروهای نظامی مان بپردازیم. … سناتور مک کین با شیوه ای از تأمین هزینه که براساسِ قانونِ مصوّب و برنامه ای از پیش تعیین شده باشد، مخالف است، چرا که به این چنین برنامه ای اعتقاد ندارد. من با آن شیوه ای از تأمین هزینه برای مأموریت هایمان که دارای برنامه ای از پیش تعیین شده نباشد، مخالفم؛… [در این شیوه گویا که] ما چک سفید امضایی را به جورج بوش داده ایم. اختلافِ [من با سناتور مک کین] بر سرِ برنامۀ از پیش تعیین شده است. اختلافِ ما بر سرِ [اصلِ] تأمینِ هزینۀ [نیروهای نظامی مان] نیست، بلکه بر سر مصوّب بودن [با نبودن] آن است که اختلاف داریم’ (همان). (۷)
اوباما در این جا مک کین را به گونه ای ضمنی به سببِ مخالفت اش با برنامه هایِ چگونگیِ تأمینِ هزینه هایِ جنگ مورد سرزنش قرار می دهد. این امر به خصوص در آن جایی مشهودتر است که اوباما نه از افعالِ دوم شخصِ مفرد، بلکه از افعالِ سوم شخصِ مفرد (‘مخالف است’ و ‘اعتقاد ندارد’) بهره می جوید، در حالی که مک کین در نزدِ او حاضر است. اوباما با به کارگیریِ مکرّرِ الفاظی که دالّ بر مخالفتش با مک کین هستند، درصددِ متمایز ساختنِ رویکردِ خود نه تنها از مک کین، بلکه از دولت جرج بوش و حزبِ جمهوری خواه است، چرا که از عدمِ اعتقادِ آنان به برنامه ای مشخّص و معیّن برایِ تأمینِ هزینه هایِ جنگ ناخشنود است. آخرین جملۀ عبارتِ فوق دارای اهمیّتی اساسی است چرا که نشان می دهد اوباما علی رغمِ مخالفت اش با سیاست هایِ جنگیِ جمهوری خواهان، با اصلِ جنگ تعارض و ضدیّتی نداشته و در تحلیل نهایی، رویکردِ کلّی اش به جنگ همسان با رویکردِ جمهوری خواهان است.
اوباما اصلی ترین پرسشِ استراتژیکی که رئیس جمهورِ آیندۀ آمریکا باید به طرح و پاسخ به آن بپردازد را این پرسش می داند:
‘… در زمان حاضر که ما وارد جنگ شده ایم، پرسشِ استراتژیکی که رئیس جمهور باید مطرح سازد این نیست که آیا ما رویکرد خاصی را در جنگ در پیش گرفته ایم یا خیر. بلکه پرسشِ [اصلی] این است که آیا [این رویکرد] خردمندانه بوده است؟’ (همان). (۸)
در قطعۀ فوق، اوباما با به کارگیریِ لفظِ ‘باید’ نشان می دهد که پرسش از خردمندانه بودن یا نبودنِ رویکردهایِ آمریکا در جنگِ عراق، یک الزام برایِ رئیس جمهورِ آیندۀ ایالات متحده، و امری ضروری برایِ مشخّص شدنِ چشم اندازِ استراتژی ها و رویکردهایی است که آمریکا در آینده باید در عراق در پیش گیرد. هم چنین، پرسش از خردمندانه بودنِ رویکردِ آمریکا در جنگ، تلویحاً به معنایِ ناخردانه بودنِ آن است. این امری است که اوباما در قطعۀ زیر صراحتاً به آن اشاره می نماید:
‘… من فکر می کنم درسی را که باید از جنگ عراق گیریم این است که ما هیچ گاه نباید در استفاده از نیروهای نظامی تردید نماییم، و من در مقام رئیس جمهور، و برای حفظ امنیت مردم آمریکا، در این امر تردید نخواهم نمود. امّا، [مسئله ای که وجود دارد این است که] ما باید از نیروهای نظامی به گونه ای خردمندانه استفاده نماییم. و ما در جنگِ عراق، از نیروهای نظامی مان به طور خردمندانه ای استفاده ننمودیم’ (همان). (۹)
آن چه پیش تر در بابِ عدمِ تعارض و ضدیّتِ اوباما با اصلِ جنگ و همسانیِ رویکردِ کلّی اش به جنگ با رویکردِ جمهوری خواهان گفتیم، در این قطعه به خوبی آشکار است. نکتۀ بااهمیّت این که اوباما در این قطعه بیانِ تأکیدیِ شدیدی دارد. استفاده از واژۀ ‘درس’، و الفاظِ ‘هیچ گاه نباید … تردید نماییم’ و ‘… تردید نخواهم نمود’ و نیز، به کارگیریِ مؤکّدانۀ الفاظِ ‘من در مقامِ رئیس جمهور’ و ‘برای حفظ امنیّتِ مردمِ آمریکا’، همگی نشان دهندۀ این هستند که هر چند اوباما رویکردها و استراتژی های جمهوری خواهان در عراق را نابخردانه می داند و در قطعۀ فوق آن را صراحتاً به زبان می آورد، امّا، رویکردِ کلان اش به جنگ در راستای همانِ سیاستِ جنگ طلبیِ دولتِ بوش است. آن جا که اوباما بر استفادۀ ‘خردمندانه’ از نیروهایِ نظامی در جنگ تأکید کرده است، معیارِ این خردمندانه بودن را مشخّص نساخته است. به بیانی دیگر، این امر در گفتارِ او دارای ابهام است که چه شاخص هایی استفادۀ ‘خردمندانه’ از نیروهای نظامی را از استفادۀ ‘ناخردمندانه’ از آن متمایز می سازند.
اوباما با پرداختن به بحث دربارۀ جنگِ افغانستان، درصددِ روشن ساختنِ این امر است که آمریکا در عراق با شرایطی متفاوت از افغانستان روبروست:
‘… جنگ ما علیه تروریسم در افغانستان آغاز شد، و باید در همان جا نیز خاتمه یابد. امّا، تا زمانی که ما [در عراق حضور داریم] و هنوز حاکمیّت عراق و ادارۀ امور آن را به خود عراقی ها واگذار نکرده ایم، نمی توانیم به جنگ مان در افغانستان، [که جنگی است علیه تروریسم،] خاتمه دهیم. ما باید این جنگ را به گونه ای مسئولیت پذیرانه به پایان برسانیم. ما باید این کار را مرحله به مرحله به پیش ببریم. امّا، باید قادر باشیم تا ظرفِ مدّتِ ۱۶ ماه تعداد نیروهای نظامی مان را کاهش دهیم. … ما باید تمامِ توانِ خود را در افغانستان به کار گیریم تا بتوانیم بن لادن را دستگیر و معدوم کرده و القاعده را سرنگون نماییم’ (همان). (۱۰)
در این جا، طرحِ کلّیِ اوباما این است که دولتِ آمریکا باید در درجۀ اوّل و هر چه سریع تر جنگ در عراق را پایان داده و حاکمیّتِ آن را به خودِ عراقی ها واگذارد. در درجۀ دوم، باید به جنگ در افغانستان پرداخت و آن را نه یک دفعه و آنی، بلکه به صورتِ تدریجی و مرحله به مرحله به پایان برد. اوباما بر این اعتقاد است که جنگ در افغانستان به لحاظِ استراتژیک بر جنگ در عراق تقدّم و اولویّت دارد، زیرا که جنگ در افغانستان، جنگی علیه تروریسم است. بنابراین، می توان گفت که در نزدِ او، پایان دادن به جنگِ عراق و واگذاریِ حکومتِ این کشور به خودِ عراقی ها پیش شرطی برای پرداختن به جنگ در افغانستان با توجّهی کامل و با تمامِ قوا است. اوباما مکرّراً از لفظِ ‘باید’ استفاده می نماید. این، نشانه ای بارز از تأکیدِ او بر پایان دادن به جنگِ افغانستان است. او به اتمام دادنِ به جنگ به گونه ای ‘مسئولیت پذیرانه’ اشاره نموده است، در حالی که معیارهای این مسئولیت پذیری را مشخّص نمی نماید. به کارگیریِ ترکیبِ ‘تمامِ توان’، نشان از ضرورت و فوریّتِ مبارزه با القاعده دارد، چرا که:
‘ما تا به حال بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار را در جنگ هزینه کرده ایم و این رقم به زودی به یک تریلیون دلار خواهد رسید. چهار هزار نفر از سربازان ما جان خود را از دست داده اند و ۳۰ هزار نفر از آنان دچار جراحات شده اند. از همه مهم تر، اگر از نقطه نظری استراتژیک که مرتبط با امنیت ملّی است، جریاناتی را که به وقوع پیوسته اند مورد مداقه قرار دهیم، متوجه می شویم که القاعده امروزه هم چنان بالنده، و [از زمان آغاز جنگ] در سال ۲۰۰۱، هم اکنون از هر زمان دیگری قدرتمندتر است. ما چشم خود را بر آن چه که در اطرافمان می گذرد، بسته ایم’ (همان). (۱۱)
اوباما در این جا صراحتاً هزینه ها و آمارِ تلفاتِ آمریکا در جنگ را بیان می نماید. این اشارۀ مکرّر به آمارِ تلفاتِ جنگ در چند جملۀ پی در پی و استفاده از الفاظِ ‘بیش’، ‘به زودی’، ‘از همه مهم تر’ و به کارگیریِ ترکیباتِ ‘نقطه نظرِ استراتژیک’ و ‘امنیّتِ ملّی’، نشان از تأکیدِ او بر ناکارآمدی و شکستِ سیاست هایِ جمهوری خواهان در جنگ دارد، چرا که علی رغمِ صرفِ هزینه هایِ هنگفت و تحمّلِ هزینه هایی سنگین، القاعده هم چنان ‘بالنده’ و ‘قدرتمندتر’ از قبل است. او با به کارگیریِ صفتِ تفضیلیِ ‘قدرتمندتر’، به گونه ای طعنه آمیز پیامدِ سیاست هایِ جنگیِ دولتِ بوش را در جمله ای کوتاه بیان کرده است. در نتیجۀ این ‘قدرتمندتر بودن’ است که رئیس جمهورِ آیندۀ ایالات متحده باید با پایان دادنِ هر چه سریع تر به جنگِ عراق، بر جنگ در افغانستان و مبارزه با القاعده با تمامِ قوا تمرکز نماید. امری که دولتِ بوش به گونه ای معکوس در پیش گرفته است و به جای تمرکز بر افغانستان، به هدر دادنِ منابعِ انسانی و مالی در عراق پرداخته است. جملۀ نهاییِ قطعۀ فوق ناظر به همین معنا و نشان از عدمِ شناختِ صحیحِ جمهوری خواهان از اوضاع و شرایطِ استراتژیکِ منطقۀ خاورمیانه است.

 

    1. ۱- ۱- ۵- دورانِ ریاست جمهوری

 

اوباما در یکی از سخنرانی هایِ خود که به مسائلِ جنگ در عراق و پایان دادن به آن اختصاص دارد و در روزِ بیست و یکمِ ماه اکتبرِ سالِ ۲۰۱۱ ایراد گردیده است، به یادآوریِ عهد و پیمانِ گذشتۀ خویش دربارۀ جنگِ عراق می پردازد:
‘آن هنگام که نامزد ریاست جمهوری بودم، قول دادم تا جنگ در عراق را به گونه ای مسئولیت پذیرانه به پایان برسانم- این هم برای امنیّتِ ملّی مان، ‌و هم برای تقویت استیلا و رهبریِ آمریکا بر جهان بود. پس از این که قدرت را به دست گرفتم، راهبرد جدیدی را اعلام کردم که به مأموریّت و مبارزۀ ما در عراق خاتمه خواهد داد، و تا پایان سال ۲۰۱۱، تمام سربازان ما را از آنجا خارج خواهد نمود’ (اوباما، ۲۰۱۱)(۱۲)
اوباما، مشابه دورانِ ماقبلِ ریاست جمهوری اش، بر پایان دادن به جنگ به گونه ای ‘مسئولیت پذیرانه’ تأکید می ورزد. هم چنان که از جملۀ دومِ عبارتِ فوق بر می آید، اوباما این ‘مسئولیت پذیری’ را متوجّه حفظِ امنیّتِ ملّیِ آمریکا و تقویت استیلایِ آمریکا بر جهان می داند. به بیانی دیگر، آن چه اوباما تلویحاً به آن اشاره دارد این است که جنگِ عراقْ امنیّتِ ملّیِ آمریکا را به خطر انداخته و در نتیجۀ هزینه هایِ جانی و مالی ای که بر دولتِ ایالاتِ متحده تحمیل نموده، سببِ به مخاطره افتادنِ نقشِ برترِ آمریکا در جهان شده است. هم چنین، شاخصۀ دیگرِ این ‘مسئولیت پذیری’، اقدامِ اوباما در جهتِ اعلامِ راهبردی جدید برای پایان دادنِ جنگ در عراق است؛ یعنی، مشخّص نمودنِ مهلت زمانی معیّن که نظامیانِ آمریکایی را ملزم به خروج از این کشور می نماید؛ اقدامی که وجه افتراقِ سیاستِ خارجیِ او از سیاستِ خارجیِ دولتِ بوش می باشد.
اوباما خروجِ سربازانِ آمریکایی از عراق را این گونه توصیف می نماید:
‘آخرین سربازان آمریکایی با افتخار، و سربلند از موفقیّت شان، از مرزهای عراق خارج خواهند شد، و بر این امر آگاه خواهند بود که مردم آمریکا در حمایت از آنان، در کنار آنان ایستاده اند. بدین گونه است که عملیّاتِ نظامیِ آمریکا در عراق پایان خواهد پذیرفت’ (همان). (۱۳)
استفاده از قیدهایِ ‘با افتخار’ و ‘سربلند’ و استعمالِ لفظِ ‘موفقیّت’ نشانگرِ این امر هستند که هر چند اوباما در موردِ جنگِ عراق، درصددِ متمایز ساختنِ رویکردِ خود از رویکردِ جمهوری خواهان است، امّا، از عملکردِ سربازانِ آمریکایی در عراق راضی و خشنود بوده، درصددِ حفظ، پاسداری و گرامیداشتِ دستاوردهایِ آنان می باشد. آن جا که او مردمِ آمریکا را به عنوانِ ‘حامیانی’ معرفی می نماید که در کنارِ سربازان ایستاده اند، همین معنا را در نظر دارد. به عبارتی دیگر، اوباما درصددِ برجسته ساختنِ مردمِ آمریکا به عنوانِ حامیانی است که در کنارِ سربازانی ‘سربلند’ و ‘مفتخر به موفقیّت شان’ ایستاده اند. ضمنِ این که فعلِ ‘ایستادن’ خودْ به گونه ای ضمنی اشاره به ایستادگی و مقاومتِ مردمِ آمریکا- به عنوانِ یک کلِّ واحد- در برابرِ دشمنانِ کشور و ملّتِ ایالات متحده دارد.
اوباما راهبردهایِ ایالاتِ متحده در قبالِ عراقْ پس از خروج از این کشور را این گونه اعلام می نماید:
‘[بعد از خروج از عراق،] ما با کمک دیپلمات ها و رایزنان برجستۀ فرهنگی مان، ‌به عراقی ها کمک خواهیم کرد تا به تقویت نهادهایی بپردازند که عادل، نمایاننده، و قابل اعتماد باشند. ما به ایجادِ پیوندهای جدیدِ بازرگانی، تجاری، فرهنگی، و آموزشی ای خواهیم پرداخت که توانایی های مردم عراق را آشکار خواهند ساخت. ما با عراقی به همکاری خواهیم پرداخت که به امنیّت و صلح منطقه مدد برساند، ضمن این که اصرار داریم که سایر ملّت ها، حاکمیّتِ عراق را به رسمیت بشناسند. … آمریکا هم چنان در عراقی که امن، با ثبات و متکی به خود باشد، منافعی را خواهد داشت’ (همان). (۱۴)
هم چنان که مشاهده می شود، اوباما پس از خروج سربازانِ آمریکایی از عراق نیز خواهانِ حضور در این کشور است. هرچند، این حضور، نه حضوری نظامی، بل حضوری سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. به عبارت دیگر، این حضوری است در عینِ غیاب و غیابی است در عینِ حضور که راه را برایِ ‘حضوری پنهان’ یا ‘سلطه ای پنهان’ هموار می سازد. اوباما یکی از پیش شرط هایِ برقراریِ امنیّت و صلح در منطقه را ثباتِ سیاسیِ عراق و روی کار آمدنِ حکومتی متکّی به خود در این کشور می داند. بنا به گفتۀ او، این چنین وضعیّتِ سیاسی و این چنین حکومتی است که منافعِ آمریکا در عراق را تضمین خواهند نمود. تناقضِ موجود در قطعۀ فوق این است که اگر دولتِ آمریکا با بهره گرفتن از ابزارهایِ دیپلماسی و رایزنیِ فرهنگی درصددِ تقویتِ نهادهایِ عادل، نمایندۀ خواست هایِ مردم و معتمد در عراق است، و اگر خواهانِ برقراریِ روابطِ فرهنگی و اقتصادی با دولتِ عراق است، پس سخن راندن از عراقی ‘متکی به خود’ چه معنایی می تواند داشته باشد؟ به عبارت دیگر، این چنین روابطی که آمریکا درصددِ برقرار نمودن با کشور و دولتِ عراق است، خودْ استقلالِ عراق و خودمختاریِ دولتِ آن را به چالش می گیرند. موردِ دیگر این که اوباما از ‘تقویت’ و نه ‘ایجادِ’ نهادهایی عادل، نمایاننده، و قابل اعتماد سخن می راند. در این جا، این امر مشخّص نیست که آیا اوباما در زمانی که آمریکا هنوز در عراق حضورِ نظامی، و نه حضوری سیاسی- فرهنگی- اقتصادی دارد، قائل به وجودِ این چنین نهادهایی در این کشور است یا خیر. به بیانی دیگر، آیا حضورِ نظامیِ آمریکا این چنین نهادهایی را ‘ایجاد’ نموده که دولتِ آمریکا پس از خروجِ نظامیان اش باید با حضورِ سیاسی- فرهنگی- اقتصادیِ خویش به ‘تقویتِ’ آن ها بپردازد؟
اوباما در سرآغازِ یکی از سخنرانی هایش که در روزِ بیست و هفتمِ ماه فوریۀ سالِ ۲۰۰۹ و در ارتباط با پایان دادنِ مسئولیت پذیرانۀ جنگِ عراق ایراد گردیده، این جمله را خطاب به سربازانِ آمریکایی بر زبان می آورد:
‘برای مردان و زنانِ ارتش آمریکا، و برای خانواده های شما، [جنگ عراق] یکی از استثنایی ترین دوره هایِ خدمت در تاریخِ ملّتِ ماست’ (اوباما، ۲۰۰۹ ب). (۱۵)
استفاده از صفتِ تفضیلیِ ‘استثنایی ترین’ نشان از باورِ اوباما به کم نظیر بودنِ نقشی دارد که سربازانِ آمریکایی در طولِ مأموریتِ خود در عراق ایفا کرده اند. از آن جا که اوباما از عبارتِ ‘خانواده های شما’ استفاده می نماید، این ‘استثنایی بودنِ’ نقشِ سربازانِ آمریکایی به معنایِ رنج و مشقّتی است که آنان به دور از خانواده هایِ خویش و در راه استقرارِ نهادهایی دموکراتیک بر خود هموار کرده اند. این ‘استثنایی بودن’ حاکی از تن سپردنِ آنان به صعوبتِ فراغ از خانواده هایشان در راه ایجاد یا کمک به ایجادِ حکومتی عادل، معتمد و نمایاننده، و عراقی است که مددرسان به صلح و امنیّتِ خاورمیانه باشد:
‘من امروز اعلام می کنم که … ایالات متحده در جست و جوی راهبردی جدید برای پایان دادنِ جنگ در عراق، و انتقالِ کاملِ مسئولیت ها به عراقی هاست. این راهبرد بر مبنای هدفی مشخّص و قابلِ دسترس قرار دارد که مردم عراق و مردم آمریکا در آن سهیم اند: عراقی که مستقل، استوار، و متکّی به خود است. برای نیل به این هدف، ما باید بکوشیم تا حکومتی در عراق به قدرت برسد که عادل، قابل اعتماد، و نمایندۀ خواسته های مردم باشد. … ما شروع به ایجادِ آن نوع رابطه ای با مردم و حکومت عراق خواهیم نمود که به صلح و امنیّتِ منطقه مدد برساند’ (همان). (۱۶)
در قطعۀ فوق، استفاده از ترکیبِ وصفیِ ‘راهبردِ جدید’ حکایت از تمایلِ اوباما به متمایز ساختنِ رویکردش از رویکردِ دولتِ جمهوری خواه جورج بوش در موردِ جنگِ عراق و نحوۀ خروج از این کشور دارد. راهبردی که اوّلاً، معتقد به تواناییِ عراقی ها برای پذیرشِ ‘کاملِ’ مسئولیت ها برای ادارۀ سرزمینِ خود است، و ثانیاً، هدفِ نهاییِ ‘از پیش مشخّص شده ای’ را دنبال می نماید که همانا ایجادِ عراقی است که دارایِ استقلال و حکومتی باثبات باشد. از این روی می توان گفت که در نزدِ اوباما، جمهوری خواهان نه اعتقادی به تواناییِ عراقی ها برای ادارۀ امورِ کشورِ خویش دارند، و نه معتقد به برنامه و هدفی از پیش برنامه ریزی شده برایِ آیندۀ عراق هستند. در قطعۀ فوق الذّکر، اوباما مردمِ عراق و مردمِ آمریکا را در آیندۀ عراق سهیم دانسته است. این موردْ نمونه ای از تلاشِ او برایِ پیوند دادنِ سرنوشتِ آمریکا با اوضاع و شرایطِ عراق، و از این راه، سعی در توجیه حضورِ آمریکا در این کشور است. نکتۀ ظریفی که در قطعۀ فوق وجود دارد، استفاده از ترکیبِ ‘مردمِ عراق’ مقدّم بر ترکیبِ ‘مردمِ آمریکا’ است. این گونه استفاده از ترکیبِ واژگان در ساختارِ جمله این امر را در ذهنِ مخاطب برجسته و پُررنگ می سازد که دولتِ آمریکا مسائلِ ملّتِ عراق را بر مسائلِ ملّتِ خود، و آیندۀ ملّتِ عراق را بر آیندۀ ملّتِ خود اولویت بخشیده، و در راه حل و فصلِ مسائل و مشکلاتِ ملّتِ عراق، و ساختنِ آینده ای بهتر برایِ آنان، به متحمّل شدنِ هزینه هایِ جانی و مالیِ فراوانی تن در داده است. اوباما در جایی دیگر مردمِ عراق را خطاب قرار داده، مجدّداً به همین معنا اشاره می کند:
‘ملّت های ما در پشت سر گذاشتن دوران هایی محنت بار با یکدیگر در اشتراک اند. رابطۀ ما مبتنی بر [تجربۀ] مشترکِ خونریزی ها و جنایاتی است [که علیه ما صورت گرفته اند]. دوستیِ میانِ ملّت هایِ ما [دوستی ای] بی پایان است. ما آمریکائیان گرانبهاترین و گرانمایه ترین اندوخته مان- یعنی، مردان و زنانِ جوان مان- را وقفِ همکاری با شما کرده ایم تا آن چه را که به وسیلۀ نظامِ استبدادی به ویرانی گراییده بود، بازسازی کنیم، و دشمنانِ مشترک مان را از بیخ و بُن برکنیم، و صلح و شکوفایی را برایِ فرزندان مان و نوادگان مان، و برایِ شما طلب نماییم’ (همان). (۱۷)
استفاده از الفاظِ ‘… با یکدیگر در اشتراک اند’، ‘تجربۀ مشترک’ و ‘دشمنانِ مشترک’ از این معنا حکایت دارد که مردمِ عراق و مردمِ آمریکا دارای گذشته، حال و آینده ای مشترک اند که سرنوشتِ آنان را به یکدیگر پیوند می دهند و سببِ مودّت و دوستیِ میانِ آنان می شوند. اوباما از این طریق درصددِ رخنه در قلوبِ مردمِ عراق و موجّه ساختنِ حضورِ آمریکا در این کشور است. نکته ای ظریف که در این مورد وجود دارد این که او ملّت ها، و نه دولت های عراق و آمریکا را در داشتنِ گذشته ای محنت بار سهیم می داند. او نه از دوستیِ میانِ دولت هایِ عراق و آمریکا، بلکه از دوستیِ میانِ ملّت هایِ آنان، و آن هم دوستی ای ‘بی پایان’ سخن به میان می آورد. او با به کارگیریِ صفاتِ تفضیلیِ‘ گرانبهاترین’ و‘ گرانمایه ترین’، و استفاده از فعلِ ‘وقف کرده ایم’ درصدد است تا در مردمِ عراق، گونه ای از حسِ قدردانی و احترام را نسبت به کشور و دولتِ ایالات متحده، نسبت به سربازانِ آمریکاییِ حاضر در این کشور، و نیز، نسبت به سربازانی که در راه بازسازیِ عراق و به ارمغان آوردنِ صلح و شکوفایی برایِ این کشور جانِ خود را از دست داده اند، برانگیزد. استعمالِ واژۀ ‘اندوخته’ و استفاده از صفتِ ‘جوان’ در ترکیبِ وصفیِ ‘مردان و زنانِ جوان مان’ هر کدام به نوبۀ خودْ به تشدیدِ این امر مدد می رسانند. اوباما می کوشد تا با به کارگیریِ صورتِ پیوستۀ ضمیرِ ملکیِ اوّل شخصِ جمع- یعنی، ‘مان’- در دو واژۀ ‘فرزندان’ و ‘نوادگان’، و بلافاصله، خطاب قرار دادنِ مردمِ عراق با ضمیرِ دوم شخصِ جمع- یعنی، ‘شما’- و در این میان، استفاده از حرفِ ربطیِ ‘و’ برایِ پیوند دادنِ میانِ ‘ما’- یعنی، صورتِ منفصلِ ضمیرِ ‘مان’- و ‘شما’، میانِ ملّتِ آمریکا و ملّتِ عراقْ پیوند و همبستگی، و در درجه ای بالاتر، یگانگی ای را متصوّر شده، این امر را در ذهنِ مخاطب برجسته سازد. او در جایی دیگر نیز درصددِ انتقالِ معنایی مشابه است:
‘من در نخستین روزهای ریاست جمهوری ام،‌ گروهی را با عنوانِ گروهِ امنیّتِ ‌ملّی، مأمورِ فراهم آوردنِ گزارشی جامع در مورد راهبردها و اقداماتی کردم که ما تا آن زمان در عراق انجام داده بودیم. هدف من، هم تقویتِ بنیادهایِ در حالِ شکل گیریِ عراقی نو،‌ و هم تقویتِ ‌امنیّتِ ملّیِ آمریکا بود’ (همان). (۱۸)
اوباما در جملۀ نخست و دومِ قطعۀ فوق الذّکر، با به کارگیریِ صفتِ ‘ملّی’ در ترکیبِ وصفیِ ‘امنیّتِ ملّی’، و استفاده از حرفِ ربطیِ ‘و’ در دومین جمله، بر پیوند و توأم بودنِ مسائلِ حالِ حاضرِ عراق و چشم اندازهایِ آیندۀ این کشور با استراتژی هایی تأکید می ورزد که دولتِ ایالاتِ متحده باید برایِ حفظ و تقویتِ امنیّتِ داخلیِ خود و پاسداری از ثباتِ سیاسی اش در پیش گیرد. این چنین است که حضورِ آمریکا در عراق توجیه گشته، به عنوانِ امری ضروری مطرح می گردد. این حضوری است که در بیانِ اوباما خطاب به سربازانِ آمریکاییْ به عنوانِ یک ‘فرصت’ مطرح می شود:
‘مردان و زنانِ اونیفورم پوشِ‌ آمریکا خانه به خانه، استان به استان، و سال پس از سال جنگیده اند تا به مردمِ عراق فرصتِ انتخابِ یک آیندۀ بهتر را بدهند. هم اکنون ما باید از مردم عراق بخواهیم تا از این فرصت بهره ببرند’ (همان). (۱۹)
‘… ما مردم عراق را [در حالی] ترک خواهیم کرد که [آنان] از فرصتی به سختی حاصل شده برای یک زندگیِ بهتر بهره مند گشته اند- این موفقیّت از آنِ شماست؛ این دورنمایی است امیدوارکننده که شما آن را ممکن ساخته اید’ (همان). (۲۰)
اوباما در دو قطعۀ فوق، با بهره گرفتن از واژۀ ‘فرصت’ در ترکیبِ مضاف و مضافٌ الیهیِ ‘فرصتِ انتخاب’ و به کارگیریِ این واژه به همراه فعلِ ‘بهره مند گشته اند’ و استفاده از آن در ترکیبِ موصوف و صفتیِ ‘فرصتِ به سختی حاصل شده’ و نیز، استعمالِ صفتِ ‘بهتر’ برایِ موصوفاتِ ‘آینده’ و ‘زندگی’، استفاده از لفظِ ‘موفقیّت’ و ترکیبِ وصفیِ ‘دورنمایِ امیدوارکننده’ مصمّم است تا نیروهایِ آمریکایی را به عنوانِ نیروهایی ظفرمند که به ارمغان آورندۀ دنیایی جدید و آتیه ای درخشان برایِ کشور و ملّتِ عراق هستند در ذهنِ مخاطبان برجسته ساخته، در مردمِ عراق حسِ قدردانی و سپاسگزاری نسبت به آنان را برانگیزد. استفاده مکرّر و پی در پی از واژگانِ ‘خانه’، ‘استان’ و ‘سال’- که بر بارِ تأکیدیِ جمله می افزاید- سببِ تشدیدِ این برجسته سازی و برانگیخته سازی شده است.
در مقامِ مقایسه باید بگوییم که سیاست ها و راهبردهایِ اوباما در قبالِ عراق در دوران هایِ نامزدی اش برایِ ریاست جمهوری و ریاست جمهوری اش، دچار تغییر و ‘ گشتی’ اساسی نشده اند، و این اصول و محورها را دنبال می نمایند: ۱- عدمِ تعارض با اصلِ جنگ. ۲- به زیر سؤال بردنِ اصلِ ورودِ آمریکا به جنگِ عراق. ۳- مورد توجّه قرار دادنِ هزینه هایِ جانی و مالی ای که جنگِ عراق بر دولت و ملّتِ آمریکا تحمیل نموده است. ۴- جست و جویِ سیاست ها و راهبردهایی مؤثر و کارا که به رهایی از این وضعیّت مدد برسانند، یا حدّاقل از شدّت و حدّتِ آن بکاهند. ۵- اولویّت دادن به جنگِ افغانستان: به پایان رسانیدنِ هر چه سریع تر جنگِ عراق و پرداختن به جنگِ افغانستان با توجّهی کامل و با تمامِ قوا. ۶- رضایت و خشنودی از عملکردِ سربازانِ آمریکایی در عراق علی رغمِ موردِ عتاب قرار دادن و انتقاد از جمهوری خواهان و دولتِ جورج بوش.
۲- ۱- ۵- تحلیلِ گفتمانِ سیاست ها و راهبردهای اوباما در قبال عراق بر مبنایِ نظریه- روشِ لاکلاو و موف
۱- ۲- ۱- ۵- دوران نامزدی ریاست جمهوری
هم چنان که در مفصل بندی و مدلِ گفتمانِ برآمده از تحلیلِ سیاست ها و راهبردهایِ اوبامایِ نامزدِ ریاست جمهوری در قبالِ عراق مشاهده می نماییم (شکل های ۸ و ۹)، ‘به پایان رسانیدنِ “مسئولیت پذیرانۀ” جنگ’ دالِّ برترِ گفتمان اوست. وقته هایِ موجود در این مفصل بندی و مدلِ گفتمانی عبارتند از: ‘به پایان رسانیدنِ مرحله به مرحلۀ جنگ’، ‘واگذاریِ هر چه سریع ترِ حاکمیّتِ عراق و ادارۀ امورِ آن به خودِ عراقی ها’، ‘قدرتمندیِ ایالات متحده در امورِ داخلیِ خویش’، ‘قدرتمندیِ ایالات متحده در خارج از مرزهایِ خود’، ‘تواناییِ ایالات متحده برایِ تأمینِ هزینۀ کارکردهایِ اساسیِ حکومتِ خویش’، و ‘به پایان رسانیدنِ رنج و محنت هایِ داخلیِ ایالات متحده’. این وقته ها حولِ دالِّ برتر مفصل بندی شده اند.
هم چنین، در مدلِ گفتمانِ اوبامایِ نامزدِ ریاست جمهوری مشاهده می کنیم که “دیگری هایی” که مرزِ ضدیّتیْ آنان را از دالِّ برتر و وقته ها جدا ساخته است، ‘جمهوری خواهان’ هستند؛ جمهوری خواهانی که ‘نسبت به هزینه هایِ جنگِ عراق بی اطلاع بوده اند’، ‘از استراتژیِ مناسب برایِ خروج از عراق شناختی نداشته اند’، ‘به تأثیرِ جنگِ عراق بر رویِ روابطِ آمریکا با سایرِ کشورها بی توجّه بوده اند’، ‘از اوضاع و شرایطِ عراق و مسائلِ جنگ در این کشور ناآگاه بوده اند’، ‘از نیروهایِ نظامی آمریکایی در جنگِ عراق استفادۀ ناخردمندانه کرده اند’، و ‘به برنامه ها و شیوه هایِ مصوّب برایِ تأمینِ هزینه هایِ جنگِ عراق اعتقادی نداشته اند یا ندارند’.
۲- ۲- ۱- ۵- دوران ریاست جمهوری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:52:00 ق.ظ ]




یکی از نویسندگان می‌نویسد؛ باغیان به واسطه قیام و خروج بر امام جامعه از اسلام خارج نمی‌شوند و همچنان مسلمان هستند، برای آنکه خروج آن‌ها به نظر خودشان دارای مجوز شرعی بوده است و آن‌ها هیچ یک از احکام واجب و حرام اسلام را مباح نمی‌شمارند (محمد رواس قلعه‌جی، موسوعه فقه علی بن ابی طالب، ص ۱۲۸).
پایان نامه - مقاله - پروژه
همچنین روایت شده است: مردی برعلی (ع) واردشد، پس پرسید: ای امیرالمؤمنین آیا اهل جمل و صفین و نهروان کافرند؟ (کسانی که با امیر المؤنین جنگ کردند) علی(ع) فرمودند : نه، ایشان برادران ما هستند که بر ما خروج کردند، پس با آنان جنگیدیم تا به امر خداوند گردن نهند (شیخ حرعاملی، ۱۴۱۶ق، ج۱۱، ص۶۲، ح۴).
۲٫دارای قدرت مادی کافی باشند
یکی از فقهای حنفی معتقد است، زمانی که اهل بغی از قدرت مادی برخوردار نباشد، و یک یا دونفر از اهل شهر با داشتن توجیه و مجوز شرعی (به نظر خودشان) قیام کنند در زمرۀ باغیان به حساب نمی‌آیند (سرخسی، ۱۴۱۴ق، ج۱۰، ص ۱۳۴).
از فقهای شیعه مرحوم علامۀ حلی شرط داشتن قدرت مادی وعده و عُده بغات را ضروری می‌داند و تحقق چنین چیزی را در کثرت در عدد و عدِۀ خروج‌کنندگان می‌داند، لذا تصریح می‌کند که اگر افراد باغی تعدادشان کم باشد مثل اینکه ده نفر باشند، در زمرۀ محاربین واقع می‌شوند (علامۀ حلی، تذکره الفقها، ص ۴۵۴).
همچنین شیخ طوسی در کتاب مبسوط و ابن ادریس حلی در کتاب سرائر شرط فوق را برای تحقق بغی لازم می‌دانند. فقهای شیعه که این شرط را لازم می‌دانند (شیخ طوسی، المبسوط، ج۷، ص ۶۶۴ و ابن ادریس حلی، السرائر، ج۲، ص ۱۵)، در بحث شرایط وجوب جنگ با بغاره این شرط را ذکر کرده‌اند هرچند مرحوم علامۀ حلی بعد از بیان شرط فوق الذکر از شیخ طوسی و ابن ادریس حلی، می‌فرماید این شرط در نزد من قابل قبول نیست (علامه حلی، تحریر الاحکام، ص۱۵۵).
۳٫گروهی باشد
یکی از مباحثی که در تعریف جرم سیاسی مطرح می‌باشد، ان است که آیا جرم سیاسی به صورت فردی هم محقق می‌شود یا تنها باید از طریق مؤسسه یا گروه یا حزب خاصی انجام گیرد تا عنوان جرم سیاسی برآن، صادق باشد؟ در اینجا فقهای شیعه اختلاف کرده‌اند. مرحوم علامه حلی قائل است به اینکه حتی اگر خروج کننده یک نفر هم باشد،جرم بغی محقق می‌شود (علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص ۹۸۳).
البته در این مورد ابن ملجم را مثال می‌زنند که یک نفر بود و به قصد تغییر دادن حاکم اسلامی امام علی (ع) را به شهادت رساند، اما همان‌طور که قبلا به آن، اشاره شد، این مورد از مصادیق جرم بغی نیست، چرا که علی (ع) فرمود: اگر من نبودم، شما فقط می‌توانید یک ضربه مثل ضربه‌ای که برمن وارد کرد، به او بزنید و این نشان دهندۀ این نکته است که با وی همانند مجرم عادی رفتار شده است؛ در حقوق موضوعه نیز جرم قتل حاکم را از عداد جرایم سیاسی استثنا کرده‌اند.
محقق کرکی درشرح کتاب قواعد الاحکام علامۀ حلی در خصوص مورد بحث می‌فرماید: برای جمع کردن بین کلامی که در قواعد ارائه کرده‌اند و کلامی که در منتهی ارائه داده‌اند، جای تأمل و دقت دارد هرچند مرحوم محقق کرکی در ابتدا می‌گوید عبارت علامۀ حلی در قواعد هم گروه و هم فرد را شامل می‌شود (محقق کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد،ج۳، ص ۴۸۳). اما مرحوم شهیدثانی رحمه الله بعد از آنکه از اطلاق کلام شرایع استفاده می‌کند که خروج‌کنندگان بر امام (ع)فرق نمی‌کند که عدۀ آن‌ها کم باشد با زیاد و حتی با یک نفر هم جرم بغی محقق می‌شود و می‌گوید به این مطلب مرحوم علامه حلی در کتاب تذکره و منتهی تصریح وتقویت کرده است، قول مرحوم علامه را تقویت کرده ومی‌فرماید: و هو حسن یعنی نظر علامه حلی قابل پذیرش است (شهیدثانی، مسالک الأفهام، ج۳، ص ۹۱).
به هرحال اکثریت فقهای امامیه و اهل سنت قائل به گروهی بودن جرم بغی هستند، ولی به نظر می‌رسد که به صورت انفرادی نیز قابل تحقق باشد، مرحوم شهید اول وشهید ثانی نیز همین مطلب را در شرح لمعه اختیار کرده‌اند.
۴٫عدالت حاکم و امام جامعه
بعضی از فقهای اهل سنت سخنی از لزوم عدالت و عدم آن، درامام و رهبر جامعه به میان نیاورده‌اند، و این بدان جهت است که این دسته از فقها بغاه را همان خوارج می‌دانند و کاملا روشن است که این‌ها گروهی بودند که برامام علی (ع) خروج کرده‌اند و در نزد این دسته از فقهای اهل سنت (حنفیه) ایشان را عادل و حق می‌دانند (شمس الدین سرخسی، کتاب المبسوط،ج۱۰، ص ۱۲۴). در واقع شرط عدالت در اینجا خودبه خود موجود است.البته همان‌طور که گفته شد، مذهب شافعی، خروج برحاکم ظالم را نیز بغی می‌داند.
فقهای شیعه بالاتفاق وفقهای مالکی، ظاهریه و عده‌ای دیگر عدالت را در امام و رهبر جامعه برای تحقق جرم بغی شرط می‌دانند (خالد رشید الجمیلی، احکام البغاه والمحاربین فی الشریعه والقانون، ص ۱۵۴).
مرحوم شیخ طوسی به این مطلب تصریح دارد که خروج برامام جائر بغی نبوده و حتی مشروع و جایز است (ابی جعفر محمد بن حسن الطوسی، الخلاف،ج۵، ص ۳۳۵).
استدلال این نظریه آن است که اگر امام و رهبر جامعه ظالم باشد، خروج و قیام علیه او جایز و مشروع است؛ لذا بر چنین افرادی اطلاق نمودن باغی معنا ندارد.

 

    1. داشتن توجیه و مجوز شرعی برای قیام

 

یکی از شرایطی که برای تحقق بغی لازم است، داشتن دلیل شرعی برای قیام علیه حاکم و امام جامعه است. هر چند در واقع توجیه و دلیل آن‌ها نادرست باشد؛ به عبارت دیگر باید برای قیام خود دلیل شرعی داشته باشند. برای مثال این‌گونه بگویند که کارها و اعمالی که به حاکم اسلامی انجام می‌دهد یا به دستور او انجام می‌شود، براساس موازین اسلامی نیست و لذا صلاحیت حکومت و رهبری جامعه را ندارد.

 

    1. داشتن مکان وتشکیلات

 

بعضی از نویسندگان در تحقق بغی وجود مکان خاص و تشکیلات برای باغیان را شرط می‌دانند، چون معتقدند برای داشتن قدرت مادی داشتن مکانی لازم است (احمد فتحی بهسنی، الموسوعه الجنائیه فی الفقه الاسلامی، ج۱، ص ۲۵۶)، ولی باید متذکر گردید که بعضی از فقهای شیعه تحقق جرم بغی را به صورت گروهی بودن آن، شرط نمی‌دانند، لذا وقتی که با وجود فرد نیز جرم بغی محقق می‌گردد، لزومی ندارد که شخص مورد نظر دارای تشکیلات و مکان خاص باشد، زیرا همان‌گونه که در ادامه مباحث خواهیم گفت، از دیدگاه فقهای شیعه باغیان دو دسته هستند، دسته‌ای که دارای هستۀ مرکزی و رهبر هستند و دسته‌ای که از چنین تشکیلاتی برخوردار نیستند، لذا چنین شرطی برای تحقق جرم بغی لازم نیست.

 

    1. داشتن رهبر وفرمانده

 

عده‌ای برای تحقق جرم بغی وجود یک فرمانده و رهبر را برای گروه باغیان لازم می‌دانند (همان،ص ۹۰)، اما با توجه به توضیحاتی که در ذیل بند قبلی داده شد، روشن گردید که لزومی ندارد که دارای فرمانده و رهبر باشند، چرا که از دیدگاه فقهای شیعه گروهی از بغات هستند که دارای هسته مرکزی بوده، ولی دارای فرماندهی که به وی رجوع نمایند، نمی‌باشند.
مرحوم علامه حلی می‌فرماید:
شرط تحقق جرم بغی آن نیست که اهل بغی برای خودشان فرماندهی قرار دهند، بلکه هرکسی که بر امام عادل خروج کند و بیعت او را بشکند و در احکام شرعی با او مخالفت کند، باغی است (علامه حلی، تحریر الاحکام، ص ۱۵۵).

 

    1. جداشدن از حکومت

 

یکی از شرایط تحقق جرم بغی آن است که باغیان با جدا شدن از حکومت دست به شورش و طغیان بزنند، به عبارت دیگر تا زمانی که آن‌ها جدایی و مخالفت خود را با حکومت اعلام نکرده،عملا نیز ازآن، جدا نشده باشند، باغی محسوب نمی‌شوند و عمل آن‌ها هم بغی نخواهد بود (علیرضا فیض، مقارنه و تطبیق در حقوق جزای عمومی اسلام، ص ۱۵۹). به نظر نمی‌رسد، صرف مخالفت با حکومت و اقداماتی در این خصوص، جرم بغی را محقق گرداند.

 

    1. مشروعیت نظام

 

با توجه به نظریاتی که از فقهای شیعه در تعریف بغی ارائه گردید، می‌توان به این نتیجۀ منطقی رسید که از دیدگاه فقهای شیعه زمانی جرم بغی محقق خواهد شد که نظام سیاسی حاکم دارای مشروعیت باشد، اما بعضی از فقهای اهل سنت همان‌طور که در تعریف بغی اشاره شد، تنها خروج بر حاکم ولو اینکه جائر باشد و دارای مشروعیت نباشد را سبب تحقق جرم بغی می‌دانند.

۲-۵- ارکان مادی و معنوی بغی

 

۲-۵-۱- اجزای رکن مادی

الف.قیام علیه حکومت اسلامی(خروج)
موضوع دیگری که در تحقق «بغی« اهمیت اساسی دارد، « خروج» است. خروج بر حاکم یا حکومت اسلامی در حقیقت رفتار مثبت مادی است که با جمع شدن سایر شرایط جرم بغی را شکل می‌دهد. از مجموع کلمات فقیهان و ملاحظه رفتار حضرت علی (ع) با باغیان که نمونه‌های عملی این جرم در تاریخ اسلام است، در می‌یابیم حاکم اسلامی به صرف مخالفت سیاسی عده‌ای و یا عدم اطاعت از او براساس شبهاتی که برای آن‌ها پیش آمده، حق کشتن و یا قلع و قمع مخالفان را ندارد.
براساس آموزه‌های دینی و رفتار خلفای صدر اسلام وخاصه روش سیاسی حضرت علی (ع)، میان نیروی «مخالف» با نیروی « برانداز» تفاوت وجود دارد. همان گونه که در بیان مفهوم بغی اشاره کردیم، اکثر صاحب‌نظران در تحقق بغی به مقابله با حاکم یا حکومت اسلامی با تکیه به زور و قوه و منعه اشاه کرده‌اند (همان، ص ۶۸۷).
هرچند مقصود از خروج، حرکت فیزیکی و جمع شدن در مکان خاصی نیست؛گو این که در جوامع ابتدایی صدر اسلام، نوع جنگ ها ودرگیری‌ها به مقابله تن به تن و جمع شدن در یک مکان خاص نیاز داشت.
خروج بر حکومت اسلامی زمانی محقق می‌شود که سازمان یا جمعیتی که قصد عزل حاکم یا براندازی حکومت را دارد، بالفعل درصدد تحقق قصد خویش باشد و عملیات اجرایی براندازی را شروع کرده باشد.
بنابراین مخالفین حکومت اسلامی،حق تجمع، راه‌پیمایی و مطرح کردن خواسته‌های خود را دارند و تازمانی که عملیات آن‌ها در این حد باشد و به صورت علنی و عملی دست به اقدام خشونت‌آمیز و غیر قانونی جهت ساقط کردن حکومت نزده‌اند. امام حق جنگیدن با آن‌ها و یا کشتن آن‌ها را ندارد. این سنت و روشی است که امام علی (ع) در مقابله با اصحاب جمل و خوارج که حضرت کاملا از اهداف و نیات آنان اطلاع داشت عملی کرد (همان،ج۱، ص ۱۰۵).
البته این بدین معنی نیست که حکومت و حاکم اسلامی در مقابل مخالفین، احزاب و گروه‌هایی که خواسته‌هایی دارند هیچ عکس‌العملی نشان ندهد یا صبر کند تا آن‌ها دست به سلاح ببرند و بعد آن‌ها را به عنوان باغی بکشد؛ بلکه همان گونه که مخالفین سیاسی حق تجمع، اعتراض و بیان خواسته‌های خود را دارند، امام یا حاکم اسلامی هم وظیفه دارد به خواسته‌های آن‌ها توجه کند و اگر خواستار رفع ظلمی هستند، آن را رفع کند؛ اگر خواستار اصلاح اموری هستند، سعی در اصلاح آن کند؛ و اگر شبهاتی برای آن‌ها در مورد رفتار و عملکرد حاکم یا حکومت ایجاد شده، آن شبهه را رفع کند؛ و به هر حال از تمام وجوه نرم‌افزاری در راستای تبدیل مخالفین و منتقدین به موافقین حکومت استفاده کند. بدین ترتیب صرف مخالفت با امام یا حاکم یا نافرمانی نسبت به دستورات وخواسته‌های او در صورتی که با انگیزه‌های سیاسی و بر اساس شبهه و یا تأویل و اعتقاد سیاسی یا دینی باشد، بغی محسوب نمی‌شود (محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص ۱۷۰).
کما این که از نظر صاحب‌نظران اسلامی حرکت امام حسین(ع) در مخالفت با بیعت با یزید و ترک مدینه به قصد مکه در این حد، واجد وصف بغی، نسبت به حکومت متغلب و جائرانه یزید نیست (محسن کدیور، حقوق مخالف سیاسی در جامعه دینی (مطالعه موردی نهضت عاشورا)، نشریه باور، دوره جدید، شماره اول اردیبهشت ۱۳۸۱، ص ۱۸).
نتیجه این که حرکت قهری و خشونت‌آمیز و توسل به زور برای خلع حاکم یا سقوط حکومت اسلامی سبب تحقق جرم بغی و جواز قتل و کشتن باغیان است. ولی قبل از این مرحله آن چه در متون فقهی مشاهده می‌گردد، صرفا اقدامات بازدارنده و پیش‌گیرانه است که مجازات قتل و کشتن در مورد آن مطرح نشده است، بلکه اگر افرادی که قصد خروج دارند، در مکانی اجتماع و امام می‌داند که سلاح و تجهیزات تهیه کرده‌اند، می‌تواند در راستای پیش‌گیری ازجرم آنان، آن‌ها را دستگیر و حبس کند تا توبه کنند (عبدالقادر عوده، التشریع الجنایی، ج۲، ص ۶۸۹).
البته درمیان مذاهب فقهی اهل سنت ابوحنیفه و شیعه زیدیه اعتقاد دارند که به صرف جمع شدن به قصد به کارگیری زور و فتنه‌انگیزی جرم بغی محقق شده است زیرا چه بسا اگر امام منتظر باشد تا آن‌ها عملا مقابله با حکومت را آغاز کنند، فرصت‌ها از دست برود و امکان مقابله با آن‌ها نباشد (همان).
ب.وجود تأویل یا شبهه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:51:00 ق.ظ ]




 

      1. دولت ها و دیگر بازیگران در محیط هرج و مرج آمیز نظام بین الملل با یکدیگر تعامل دارند این بدان معنی است که هیچ نوع اقتدار مرکزی برای لازم الاجرا کردن قواعد و هنجارها یا حمایت از منافع جامعه جهانی بزرگتر وجود ندارد.

    دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه

 

    1. ساختار این نظام مهمترین عامل تعیین کننده رفتار بازیگران است.

 

    1. دولت ها بدنبال منافع خود هستند و نظام هرج و مرج آمیز و رقابت آمیز، آنها را وادار به رفتاری می کند که بیشتر مبتنی بر نفع شخصی است تا همکاری (بیلیس و اسمیت، ۱۳۸۳: ۴۲۱). دولت‌ها در تعقیب منافع و دستاوردهای نسبی‌اند و نه مطلق. یعنی می‌توان حاصل‌ بازی را به جای صفر، مثبت دانست (نصری، ۱۳۸۶: ۲۲۲).

 

    1. دولت ها بازیگران خردگرا هستند و راهبردهایی را انتخاب می کند که منافع آنها را افزایش، و ضرر را کاهش دهد.

 

    1. مهمترین مسأله ای که بوسیله هرج و مرج بوجود آمده، بقا است.

 

    1. دولت ها، دیگر دولت ها را دشمنان بالقوه و تهدیدی برای منافع ملی خود می دانند این عدم اعتماد و ترس تنگنای (دو راهی) امنیتی را ایجاد می کند و این عامل انگیزه های سیاست اغلب کشورها است (بیلیس و اسمیت، ۱۳۸۳: ۴۲۱). از دیدگاه واقع گرایی ساختاری، حالت تک قطبی یکی از ناپایدارترین انواع نظام های بین المللی است این دیدگاه بر دو دلیل عمده متکی است:

 

    1. دولت سلطه جو مایل به تقبل وظایف و مسؤلیت های بیشتری است که در دراز مدت آن را تضعیف می کند.

 

    1. حتی اگر کشور سلطه گر با ملایمت رفتار کند، سایر کشورها همچنان در هراس از نیروهای مهار نشدنی قدرت متمرکز به سر می برند. همانطور که والتز عقیده دارد برخی کشورها با قدرت نامتوازن سروکار دارند و می کوشند قدرت خویش را افزوده یا با سایرین پیمان ببندند تا توزیع قدرت را در سطح جهان متوازن سازند. از دید واقع گرایی ساختاری والتز در میان نظام های بین المللی، نظام تک قطبی از همه بی ثبات تر است و به ناچار واکنش هایی را از سوی کشورهای قدرتمند و ضعیف دیگر برخواهد انگیخت که در نهایت موجب بازگشت نظام به حالت سنتی توازن قوا می گردد اصولاً هر کشور تک قطبی بلا منازع است و بدین دلیل سیاست خارجی آن، انسجام کمتری داشته و برای کشورهای دیگر خطر آفرین می باشد. به همین دلیل در مقابل آن مقاومت نموده و مخالفت می ورزند. (ایکنبری، ۱۳۸۲: ۳۱-۳۰ و ۲۱). والتز کلیه مفاهیم بکار رفته شده در واقع گرایی کلاسیک مانند آنارشی، قدرت، منافع ملی و تمایز میان سیاست داخلی و سیاست بین الملل را می پذیرد، اما مهمترین انتقادی که به این نظریه های روابط بین الملل آرمان گرایی، واقع گرایی سنتی و رفتارگرایی دارد به این دلیل است که مطالعه سیاست بین الملل را به سطح ملی یعنی دولت- ملت محدود می کنند و مسأله تقلیل گرا بودن آنها است و لذا معتقد است که برای بررسی واقع بینانه رخدادهای جهانی در روابط بین الملل باید عمدتاً از دیدی کلی گرا- ساختار گرا پیروی کرد. والتز اعتقاد به نظریه ای دارد که بتواند نوعی تبیین کل نگر از ساختار نظام بین الملل ارائه دهد بدین خاطر به جای سطح تحلیل ملی از سطح تحلیل نظام بین الملل استفاده کرده است (حاجی یوسفی، ۱۳۸۴: ۲۸). به اعتقاد والتز مفهوم ساختار بر پایه این واقعیت استوار است که واحدهایی که به نحو متفاوتی کنار هم چیده و گرد هم آمده باشند رفتار متفاوتی خواهند داشت و در تعامل با یکدیگر نتایج متفاوتی بوجود خواهند آورد. مسأله اساسی برای نظام فاقد مرجع فائقه مرکزی بواسطه ساختارش لزوم تکیه واحدهای عضو به وسایل یا ترتیباتی است که اعضا می توانند برای تضمین بقا و تقویت امنیت بوجود آورند. در نظام فاقد مرجع فائقه مرکزی که بر پایه اصل خودیاری استوار است دولت ها ناچار از تعقیب دست کم یکی از دو خط مشی اساسی زیر هستند:

 

نخست؛ انجام تلاش های داخلی به منظور افزایش توانایی سیاسی، نظامی و اقتصادی و بسط راهبرد هایی مؤثر.
دوم؛ انجام تلاش های خارجی برای صف آرایی یا تجدید صف آرایی با سایر بازیگران. ساختار سیستم بویژه تعداد بازیگران و توانایی های هر یک به الگوهای تعاملی حادث شکل می دهد و از جمله تعداد دولت هایی را که در قالب گروه های رقیب در توازن قدرت، در برابر هم صف آرایی می کنند تعیین می نماید (دوئرتی و فالتزگراف، ۱۳۸۳: ۱۹۷). نظریه نئورئالیسم بطور کامل بر موضوعات امنیت نظامی و جنگ تمرکز دارد از نظر نئورئالیست ها مهمترین مسأله برای پژوهش این است که چگونه می توان در این نظام بقای خود را حفظ کرد (بیلیس و اسمیت، ۱۳۸۳: ۴۱۵). نئورئالیسم روابط بین الملل را با سیاست کشورهای قدرتمندتر در مقابل کشورهای ضعیف‌ توضیح می‌دهد. مسلماً اگر کشورهای بزرگ به رفتارهای خصمانه روی‌ آورند، در مقایسه با کشورهای کوچک سریع تر به عنوان تهدید درک می‌شوند. اما کشورهای‌ بسیار کوچک نیز ممکن است به دلیل دخالت در فعالیت‌های تروریستی یا توان اتمی، تهدید تلقی می‌شوند. به این ترتیب جدا از اندازه، اهداف و توانایی‌های یک کشور در مقابل قدرت‌ نظامی یا اقتصادی، توازن ایجاد خواهند کرد. والتز به درستی نشان داد کشورها برخلاف آنچه‌ گفته شد در مقابل تهدیدات ایجاد توازن می‌کنند. وی عوامل مختلف را به عنوان نشانه تهدید بر شمرده است که از جمله می‌توان به اجتماع قدرت، قرابت جغرافیایی، قدرت تهاجمی و اهداف خصمانه اشاره کرد ممکن است یک کشور قوی‌تر از کشور دیگر باشد اما بدلیل غیر خصمانه بودن اهدافش، دشمن محسوب نشود. ماهیت سلسله مراتبی ساختار نظام بین الملل و نبود اطلاعات درباره اهداف کشورهای‌ دیگر باعث می‌شود در مقابل کشورهای تهدیدکننده ائتلاف کرده و یا- به‌ندرت- با آنها همراه شوند. به این ترتیب کشورهای داخل یک ائتلاف از ترس، از دیگر کشورها رها می‌شوند. گرچه ممکن است یکی از اعضای این ائتلاف از نظر نظامی یا اقتصادی بزرگتر از دیگر اعضا باشد. تا اینجا می‌توان فرضیات زیر را برای نئورئالیسم ترسیم کرد که بدنبال توضیح تفاوت در واکنش به خطر گسترش تسلیحات کشتار جمعی و نقض آن توسط کشورهای مختلف است:

 

    1. هرچه کشور ناقض منع گسترش از نظر راهبردی اهمیت بیشتری داشته باشد، احتمال تحریم آن کمتر خواهد شد و اقدامات احتمالی نیز سبکتر خواهد بود.

 

    1. هرچه کشور ناقض منع گسترش، تهدید مهمتری برای قدرت‌های بزرگ بویژه‌ اتحادیه اروپا یا آمریکا باشد، احتمال تحریم آن در صورت بی‌توجهی به منع گسترش بالاتر خواهد رفت.

 

    1. دشمنان احتمالاً شدیدتر از متحدان تحریم خواهند شد. احتمال ارائه مشوق به‌ متحدان بیشتر از دشمنان است (ولیزاده، ۱۳۸۷: ۲۸۲-۲۷۹). مرشایمر معتقد است: «سلاح هسته‌ای نیروی قدرتمندی برای صلح است چون این سلاح‌ها، ماهیت‌ کشتار جمعی دارند و در جنگ وضعیتی را ایجاد می‌کنند که کشورها امکان‌ خروج از آن را ندارند». بر اساس‌ آموزه های نئورئالیسم تلاش برای کسب و افزایش قدرت، نتیجه مستقیم ساختار آنارشی نظام‌ بین الملل است. دولت‌ها بازیگران عقلایی هستند و بخاطر نظام آنارشی برای حفاظت از منافع‌ خود همواره در حال افزایش قدرت نسبی هستند. هدف اساسی این است که میزان‌ قدرت کشور در این نظام به حدی باشد که مانع استیلای سایر کشورها بر آن‌ شود. نئورئالیست‌ها معتقدند که پایدارترین‌ نظام همان نظام توازن قوای دو قطبی جنگ سرد است که در آن بازدارندگی و سلاح هسته‌ای نقش اساسی را ایفا می‌کرد. مهمترین موضوعی که بدون استثنا هدف ویژه همه کشورها است منافع ملی، قدرت ملی و در رأس آنها امنیت ملی می‌باشد. بر همین اساس و طبق همین منطق‌ وضعیت «معمای امنیتی» واضح‌ترین توصیف روابط بین کشورها می‌گردد که طبق آن‌ کشورها اولاً؛ حداقل تمایل را برای خلع سلاح یکجانبه دارند. ثانیاً؛ کشورها حداکثر تمایل‌ را برای خلع سلاح طرف مقابل دارند. ثالثاً؛ هر کشوری بر این اعتقاد است که طرف دیگر واقعاً و قلباً خواهان برتری و افزایش سلاح‌های خود است و هیچ تمایلی به خلع سلاح‌ خود ندارد بلکه بیشترین تمایل را به خلع سلاح طرف متقابل دارد طبق وضعیت معنای «معمای امنیت»، عدم اعتماد موجود بین کشورها سبب می‌شود که‌ کشورها با در نظر گرفتن وضعیت خودیار نظام بین المللی و وضعیت آنارشی‌ محیطی، بیشترین تلاش‌ها را برای افزایش تسلیحات خود نمایند تا هدف صیانت نفس‌ دولت‌ها تضمین گردد. این امر منجر به یک مسابقه تسلیحاتی بدون پایان می‌شود چون‌ هر کشوری درصدد می‌باشد که بقا خود را تضمین نماید. نتیجه این مسابقه‌ تسلیحاتی این است که کشورها بدنبال سلاح‌های جدیدتر با ماهیت تخریبی بیشتری‌ می‌روند که با توجه به وضعیت موجود، سلاح هسته‌ای بهترین زمینه در این خصوص‌ خواهد بود والتز بر این اعتقادند که «گسترش آرام‌ سلاح‌های هسته‌ای»، سبب ارتقای صلح و تقویت ثبات بین المللی می‌گردد (دریایی، ۱۳۸۷: ۱۱۰-۱۰۹).

 

    1. رئالیسم نو کلاسیک (Neo Classical Realism)

 

واقع گرایی نو کلاسیک تلفیقی از واقع گرایی کلاسیک و نو واقع گرایی است که این نظریه در واکنش به ضد تقلیل گرایی بیش از اندازه نو واقع گرایی ارائه شد (دهقانی فیروز آبادی، ۱۳۹۰: ۲۷۷). واقع گرایی نو کلاسیک عنوانی است که گیدئون رُز به مجموعه ای از آثار در روابط بین الملل داده است که در تبیین سیاست خارجی و فراتر از آن، در توضیح روابط بین الملل از بسیاری از بینش های واقع گرایی استفاده می کنند و برآنند که «گستره و بلند پروازی سیاست خارجی یک کشور در وهله نخست ناشی از جایگاه آن در نظام بین الملل و بویژه توانمندی های آن در زمینه قدرت نظامی است». اما در عین حال تأکید دارند که «تأثیر این توانمندی ها بر سیاست خارجی غیر مستقیم و پیچیده است، زیرا فشارهای نظام باید از طریق متغیرهای میانجی در سطح واحدها ترجمه شوند به همین دلیل است که آنها نو کلاسیک اند». توجه واقع گرایان نو کلاسیک بیش از هر چیز به قدرت است و قدرت را نیز مانند نو واقع گرایان بر اساس توانمندی تعریف می کنند. اغلب نو کلاسیک ها برخلاف نو واقع گرایان نه تنها به عوامل سطح نظام توجه دارند بلکه برآنند که برداشت های ذهنی و ساختار داخلی دولت ها نیز حائز اهمیت اند، و به نوعی بر لزوم نگاه به سطوح تأکید دارند. آنها در عین حال که (مانند نو واقع گرایان) آنارشی را مهم می دانند، بر بینش های واقع گرایی کلاسیک نیز تأکید می کنند و به همین دلیل آنها را «نو کلاسیک» می خوانند. نو کلاسیک ها را می توان بر اساس تقسیم بندی جک اسنایدر از واقع گرایی، در دو مقوله تهاجمی (Offensive) و تدافعی (Defensive) گنجاند (مشیرزاده، ۱۳۹۰: ۱۲۹). واقع گرایی نو کلاسیک نیز مانند نو واقع گرایی پیگیری قدرت توسط کشورها را ناشی از انگیزه و احساس نیاز آنان برای تأمین امنیت در نظام بین الملل آنارشیک و خودیار می داند. از این رو قدرت به مثابه ابزاری برای تأمین امنیت بوده و در واقع خود هدف نیست (دهقانی فیروز آبادی، ۱۳۹۰: ۲۷۸). در ادامه به برخی از مهمترین ابعاد استدلالی این دو شاخه از واقع گرایی نو کلاسیک اشاره می کنیم:
۱-۳ رئالیسم تهاجمی(Offensive Realism)
این رهیافت بر بیشینه ‌سازی‌ قدرت به منزله هدف تا کسب جایگاه هژمونیک‌ در نظام بین الملل به عنوان رفتار اصلی قدرت های‌ بزرگ تأکید دارد. این دسته از واقع گرایی‌ مانند دیگر واقع گرایان به مسأله امنیت به عنوان‌ محور و پایه اصلی مباحثاتشان می‌پردازد، که در این حوزه به مسائلی چون «امنیت بین المللی»، «بقا»، «موضوعات امنیتی مبتنی بر محور نظامی»، «خود اتکایی در تحصیل امنیتی»، «دولت محوری‌ در مرجع امنیت» و «آنارشی» می‌پردازد. بر این ‌اساس مبارزه برای قدرت، نخستین گام‌ برای پای نهادن در این عرصه می‌باشد و هر کدام از کشورها درصددند که قویترین‌ بازیگر نظام بین الملل باشند، و مترصد فرصت هایی‌ هستند تا قدرت خود را در برابر دیگر رقبا افزایش دهند (حسینی لائینی، ۱۳۸۴: ۱۵۹). نقطه تمرکز این نظریه بر قدرت های بزرگ واقع می شود زیرا این کشورها هستند که بیشترین تأثیر را بر عرصه سیاست بین الملل دارند. سرنوشت کلیه کشورها چه قدرت های بزرگ و چه قدرت های کوچکتر عمدتاً و در وهله نخست بواسطه تصمیم ها و کنش های کشورهایی که دارای بیشترین قابلیت هستند رقم می خورد. قدرت های بزرگ عمدتاً بر اساس میزان توانایی های نظامی نسبی شان ارزیابی می شوند. برای اینکه کشوری به عنوان یک قدرت بزرگ شناخته شود باید برای مبارزه با قویترین کشور جهان در یک جنگ متعارف همه جانبه امکانات نظامی کافی داشته باشد. این کشور لازم نیست توانایی شکست دادن ابر قدرت را داشته باشد اما دست کم باید بتواند دور نمایی باورپذیر در جهت تبدیل مناقشه به یک جنگ فرسایشی پدید آورد و ابر قدرت را بطور جدی تضعیف نماید، حتی اگر قدرت برتر سرانجام پیروز مبارزه باشد در عصر سلاح های هسته ای قدرت های بزرگ باید علاوه بر سلاح های متعارف بسیار قوی سلاح بازدارنده هسته ای نیز در اختیار داشته باشند تا بتوانند در مقابل حملات هسته ای جان سالم به در برند به فرض اگر دولتی نسبت به تمامی رقبایش به برتری هسته ای دست یابد آنقدر قدرتمند خواهد بود که تبدیل به تنها قدرت بزرگ در نظام بین الملل گردد با ظهور هژمون هسته ای موازنه نیروهای متعارف دیگر موضوعیت نخواهد داشت (مرشایمر، ۱۳۸۸: ۶-۵). به اعتقاد مرشایمر «سیاست های قدرت های بزرگ تراژدیک است، زیرا ساختار نظام بین الملل دولت ها را وادار می‌کند که تنها به دنبال امنیت برای خود باشند و به‌ هرحال به صورت تهاجمی علیه یکدیگر اقدام کنند، بهترین تضمین برای بقا این است که یک هژمون باشی، زیرا در این صورت هیچ دولتی نمی‌تواند به ‌طور جدی چنین قدرتی را تهدید کند در وضعیت آنارشی که نا امنی دائم را به دنبال دارد، مهمترین راه برای رسیدن به امنیت بیشتر افزایش قدرت و مقهور کردن دیگر دولت هایی است که ممکن است تهدیدی برای آنها باشند. از این‌رو، قدرت ها تا آنجا که بتوانند برای غلبه و استیلای بر دیگران اقدام خواهند کرد و همواره در یک وضعیت «تهاجم بالقوه» قرار دارند که هرگاه ممکن باشد برای تحمیل اراده خود بر دیگران‌ دست به کار شوند. وی معتقد است که این مهمترین و اصلی‌ترین تأثیر نظام آنارشیک بین الملل‌ بر رفتار و نحوه عملکرد دولت ها و بویژه قدرت های بزرگ است. آنها بیش از هر چیز به دنبال امنیت‌ و حتی المقدور «امنیت مطلق» هستند و بدین منظور نخست در پی دست یافتن به هژمونی‌ منطقه‌ای و سپس در صورت امکان به هژمونی جهانی هستند. امنیت مطلق تنها زمانی قابل‌ دستیابی است که یک قدرت دارای تفوق کامل بر دیگر قدرت ها بوده، تهدید بالقوه آنها را برطرف‌ سازد. لذا از دید او: «میل و خواست بقاء موجب پدید آمدن رفتار تهاجمی از سوی دولت ها می‌شود» (سلیمی، ۱۳۸۴: ۲۵-۲۴). رئالیست های تهاجمی عقیده دارند که دولت های طرفدار وضع موجود به ندرت در عرصه سیاست جهانی یافته می شوند زیرا ساختار نظام بین الملل انگیزه ای بسیار قوی برای جستجوی فرصت هایی جهت افزایش قدرت به بهای کاهش قدرت رقبا به دولت ها بخشیده و آنها را بر آن می دارد تا هرگاه منافع بر هزینه ها سنگینی کرد از موفقیت پیش آمده در جهت کسب منافع خود استفاده نمایند هدف غایی یک دولت این است که در نظام بین الملل به هژمونی تبدیل شود. لازم به ذکر است که رئالیسم تهاجمی و رئالیسم فطری بشر هر دو قدرت های بزرگ را همچون قدرت طلبانی بی رحم به تصویر می کشند. تفاوت اصلی این دو دیدگاه در این است که رئالیست های تهاجمی ادعای مورگنتا را مبنی بر اینکه دولت ها ذاتاً دارای تمایلات قدرت طلبانه و تهاجمی هستند رد می کنند و برعکس عقیده دارند که نظام بین الملل قدرت های بزرگ را وا می دارد تا قدرت نسبی خود را به حداکثر برسانند زیرا این تنها راه مطلوب برای به حداکثر رساندن امنیت است. به عبارت دیگر بقا مستلزم رفتار تهاجمی است قدرت های بزرگ نه به علت ذاتشان، به قدرت رفتار تهاجمی در پیش می گیرند و نه به این علت که دلشان می خواهد، بلکه دلیل این امر آن است که دولت ها اگر بخواهند بخت بقای خود را افزایش دهند باید قدرت بیشتری بدست آورند. «معمای امنیت» منطق اصلی رئالیسم تهاجمی را بازتاب می دهد اساس این معما در این حقیقت نهفته که اقدامات یک دولت در راستای ارتقای سطح امنیت اش مساوی با کاهش امنیت دیگر دولت ها است. در نتیجه برای یک دولت افزایش بخت بقایش بدون تهدید بقای دیگر دولت ها مشکل به نظر می رسد به گفته جان هرتز در شرایط آنارشی بهترین راه بقا کسب مزیت و قدرت بیشتر نسبت به رقباست، یک حمله خوب بهترین دفاع است (مرشایمر، ۱۳۸۸: ۴۰-۲۴). استدلال مرشایمر آن است که آنچه قدرت های بزرگ را وا می دارد تا تفکر و کنش تهاجمی داشته و در پی دست یافتن به موفقیت هژمون باشند خصوصیات فردی آنها نیست بلکه ساختار نظام بین الملل است که به عقیده او انگیزه اصلی رفتار قدرت های بزرگ بقا است. در یک محیط آنارشیک اشتیاق به بقا دولت ها را تشویق می کند تا رفتار تهاجمی در پیش گیرند. تنها وجه ممیزه دولت ها از نظر رئالیسم تهاجمی قدرت است (مرشایمر، ۱۳۸۸: ۶۲-۶۱). واقع گرایان تهاجمی چنین استدلال می کنند که آنارشی دولت ها را وادار می سازد قدرت یا (نفوذ) نسبی خود را به حداکثر برساند. امنیت و بقا در درون نظام بین الملل هرگز قطعی نیست و دولت ها می کوشند با به حداکثر رساندن قدرت و نفوذ خود امنیت خویش را به حداکثر برسانند. از دید واقع گرایان تهاجمی آنارشی بین المللی حائز اهمیت زیادی است. این آنارشی عموماً وضعیتی هابزی است که در آن امنیت امری کمیاب است و دولت ها می کوشند با به حداکثر رساندن امتیازات نسبی خود به آن نائل شوند و در این جهان دولت های خردورزی که به دنبال امنیت اند به انجام اقداماتی تمایل دارند که ممکن است به تعارض با دیگران منجر شود. می توان فرید زکریا و جان مرشایمر را مهمترین نظریه پردازان واقع گرایی تهاجمی دانست. زکریا بر آن است که تاریخ نشان می دهد دولت ها در شرایطی که به شکلی فزاینده ثروتمند می شوند، به ایجاد ارتش های بزرگ روی می آورند خود را درگیر مسائل خارج از مرزهایشان می کنند و به دنبال افزایش نفوذ بین المللی خود می روند. اما به نظر زکریا هر قدر قدرت دولت و قدرت ملی افزایش پیدا کند به سیاست های خارجی توسعه طلبانه تری منجر می شود. از دید مرشایمر دولت ها در جهانی زندگی می کنند که سرشار از تهدیدات است و «هدف اصلی هر دولتی آن است که سهم خود را از قدرت جهانی به حداکثر برساند، که این به معنای کسب قدرت به زیان دیگران است» (مشیرزاده، ۱۳۸۹: ۱۳۲-۱۳۰). به نظر مرشایمر سه دلیل در نظام به هم پیوسته بین الملل وجود دارد که باعث شده دولت ها نسبت به هم‌ هراس داشته باشند:

 

    1. فقدان یک اقتدار مرکزی که بالای سر دولت ها قرار گرفته و آنها را در مقابل‌ یکدیگر حمایت کند؛

 

    1. این واقعیت که دولت ها اغلب دارای توانایی و ظرفیت نظامی تهاجمی‌ هستند؛

 

    1. این واقعیت که دولت ها هرگز نمی‌توانند از نیات هم آگاه باشند (سلیمی، ۱۳۸۴: ۲۵).

 

رئالیسم تهاجمی با شناسایی دولت ها بعنوان بازیگران اصلی عقیده دارد که قدرت های بزرگ با شکل دهی سیاست بین الملل دارای برون دادهایی با بیشترین تأثیر گذاری بر سیستم بین المللی می باشند (حسینی لائینی، ۱۳۸۴: ۱۵۹). به عبارت دیگر مسأله بقا حکم رفتار تهاجمی را صادر می کند عملکرد تهاجمی قدرت های بزرگ تنها بدلیل برخورداری از انگیزه سلطه جویی نیست بلکه آنها مجبور هستند تا برای افزایش امکان و مدت بقای خویش بدنبال قدرت بیشتری باشند (متقی، بقایی و رحیمی، ۱۳۸۹: ۱۰). در درجه اول در سیاست خارجی تهاجمی، دولت ها خواهان افزایش امنیت خود از راه کاهش «عامدانه» امنیت سایر دولت ها هستند، در حالی که در سیاست خارجی تدافعی دولت ها خواهان دستیابی به امنیت به بهای کاهش امنیت دیگران نیستند. رابرت جرویس یکی از نظریه پردازان اصلی رئالیسم تهاجمی می گوید: دولت ها می توانند بدون کاهش امنیت دیگران امنیت خود را حفظ کنند… و حتی در پیش گرفتن سیاست تدافعی بر اتخاذ سیاست تهاجمی آنها ترجیح یابد؛ حتی افزایش زیاد در امنیت دولت ها فقط به مقدار اندکی از امنیت سایر دولت ها می کاهد. در این شرایط همه قدرت های خواهان حفظ وضع موجود می توانند از درجه بالای امنیت برخوردار شوند… بنابراین دولت ها با رضایت از فرصت فراهم شده از توسعه نفوذ خود در خارج از مرزهای ملی در قبال دستیابی به تضمین هایی برای امنیت خود چشم پوشی می کنند. در درجه دوم سیاست خارجی تهاجمی واقع گرا بر این نظر است که نه تنها ماهیت سیاست بین الملل براساس وجود درگیری تعریف می شود بلکه بطور اساسی وجود درگیری عنصری ضروری برای هدایت سیاست بین الملل است. در مقابل، دولت ها در سیاست خارجی تدافعی واقع گرا داوطلبانه از تهدید دولت های دیگر خودداری می کنند. همچنین اگرچه رئالیسم تدافعی ماهیت سیاست بین الملل را بر مبنای درگیری استوار می داند، بر این نظر نیست که وجود تضاد منافع به یقین به درگیری عملی بین دولت ها ختم می شود. در این چارچوب، «همکاری» راه حلی جدی- البته نه بهترین راه حل- برای حل درگیری بین دولت ها در نظر گرفته می شود» (برزگر، ۱۳۸۸: ۱۲۶). جان مرشایمر، تعیین سرنوشت‌ تمامی دولت ها اعم از قدرت های بزرگ و کوچک‌ را اساساً از طریق تصمیمات و اقدامات‌ دولت هایی می‌داند که بیشترین توانایی ها را سهیم‌ باشند. از دید وی سیاست های بین المللی قدرت های‌ بزرگ بر مبنای توانایی نظامی تعیین می‌شود و این باعث می‌شود که همواره «احتمال وقوع‌ جنگ» وجود داشته باشد که هیچ گاه این احتمال‌ به میزان آرام‌ بخشی تنزل نکند و فقط قدرت‌ است که می‌تواند از خطر افزایش احتمال وقوع‌ جنگ توسط رقیب جلوگیری نماید و در صورت وقوع مانع شکست در جنگ شود. بدین ترتیب آنارشی وجه بارز و مشخصه نظام‌ می‌باشد و این به معنای هرج و مرج نیست بلکه‌ به معنای فقدان اقتدار عالیه برای جلوگیری از تجاوزات یا حل اختلافات بین قدرت ها است (حسینی لائینی، ۱۳۸۴: ۱۶۰). مفهوم پایه رئالیسم تهاجمی این است که رفتار کشورها و حتی قدرت های بزرگ ریشه در یک‌ ترس ذاتی در مورد ادامه بقا و تهدید دیگر کنشگران دارد که این ترس از ساختار آنارشیک نظام‌ بین الملل بر می‌خیزد. به نوشته مرشایمر: «قدرت های بزرگ، تهاجمی رفتار می‌کنند، نه بدلیل آنکه اینگونه می‌خواهند و نه به دلیل‌ آنکه برخی عوامل آنها را به سوی سلطه بر دیگران می‌کشاند، بلکه به این دلیل که آنها ناچارند که‌ برای به حداکثر رساندن امکان بقای خود به دنبال قدرت بیشتر باشند» (سلیمی، ۱۳۸۴: ۳۴). بر طبق نظر رئالیست های تهاجمی، قدرت های‌ بزرگ درصددند برای تأمین بقائشان تبدیل به‌ قدرتمندترین دولت در نظام شوند. در صورتی که قدرتی نسبت به رقبای بالقوه‌اش‌ قدرتمندتر شود، احتمال اینکه رقبا به او حمله‌ کنند و بقایش را تهدید کنند، یا قدرتش به‌ چالش کشیده شود بسیار کم خواهد بود. در صورت به چالش طلبیدن قدرت این کشورها، دولت های ضعیف متحمل شکست نظامی، می‌شوند. اما بهترین گزینه برای قدرت های‌ بزرگ در این نظام زمانی است که یک دولت به‌ قدرت هژمون تبدیل شود؛ یعنی به امنیت مطلق‌ دست یابد. این تداوم و تعقیب قدرت تنها با تبدیل‌ شدن یک قدرت بزرگ به هژمون پایان می‌پذیرد. مرشایمر کشاکش دائمی‌ قدرت های بزرگ در افزایش قدرت را برگرفته از مؤلفه‌های نظامی می‌داند، که در آن هر قدرت در جستجوی آن است تا برترین قدرت نظامی در نظام بین الملل باشد و این انگیزه، سوء استفاده‌ از یکدیگر را برای این قدرت ها ایجاد می‌کند. از دید مرشایمر تنها کشوری به قدرت بیشتر می‌رسد که به موقعیت هژمونی جهانی دست‌ یافته باشد. و هژمون، دولتی است که به حدی‌ قدرتمند باشد که بر دیگران مسلط شود و هیچ‌ دولت دیگر یا ائتلافی، توانایی مالی و نظامی‌ برای فراهم کردن یک چالش جدی علیه او را نداشته باشد. از این‌ رو هژمون، تنها قدرت‌ بزرگ نظام می‌باشد و در تحمیل‌ اراده خود بر جهان از قدرت نظامی استفاده‌ خواهد کرد (حسینی لائینی، ۱۳۸۴: ۱۶۲-۱۶۱).
۲-۳ رئالیسم تدافعی (Defensive Realism)
رئالیسم تدافعی یکی از شاخه‌های‌ عمده رئالیسم ساختارگرا است که‌ نظریه‌پردازانی مانند کنت والتز، استفان والت‌ و جک اسنایدر نمایندگان اصلی آن تلقی‌ می‌شوند. رئالیست‌های تدافعی نظام بین الملل‌ را آنارشیک می‌دانند، اما آنارشی از منظر آنها بی‌ضررتر از آن چیزی است که رئالیست‌های‌ تهاجمی تصور می‌کنند. دولت‌ها می‌توانند از طریق ایجاد موازنه قدرت از عهده عمده‌ تهدیدات خارجی برآیند؛ بنابراین تنها در شرایط ترسناک یا از طریق دولت‌های شرور غیر عقلانی است که در محیط بین المللی‌ خشونت ایجاد می‌شود. بر این اساس از منظر رئالیسم تدافعی سیاست خارجی دولت‌ ها از واکنش‌های عمدتاً مسالمت‌آمیز به عوامل‌ سیستمی تشکیل می‌شود. تعیین‌کنندگی آنارشی بین المللی و نحوه توزیع قدرت بین دولت‌ها و به خصوص‌ قدرت‌های بزرگ در عرصه سیاست بین الملل‌ و موازنه‌سازی در برابر قدرت یا تهدید بیرونی‌ به عنوان اصلی‌ترین شکل رفتار بیرونی‌ دولت‌ها از مشخصه‌ های اصلی رئالیسم‌ تدافعی تلقی می‌شود (اسدی، ۱۳۸۹: ۲۳۳). برخی رئالیست های تدافعی می گویند که فشارها و اضطرارهای نظام بین الملل آنقدر شدیدند که رفتار تهاجمی بندرت به موفقیت منجر می شود و قدرت های بزرگی که رویکرد تهاجمی دارند سرانجام سرشان به سنگ خواهد خورد. آنها به چند نکته اشاره می کنند:

 

    1. کشورهای مورد تهدید اقدام به ایجاد موازنه در برابر مهاجمان نموده و سرانجام آنها را شکست می دهند.

 

    1. در توازن تهاجم- تدافع کفه ترازو معمولاً به طرف تدافع متمایل است و این امر تهاجم را دشوار می سازد در نتیجه قدرت های بزرگ باید موازنه قوای موجود را حفظ کرده و سعی نکنند باز آن را تغییر دهند اگر دولتی اقدام به جنگی نماید که از قبل می داند در آن شکست خواهد خورد این در واقع نوعی خود فریبی و رفتاری خود ویرانگرانه است و آن دولت بهتر است نیروی خود را معطوف به حفظ موازنه قوا نماید. ملاحظات قدرت به سه طریق عمده بر شدت ترس میان دولت ها تأثیر می گذارد:

 

نخست. دولت های رقیب که دارای نیروی اتمی بوده و می توانند خود را از نظر حمله هسته ای در امان داشته و یا چنین حمله ای را تلافی کنند کمتر از آنهایی که فاقد نیروی اتمی اند از یکدیگر می هراسند.
دوم. وقتی پهنه وسیعی از آب میان قدرت های بزرگ حایل باشد اندازه نسبی ارتش شان هر چقدر هم که باشد رفتار تهاجمی آنها کمتر خواهد بود زیرا این حجم وسیع آب مانع سختی برای نمایش قدرت در حملات مسلحانه ایجاد می کند.
سوم. نحوه توزیع قدرت در میان دولت های نظام بین الملل به طرز چشمگیری بر میزان ترس اثر می گزارد (مرشایمر، ۱۳۸۸: ۵۰-۴۴). به نظر تالیافرو (Taliaferro) واقع گرایی تدافعی مبتنی بر چهار مفروضه زیر است:

 

    1. معضله امنیت (Security Dilemma): منظور از معضله امنیت شرایطی است که در آن تلاش یک دولت برای افزایش امنیت خود باعث کاهش امنیت دیگران می شود. به نظر واقع گرایان تدافعی، توسعه طلبی همیشه به امنیت بیشتر منجر نمی شود. در واقع مسأله این است که امنیت مطلق ممکن نیست جز با تبدیل شدن به یک هژمون جهانی و چون احتمال نیل به چنین جایگاهی اندک است و تأسیس دولت جهانی به معنای پایان سیاست بین الملل خواهد بود دولت ها همیشه امنیت جو خواهند بود و با معضله امنیتی رو به رو می شوند.

 

    1. ساختار ظریف قدرت: به نظر واقع گرایان تدافعی تأثیر ساختار ظریف قدرت که متغیر سطح نظام نیست (و به معنای توزیع نسبی آن دسته از توانمندی های مادی است که دولت ها را قادر می سازد راهبرد های نظامی و دیپلماتیک خاصی را دنبال کنند)، مهمتر از ساختار خام یا زمخت (Gross) قدرت (به معنای سهم نسبی از منابع قدرت در دست یک دولت) است.

 

    1. برداشت های ذهنی رهبران: تأثیر ساختار ظریف قدرت و توانمندی های مادی بر رفتار دولت از طریق تصورات یا برداشت های ذهنی (Perceptions) رهبران ملی است. آنها بر مبنای قیاس های تاریخی و میانبرهای دیگر ادراکی اطلاعات واصله را پردازش می کنند و تصمیم می گیرند. بنابراین این عامل یک متغیر میانی بسیار مهم تلقی می شود.

 

    1. عرصه سیاست داخلی: به نظر واقع گرایان تدافعی، استقلال دولت در برابر جامعه مدنی، ائتلاف سازمانی، و روابط میان بخش های لشگری و کشوری جملگی توانایی رهبران را در بسیج منابع تحت تأثیر قرار می دهند. قدرت سیاسی ملی به معنای توانایی بسیج منابع مادی و انسانی دولت بسیار اهمیت پیدا می کند (مشیرزاده، ۱۳۸۹: ۱۳۴-۱۳۳).

 

    1. تئوریزه کردن و تحلیل سیاست تحریم آمریکا علیه ایران در قالب نظریه رئالیسم تهاجمی

 

این مبحث سعی دارد علت انتخاب نظریه رئالیسم تهاجمی را برای تبیین موضوع پژوهش مطرح کند. واقع گرایی تهاجمی به افزایش قدرت به منزله هدف بدست آوردن جایگاه هژمونیک در جهان تأکید دارد و از آنجا که آمریکا خود را به عنوان تنها قدرت هژمون معرفی کرده است اجازه نخواهد داد که رقیب دیگری در مقابل اش ظهور کند و هژمونی آن را خدشه دار نماید. ایران نیز بدنبال امنیت و بقا در این شرایط آنارشی است. رفتار دیگران با ایران و رفتار ایران با دیگران را می توان طبق نظریه واقع گرایی مورد بررسی قرار داد که بحث آن درباره میزان قدرت است و میزان قدرت، چگونگی رفتار را تعیین می کند. ساختار نظام بین الملل دولت ها را وادار کرده که تنها بدنبال امنیت برای خود باشند و در برخی موارد به صورت تهاجمی علیه یکدیگر اقدام کنند. بهترین تضمین برای بقا این است که قدرتمند باشی. مهمترین راه برای رسیدن به امنیت بیشتر افزایش قدرت و مقهور کردن دیگر دولت هایی است که ممکن است تهدیدی برای آنها باشد. به اعتقاد نظریه پردازان واقع گرا، میل و خواست بقا موجب پدید آمدن رفتار تهاجمی از سوی دیگر دولت ها می شود. آنها اگر بخواهند بخت بقای خود را افزایش دهند باید قدرت بیشتری بدست آورند. در منطق اصلی رئالیسم تهاجمی اقدامات یک دولت در راستای سطح امنیتش مساوی با کاهش امنیت دیگر دولت ها است آنارشی دولت ها را وادار می سازد قدرت یا نفوذ نسبی خود را به حداکثر برسانند جمهوری اسلامی ایران حتی اگر چرخه سوخت را به دست آورد ولی در نظام بین الملل و در شرایط داخلی دچار بحران های شدیدی شود ارزشی ندارد. آن مسأله ای که در اینجا ارزش دارد این است که نظام جمهوری اسلامی ایران قدرت لازمه را داشته باشد تا این هدف را به شکلی سامان بخشد و جلو ببرد تا بتواند در نهایت شرایطی را بوجود آورد که از شرایط فعلی برای حیات و بقای ملی، بهتر و مفیدتر باشد. در مورد مسائل هسته ای نباید اظهار کرد که ما مذاکره نمی کنیم و منابع داخلی برای تأمین اهدافمان کافی است آمریکا از این مسأله نهایت استفاده را می کند و دست به تحریم در آن حیطه می زند، موضوع اصلی این است که منابع لازم برای تأمین اهداف آن وجود ندارد. ما باید به اوضاع بعد از هسته ای شدن هم نگاه کنیم چرخه سوخت باید بعنوان مسیری باشد که جمهوری اسلامی ایران از دل آن مسیر درصدد پر کردن خلأهای راهبردی خود باشد. ما از چرخه سوخت به عنوان بازدارندگی قصد استفاده داریم یعنی قابلیت و توانمندی های ایجاد ترس. آمریکا تحریم را بعنوان بخشی از راهبرد بزرگش در قبال جمهوری اسلامی ایران لحاظ نموده و از آنجا که یک قدرت بزرگ اقتصادی است ایران نیز به هر نحوی به این اقتصاد بزرگ نیاز دارد، آمریکا نیز از این ابزار اقتصادیش در جهت مقاصد سیاسی استفاده کرده و از این ابزار کمک می گیرد که تغییر رفتار سیاسی در ایران ایجاد کند. آمریکا در تقابل امنیتی با ایران قرار گرفته در اینجا تقابل دو دولت را داریم یک بازیگر این عرصه بین المللی آمریکا است که می خواهد رقیبش که ایران است را تضعیف کند و خودش را قوی کند و هژمونی اش را تثبیت کند ابزاری هم که استفاده می کند تحریم است و این در سیاست بین الملل یک رفتار تهاجمی است، سیاست تحریم هم یک سیاست تهاجمی است نه تدافعی. در اعمال تحریم ها هم دنبال بی ثبات سازی نظام هستند. رابرت گیلپین «تحریم را به عنوان دستکاری روابط اقتصادی به منظور دستیابی به اهداف سیاسی توصیف می کند» (زهرانی،۱۳۷۶: ۴). روش هایی که برای تغییر دادن خط مشی های اصلی سیاسی دولت های تحریم شده از جمله تضعیف توان بالقوه نظامی اینگونه دولت ها و قطع ماجراجویی های نظامی دولت های متخاصم در نظر گفته شده است. این امر تا زمانی کارایی دارد که دولت تحریم شونده از لحاظ سیاسی و اقتصادی ضعیف شود. این تحریم ها بدلیل مخالفت دولت تحریم شده با خواسته های دولت تحریم کننده است. تحریم های آمریکا علیه ایران بدلیل مقاومت در مقابل باج خواهی آمریکا است. آنها با مشغول کردن ذهن مسئولین ایران به مسأله هسته ای دنبال آن هستند که تمرکز تصمیم گیران ایران از حل مطالبات و معضلات داخل کشور بازمانده و همچنین موجب نارضایتی هایی شود که بگویند انرژی هسته ای نمی خواهیم این مشکلات را حل کنید که مهمتر هستند. بطور کلی ابتکار عمل در جهت مقاصد سیاسی و اقتصادی معقول را از ایران بگیرد. این اصلی ترین نماد رفتار آمریکا در مقابل سایر کشورها است سیاست سر در گم سازی سایر دولت ها را پیگیری می کند. باعث می شود ایران دیگر نتواند تصمیمات واقع بینانه بگیرد. یک جنگ تهاجمی و تبلیغاتی علیه ایران ایجاد کرده که ایران با دستیابی به انرژی هسته ای مخل امنیت جهانی است. ایران در منطقه خاورمیانه است که بحرانی ترین و بین المللی ترین منطقه جهان است محیطی است، که یکی از پایه های نهایی وضعیت قدرت در جهان می باشد با این وضعیت ایران می خواهد کفه ترازو موازنه را به سود خودش سنگین کند، آمریکا مخالف این است. آمریکا هم دنبال توازن به نفع خود است به دنبال افزایش قدرت برای افزایش بقا هستند؛ هدف اصلی هر دولت افزایش سهم خود از قدرت جهانی است. در سطح فرامنطقه ای هدف آمریکا مقابله با چند جانبه گرایی و حذف و ابطال نظام چند قطبی است سیاست خارجی هژمونیک محور آمریکا تأکید اساسی خود را بر تفوق بر قدرت های بزرگ رقیب چه در سطح بین المللی و چه در سطح منطقه ای قرار داده است. از اصول رئالیسم تهاجمی عدم اطمینان از نیات سایر دولت ها است در قبال ایران نیز اینگونه است که اذعان دارند ایران می خواهد به بمب هسته ای دست یابد. آنارشیک بودن نظام بین الملل سبب بی اعتمادی دولت ها به هم در کنار دلایلی مانند توانمندی تهاجمی دولت های دیگر است. که در تحلیل نهایی دولت ها را به سوی کسب بیشترین قدرت ممکن هدایت می کند. آمریکا با متهم کردن ایران سعی دارد تا مشروعیت سیاسی و بین المللی جمهوری اسلامی ایران را کاهش دهد. به هر میزان که مناقشات سیاسی بیشتری علیه ایران ایجاد شود طبعاً آمریکا قادر خواهد بود تا به مطلوبیت بیشتری برای محدود سازی و انزوای ایران نائل آید. آنها تهران را متهم به حمایت از تروریست ها می کنند، متهم کردن ایران به تولید سلاح های کشتار جمعی نیز از نشانه های تقابل گرایی همه جانبه استراتژیست های آمریکایی علیه ایران است. آمریکا به دنبال آن است که فضای ادارک نظام بین الملل را در مقابله با ایران سازمان دهد. چگونگی جلوگیری از برنامه های هسته ای در اولویت برنامه های ایالات متحده است. به همین دلیل تأکید دارد که فناوری غیر نظامی به ایران عرضه نشود و دیگر اعضای گروه عرضه کنندگان فناوری هسته ای برای رعایت مسأله را تحت فشار قرار داده است. به زعم آمریکایی ها اگر ایران زیرساخت های صنعتی قدرتمند را ایجاد نماید در آن شرایط قادر خواهد بود تا زمینه های لازم برای حداکثر سازی قدرت راهبردی خود را از طریق همکاری با سایر کشورها فراهم نماید، و اعتقاد دارند که ایران بصورت پنهانی فعالیت هسته ای دارد. همچنین ایران را متهم به ایجاد بی ثباتی در منطقه خاورمیانه و حمایت از گروه های مبارز و افراطی و اسلامی و مخدوش کردن امنیت و صلح منطقه می کنند. شواهد نشان می هد که به هر میزان قابلیت های ایران برای تأثیرگذاری در منطقه خاورمیانه افزایش یابد به همان میزان نیز آمریکایی ها از تلاش بیشتری برای محدود سازی ایران بهره می گیرند. ترس از تجاوز و حمله دیگران، افراد و کشورها را وا می دارد کسب امنیت کنند و سعی نمایند آنچه را که بدست آورده اند حفظ نمایند و تنها راه حفظ آنچه کسب کرده اند یعنی امنیت، کسب قدرت و ازدیاد و نمایش هر چه بیشتر آن است. ترس از به خطر افتادن امنیت، افراد بشر و کشورها را مجبور می کند همیشه در پی کسب قدرت باشند و از راه سلطه بر دیگران و تقویت توان خویش از به خطر افتادن امنیت و منافع حیاتی خود جلوگیری کنند. به زعم اظهارات مقامات آمریکایی و اسرائیلی قدرتمند شدن ایران چه از نظر عملی و فناوری و چه تسلیحاتی اصلاً مورد تأیید نیست. ایران توازن قدرت در سطح منطقه خلیج فارس و خاورمیانه را به هم زده است و در نهایت به ضرر منافع و مصالح منطقه ای آمریکا و بویژه امنیت رژیم اسرائیل خواهد بود. بویژه که اکنون توازن قوا به نفع اسرائیل است. هدف از افزایش قدرت نظامی و تسلیحاتی ایران و از جمله برنامه هسته ای صلح آمیز عملیات تهاجمی و توسعه طلبی علیه کشورهای منطقه نیست بلکه صرفاً جنبه دفاعی و بازدارندگی دارد. ساختار آنارشیک مهمترین اصل برای تأمین امنیت یک کشور محسوب می شود. اما در اینجا مشکل عبارت از این است که رعایت اصل خودیاری و افزایش قدرت، خود به خود منجر به تأمین امنیت صرف یک کشور نمی شود بلکه برعکس ممکن است ضریب امنیت آن را کاهش دهد زیرا در خلال روند افزایش قدرت و تأمین امنیت یک دولت همین امر سبب ایجاد نگرانی و سوءظن و عدم اطمینان دیگر دولت ها می شود کشورها کار ندارند که این کار تدافعی است یا تهاجمی. طبق این نظریه در عصر سلاح های هسته ای قدرت های بزرگ باید علاوه بر سلاح های متعارف بسیار قوی سلاح بازدارنده هسته ای نیز در اختیار داشته باشند تا بتوانند در مقابل حملات هسته ای جان سالم به در برند به فرض اگر دولتی نسبت به تمامی رقبایش به برتری هسته ای دست یابد آنقدر قدرتمند خواهد بود که تبدیل به تنها قدرت بزرگ در نظام بین الملل گردد. رفتار هسته ای ایران از جانب آمریکا تهاجمی قلمداد می شود در حالی که عملکرد تهاجمی قدرت های بزرگ تنها بدلیل برخورداری از انگیزه سلطه جویی نیست بلکه آنها مجبور هستند تا برای افزایش امکان و مدت بقای خویش دنبال قدرت بیشتری باشند. دستیابی ایران به انرژی هسته ای منافع آمریکا در منطقه را به خطر خواهد انداخت و موازنه قوا را به سود ایران خواهد نمود و به ضرر اسرائیل خواهد بود. بنابراین آمریکایی ها درصدد جلوگیری از رسیدن ایران به این فناوری هستند و در این راه از هیچ گونه فشاری از جمله تحریم فروگذار نخواهند کرد. به عبارت بهتر تحریم های اقتصادی با هدف تهاجم به ایران و همچنین ضربه زدن به امنیت و دست کشیدن تهران از منابع و امنیت اش در حوزه مسائل هسته ای است.
فصل سوم:
ابزار تحریم در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا
تحریم اقتصادی به مثابه ابزاری برای رسیدن به اهداف سیاست خارجی بکار گرفته می شود و دولت آمریکا برای پیش بردن سیاست خارجی خود به تحریم های اقتصادی روز افزون متوسل می شود. آمریکا سردمدار کاربرد تحریم های اقتصادی برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی در سراسر جهان شناخته می شود. این کشور در دوران بعد از جنگ جهانی دوم با هدف محدود کردن دامنه قدرت و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی، تحریم هایی در مورد برخی کشورها برقرار کرد (بهروزی فر و کوکبی، ۱۳۸۵: ۱۲۹-۱۲۷).

 

  1. سیر تاریخی تحریم در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:51:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم