در آیات سورۀ مریم ماجرای آبستن شدن و زاده شدن عیسی توسط مریم را به تفصیل بیان می کند:
« پس روح خود را به سوی او فرستادیم به شکل بشری خوش اندام بر او نمایان شد.مریم گفت: من از تو به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزکاری باشی. گفت من فقط فرستاده پروردگار توأم برای این که به تو پسر پاکیزه ای ببخشم. گفت:چگونه مرا پسرباشد با آن که دست بشری به من نرسیده و بد کار نبوده ام؟ گفت: [فرمان] چنین است. پروردگار تو فرمود: آن آسان است و برای این است که او را آیتی برای مردم قراردهیم و رحمتی از جانب ما باشد و این امر حتمی است. پس مریم از او حامله شد وبا او در نقطه ای دور دست خلوت گزید.» [۶۷]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
در قرآن کراراً باکره بودن مریم و خلقت شگفت عیسی اعجازی بر قدرت و حقانیت خداوند و فرستادۀ او یعنی عیسی به شمار آمده است. عیسی را «روح الاهی» می داند که در رحم مریم دمیده شده است.
خلقت شگفت و خارق العاده عیسی در نزد خدا چون آفرینش آدم ابوالبشر است .[۶۸]
۳-۱-۳. اخبار انبیا به ظهور مسیح:
از قرن پنجم ق.م که قوم یهود استقلال سیاسی خود را بتدریج از دست داده، روزگاری مغلوب بابلیان و زمانی مسخر ایرانیان و یونانیان و بالاخره تابع رومیان شدند، همه وقت ایام اضطرار و محنت خود را با علاقۀ بیشتر به آداب ملی و عقیدۀ دینی می گذرانیدند. تعالیم انبیاء سلف ایشانرا بیکدیگر متحد وپیوسته می ساخت. همه به انتظار آن روزی بودند که بزعم ایشان دیگر بار لوای استقلال برافرازند و پادشاهی از اولاد اسرائیل ظهور کند و بر تخت سلطنت بنشیند و تمام اقوام روی زمین به امر او گردن نهند و صلح و عدالت در عالم جاری گردد.
اشعیاء نبی به آنها گفته بود: «ای اسرائیل! تاریکی جهانرا در ظلمت غلیظ طوائف پوشانیده، اما خداوند بر تو طلوع خواهد نمود.(اشعیا:۶۰/۲). بعضی دیگر از انبیاء قوم یهود را بشارت داده بودند که سلطنت داود دوباره قائم خواهد گردید بدست کسی که با روغن مسح شد. یعنی «مسیح» است. چنانکه گفتند: «برای ما ولدی زائیده و پسری بما بخشیده که سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرو سلامتی خوانده خواهد شد(اشعیا:۹/۶)
از این قبیل پیش گوئیها در صحف انبیاء قدیم بنی اسرائیل فراوان دیده می شود :
این پیغمبران که همه را احساس قومیت و علاقه به ملت خود بحد کمال بوده در ستایش قوم خود سخنان بسیار گفته و آنها را «قوم منتخب» نام کرده بودند، از اینرو در دو قرن و بعد از میلاد مسیح که ایام نکبت و محنت ایشان بود عواطف و احساسات «ناسیونالیزم» یهودیان به اتکاء سخنان و پیشگوئیهای انبیا به اوج شدت خود رسید. بعبارت دیگر در برابر اجحاف و ستم و استبداد یونانیان و رومیان آن مردم شکست خورده با دلهای پر از انتظار و امید نشسته بودند که دورۀ مجد و عظمت دیرین دیگر بار بدست شخصی که موعود و منتظر است تجدید شود و او سوار برابرها از آسمان بر زمین فرود آید و سلطنت داود وسلیمان را بار دیگر احیا فرماید .
اینگونه عقاید و افکار تمام یهودیان متفرق در امکنه و امصار را بهم پیوسته و همۀ آنها را در همه حال و در همه جا مستعد و آماده ظهور مسیح نموده بود[۶۹]
۳-۱-۴. ذکر نبوت عیسی بن مریم صلوات الله و سلام علیه:
قاضی ناصرالدین بیضاوی در تفسیر خویش آورده است که عیسی معرب ایشوعست اما معنی این لفظ را بیان نکرده و گفته که اشتقاق عیسی از این اسم تکلفی است که فایدۀ بر آن مترتب نمی شود و لقب عیسی بقول صحیح روح الله است و مسیح و در معنی مسیح اقاویل مختلفه سمت ورود پذیرفته قولی آنکه مسیح فعیلی است بمعنی مفعول و چون آنجناب ممسوخ القدمین بود یعنی تمامی کف پای مبارکش بر زمین می نشست یا آنکه جبرئیل بپر خویش او را مس کرده بود تا شیطان را بروی دستی نباشد به این لقب ملقب گشت و قولی دیگر آنکه مسیح خوانده اند که دست بر بیماران می کشید و همه شفا می یافتند و زمره ای بر آن رفته اند که چون عیسی سیاحت می فرمود ملقب مسیح شد (وقیل المسیح الجمیل و المسیح بخاء المعجمه القبیح) و قاضی بیضاوی در تفسیر خویش آورده است که اصل مسیح به زبان عبری مشیحا است و معنی مشیحا مبارک و به روایت اکثر ائمه تاریخ بعد یک ماه از ولادت عیسی علیه السلام مریم به اتفاق یوسف نجار قره العین خود را برداشته بجانب دمشق برد ودر غوطۀ یا قریه دیگر از قرای آنولایت ساکن می بود تا آن زمان که انجیل نزول یافته به بیت المقدس مراجعت کرد و قولی آنکه آنجناب در آن وقت سی ساله بود و بر هر تقدیر چون عیسی علیه السلام به بیت المقدس شناخته یهود را بدین قوم و ملت مستقیم دعوت فرمود از وی معجزه طلبیدند روح الله ایشان را از آنچه خورده بودند و ذخیره نهاده و از کل هیأت مرغی ساخته باد در وی دمید تا حیات یافته پرواز نمود و بیشتر مورخان بر آن رفته اند که آن مرغ به شکل خفاش بود و ایضا عیسی علیه السلام اکمه و ابرص را علاج کرد و چون یهود زبان بطلب معجزه دیگر بگشادند[۷۰]
۳-۱-۵. بعثت عیسی :
بعد از این مکاشفه عیسی را لطافت و شکیب نمانده رو به صحرا نهاد، چهل روز تمام در بیابان اردن به تنهایی و تجرد می گذرانید و در کار خداوند و رابطۀ خود با خدا و آدمیان اندیشه و تفکر می فرمود. مسیحیان بر آنند که در آن مدت وی با وحوش بسر می برد و فرشتگان او را محافظت می کردند و چند بار در معرض تجربه و افتتان شیطان قرار گرفت. ولی استقامت ورزید. پس چون از حق بخلق باز آمد، راه و روشی نوین اختیار کرد که با مبادی و تعلیم فرق متکلمین یهود یعنی صدوقیان، فریسیان و غیره بکلی میاین بود وی آنها را مخاطب داشته گفت: وای بر شما، ای کاتبان و فریسیان ریاکار که درب ملکوت آسمان را روی مردم می بندید، زیرا خود داخل آن نمی شوید خانه های بیوه زنانرا می برید و از روی ریا نماز را دراز می کنید.(متی:۲۳/۱۳)
عیسی از آن پس بار سنگین نبوت و هدایت خلق و تعلیم جهانیان را بر دوش شریف خود گرفت و در میان مردم عام پاکدل و نیکو نهاد به نشر مواعظ خود پرداخت حتی با طبقات سافله مانند گناهکاران و باجگیران و مردم خطا پیشه بد نام نشست و برخاست می کرد و آنها را پیوسته پند میداد. در آن عصر و زمان که نسوان در هیئت اجتماعیه شأن و مقامی نداشتند عیسی دربارۀ آنها عنایت خاص مبذول می داشت و با زنان گناهکار نشسته آنها را نصیحت می فرمود در نظر او زن و مرد یکسان بودند و آنانرا خواهر خود میشمرد.(متی ۱۲/۵۰)
این پیمبر و معلم ربانی و مثال این جهانی اندک دلبستگی نداشت و خانه و جامه و اثاث خود را در ناصره رها کرد و با سرمایۀ تجرید و فقر زندگانی پر برکت خود را آغاز نمود. در اطراف بلاد می گشت و هر جا می رفت وعظ می گفت. هر جا جاهلی را می دیدید تعلیم می داد. هر جا بیماری را می یافت شفا می بخشید. مدت سه سال زندگانی مبارک خود را بدینگونه بسر آورد و قاعدۀ دین خود را بر اساس «محبت» نهاد[۷۱]
۳-۱-۶. رسالت حضرت عیسی :
رسالت عیسی (ع) بیش از سه سال نپایید، در حالیکه بنظر می رسد وی دعوت خود را پس از تماس با گروهی از اصلاح طلبان پر شور یهودی – که حول یحیی معمدان را گرفته بودند، آغاز نمود؛ این یحیی بنا به گفته ی اناجیل، مردمان را به توبه فرا می خواند و دعوت می کرد که برای داوری قریب الوقوع الهی آماده شوند. حضرت عیسی اکثر اوقات در جلیل تعلیم می داد و مردم را از فرا رسیدن «سلطنت خداوند» آگاه می کرد .
مستعمین او مضمون فرا رسیدن سلطنت خداوند را به طرق بسیار تعبیر کردند. برای بعضی وعده ی سرنگونی حکومت منفور رومی بود، برای برخی دیگر نشانه ی پایان جهان؛ و گروهی اندک آن را کمال مأموریت تبلیغی اسرائیل یا دعوت به یک راه جدید زندگی مبتنی بر عشق به خداوند و عشق به تمامی مردمان می دانستند .
حضرت عیسی فضائل فروتنی و سادگی را موعظه می کرد: آدمیان باید بیاموزند که خود را آخرین بدانند و «همانند کودکان کوچک بشوند». او تعلیم می داد که رعایت همۀ جزئیات پیجیده ی شرع یهود اهمیت کمتری دارد تا عشق صادقانه به خداوند و عشق صادقانه به همسایه. تنفر از گناه به جای اهانت به گناهکار راه رفتار درستکارانه است.
در اناجیل، حضرت عیسی بیش از یک پیامبر و یک معلم اخلاقی است. شواهد نشان می دهند که او هرگز در ملأ عام خود را «پسر خدا» نخواند، لکن فراهم آورندگان اناجیل یقین داشتند که او مسیح است. عیسی (ع) نزدیک شدن مرگ خویش را کمال مأموریت خود می انگاشت. او تعلیم می داد که «پسر انسان می باید رنجهای بسیار را بر خود هموار کند و می باید هلاک شود و سه روز بعد دوباره برخیزد!» عیسی خود را با «خادم رنجکش» که اشعیاء پیشگویی کرده بود یکی می دانست: کسی که نفس خویش را « برای گناه پیشکش می کند»، کسی که « صعود خواهد کرد و برکشیده خواهد شد».
عیسی در کنیسه ها، که در آن یهودیان برای عبادت گرد میامدند، یا در فضای باز تعلیم می داد. او بزودی گروه بزرگی از پیروان را که اشتیاق فراوان هم داشتند جذب کرد و در بین ایشان تعداد کمی بودند که راه زندگی خود را رها کردند تا در ارادت به وی زندگی را بسر برند. گفته شده که در زمان مرگ عیسی مسیح، گروهی دوازده نفر از مریدان نزدیک وی وجود داشتند که با ایشان از رابطه بیهمانند خود با خداوند محرمانه سخن گفته بود: «همه چیز به وسیله ی پدرم به من واگذار شده است وهیچ کس نمی داند پسر کیست بجز پدر، یا اینکه پدر کیست بجز پسر، و آن کسانی که پسر انتخاب می کند، تا بر ایشان آشکار نماید.» [۷۲]
۳-۱-۷. بروز شرک در زمان عیسی بن مریم(ع) :
شرک و بت پرستی گویی در اعماق جان و فرهنگ قوم بنی اسرائیل نفوذ داشته است. لذا آن ها به سرعت از دین توحیدی برمی گشتند، چنانکه در دوران موسی کلیم علیه السلام به مجردی که آن حضرت چهل شبانه روز از میان
آنان دور شد، همۀ گوساله را به جای خدا نشاندند و به پرستش آن مشغول شدند.[۷۳]
بنابراین، بی سابقه نبود که در زمان حضرت عیسی مسیح، قوم بنی اسرائیل در حضور آن حضرت به سرعت دین خالص و توحیدی او را تبدیل به شرک (تثلیث) کنند وقائل به خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس شوند و در حقیقت آن را به بت پرستی پیش از آن باز گردانند. حال ببینید قرآن کریم چه زیبا این حقیقت را بیان کرده است: حضرت حق به عیسی بن مریم(ع) خطاب می کند: ( اگر چه خدا می داند که عیسی این را نگفته است، منتها این سوال و جواب، وسیله ای است برای بیداری کسانی که باید بیدار شوند.) ای عیسی، تو به مردم گفتی که تو و مادرت را به عنوان خدا بگیرند؟ حضرت عیسی(ع) عرض می کند، خدایا تو منزهی! جایگاه من این نیست که بگویم من خدا هستم، اگر می گفتم خودت می دانستی. تو به آن چه که در جان و در عمق وجود من است آگاهی و این منم که آن چه در نزد تو است، نمی دانم.[۷۴]
از آیات یاد شده به خوبی استفاده می شود که دین مسیحیت در زمان خود عیسی بن مریم(ع) مبتلا به شرک و بت پرستی شده است[۷۵]
۳-۱-۸. دیدگاه قرآن کریم در مورد عیسی مسیح :
سورۀ نساء آیه ۱۵۷ و ادعایشان که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر خدا را کشته ایم، حال آنکه نه او را کشتند و نه بردار کردند بلکه [ حقیقت امر] بر آنان مشتبه شد، و کسانی که در این امر اختلاف کردند از آن در شک اند و به آن علمی ندارند، بلکه پیروی از حدس و گمان می کنند و او را به یقین نکشته اند.
آیۀ ۱۵۸ همین سورۀ بلکه خداوند او را بسوی خویش برکشید و خدا پیروزمند فرزانه است.
آیۀ ۱۵۹ همین سوره و هیچ کس از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش به او (عیسی) ایمان آورد و روز قیامت او (عیسی) بر ایشان گواه است.[۷۶]
بخش دوم : ۳-۲. مسیحیت بعد از مسیح
۳-۲-۱. مسیحیت پس از عیسی :
پس از مصلوب شدن حضرت عیسی (ع) و دفن ایشان رسولان (حواری ها) بر آن عقیده بودند که عیسی (ع) در میانشان هست و کارهای خود را به دست ایشان انجام می دهد و آن ها خود را پر از عطایای روحی و حیاتی نو یافته اند. این موقعیت زمانی که سبب جوشش قدرت های روحانی خداوند را نزد آنها پدید آورد، عید گلریزان نامیده شد. این روز ده روز پس از غیبت حضرت عیسی (ع) بود که حواری ها به وظیفۀ خود، پس از عیسی (ع) بی خبر بودند. اما در آن روز مشکل از میان برداشته شد،پرتو روح القدس گمان آن ها را از میان برد و به آن ها در انجام رسالت شان قدرت داد.
جامعه جدید مسیحی در اورشلیم در آن روزها، همان اعمال دینی یهودیان – چون؛ پرستش یَهُوهَ، قربانی، انجام شریعت موسوی که در تورات آمده و … را انجام می دادند. و در انتظار آخرالزمان بودند تا حضرت عیسی (ع) که به خواست خدا از مرگ برخاسته و جایگاه اعمال دینی مرسوم در میان یهودیان، پاره یی مراسم و آداب نو به آن افزودند؛ برپایی مراسم نیایش در پرستشگاه بزرگ شهر یا گرد هم آمدن در خانه ها – برای شنیدن سخنان حواری ها- و پخش کردن نان مقدس بین یکدیگر را از آن جمله بود.
اعضای خانوادۀ حضرت عیسی (ع) در همان روزها به رهبران برجستۀ این نهضت جدید تبدیل شدند، تبلیغ و ترویج دین جدید نیز از همان روزها با وجود حواری ها آغاز شد و کم کم به میان مسیحیان فلسطین کشانده شد. آن گروه خود را بنی اسرائیل حقیقی قلمداد می کردند و به همین دلیل در میان یهودیان به تبلیغ آیین جدید خود می پرداختند. سپس این گونه تبلیغ ها به سوریه کشانده شد و پیروان دیگر آن روزگار، اغلب به دین مسیح گرایش پیدا می کردند..
شائول: یک فریسی خشکه مقدسی که در مدرسه های یهودی تربیت شده بود. او در هر جایی خلاف دین مسیح تبلیغ می کرد و به آزار و تعقیب مسیحیان می پرداخت تا اینکه روزی به منظور آزار مسیحیان آن دیار قصد سفر به دمشق کرد. حضرت عیسی (ع) در راه بر او ظاهر شد و مکاشفه یی به او دست داد که سرا پای زندگی او را دگرگون ساخت و به دین مسیح گروید. پس از آن به این باور رسید که انجیل بشارت به نجات و رستگاری داده است، این امری همگانی بود و به قوم یهود محدود نمی گردید، پس باید به ترویج و تبلیغ دین مسیح در میان همۀ مردم و پیروان دین های دیگر پرداخت. به همین دلیل بود که او رسم مسیحیان نخستین را کنار زد و عقیده داشت لازم نیست، هر کسی مسیحی شود، نخست باید یهودی باشد و شریعت حضرت موسی (ع) را بپذیرد. با این اندیشه، وی همراه دوستش، بَرنابا به اورشلیم رفتند تا از اندیشه های خود در برابر رهبران جامعه ی نخستین مسیحی شده ی آنجا دفاع کنند. آنها از این دفاع سربلند بیرون آمدند و به رهبران آن جامعه اثبات کردند که ضرورت پذیرش دین مسیح، دین یهود نیست. پس از آن، وی برای تبلیغ دین مسیح به شهرها و روستاهای گوناگون – از جمله؛ آتن، اِفسوس ( اِفه سوس)، کورنیت و … در حرکت بود.
پس از مدتی به اورشلیم بازگشت و در دادگاه یهودی (سَنهِدرین) به دلیل تغییر دین، از یهودی به مسیحی و ترویج اندیشه های خلاف شریعت موسوی (ع) محکوم شد. برای محاکمه رسمی او را به قیصریه بردند. او که به یک شهر رومی برده شده بود به امپراتوری روم پناه آورد تا اینکه بین سالهای شصت وچهار تا شصت وهشت میلادی بر اثر شکنجه و آزار امپراتور روم – قرون جان یافت.اودر میان مسیحیان به پولس رسول – به معنای رسول کوچک – معروف است. این آزارها و تعقیب ها چند دلیل داشت:
یکی، از سوی یهودیان بود چون؛ دین جدید را خلاف شریعت موسی (ع) می پنداشتند و طبیعی بود که روحانی یهودی در برابر دین جدید ایستادگی کنند و شاهد کم شدن پیروان خویش باشند.
دوم، امپراتوری روم بود. چون؛ همه ساله شهروندان رومی باید با امپراتور بیعت می کردند و به وی ابزار وفاداری می داشتند و چون وی جنبه ی الوهی داشت، باید همه خود را برای فداکاری برای او آماده می کردند، تنها مسیحیان بودند که از این سنت نادرست پیروی نمی کردند. بنابراین، امپراتور آنها را مستحق آزار می داشت.
سوم، دین مسیح با سرعت هر چه بیشتر در میان طبقه ی نیازمند و بردگان آن امپراتوری رو به افزونی بود، در برابر آن ها طبقه ی اشراف نگران طغیان آنها بودند.
چهارم، با تبلیغ دین جدید، ستایش خدای یگانه به جای بت پرستی و شرک، کم کم میان رومیان جایگزین و مجسمه های امپراتور که الوهی و قابل پرستش بود، به کنار زده می شد.
پنجم، تبلیغ حواری ها به بطلان دین بومی رومیان و پرهیز پرستش امپراتور که ترویج این اندیشه مساوی با برانداختن امپراتور از مرتبه ی خدایی اش بود. پس برای او سخت می نمود که بتواند مسیحیان را تحمل کند.
فشارهای روز افزون به مسیحیان از طرف امپراتوران روم، چاره یی جز دو راه برای آن ها باقی نگذاشت: یکی ، توسل به اسلحه و جنگیدن با دشمن های خود، دیگری در ظاهر از دین خود دست کشیدن و نگاشتن اندیشه ها و باورهای مسیحی بود. پس آنها ترجیح دادند تا به جای جنگ و گریز، در آرامش به نگارش اندیشه های دینی مسیح بپردازند. گروهی دیگر، پناه بردن به دشت و بیابان و گوشه نشینی را اختیار کردند تا به دور از مردم روزگار خود - رومیان و یهودیان – زندگی دینی خود را پیگیر باشند که از آن به نهضت رهبانیت یاد می شود.[۷۷].
۳ -۲-۲. مسیحیت در نخستین سده های میلادی :
عیسویان را به جهت آنکه عیسی از اهل شهر ناصره از ایالت جلیل در فلسطین بود نصرانی می گفتند که جمع آن در عربی نصاری می شود، و نام نصرانی را ابتدا در شهر انطاکیه بر پیروان عیسی نهادند. در آن زمان عیسویان همه یهودی بودند، و بدون اینکه روش جدید خویش را آیین تازه ای بخوانند، خود را مفسرین حقیقی کتاب عهد عتیق و دین یهود می دانستند و بجز تورات کتابی نداشتند.با این تفاوت که عیسویان در امر توبه و محبت و امید نجات بشر از گناه تأکید بیشتری می کردند.
پس از بدار رفتن عیسی، تورات عبری کتاب مقدس آنان بود، جز اینکه بعضی از ایشان ترجمۀ یونانی آنرا می خواندند و گفتارهای منسوب به عیسی را نیز که از حواریون رسیده بود در حاشیه ی آن می افزودند. مسیحیت در آغاز بقصد اصلاح مذهب یهود بود، ولی بزودی از حدود تنگ نژادی و قومی بیرون آمد و آیین بشریت گشت.
هر کس داوطلب قبول این دین بود یک دورۀ تعلیمات را که مدت چند ماه به طول می انجامید و به تشریفات تعمید خاتمه می یافت می گذرانید در تعمید داوطلب را در آب فرو می برند یا آب بر سر او می پاشیدند و … تا مدتها پس از مرگ عیسی مسیحیان در انتظار رجعت او بودند.
پطروس در نوشته های خود به پیروان عیسی که در آسیای صغیر پراکنده بودند با اطمینان خبر می دهد که: «پایان همه چیزها نزدیک است.» وچون تأخیر رجعت باعث تردید در قاطعیت ظهور سلطنت مسیح شد، نویسنده ی رساله به عبرانیان و به مومنان تأکید کرد که نومید نگردند و تا پایان برجای بمانند. هنگامیکه شکاکها تأکید کردند که رجعت مسیح هرگز وقوع نخواهد یافت، پطروس در رساله ی دوم خود نوشت که تقدیر زمان در نزد خدای تعالی غیر از گاه شماری در نزد پسر است. و هزار سال در نظر او معادل یک روز است. و اگر مسیح باز تأخیر کند برای این است که شما وقت کافی برای توبه کردن داشته باشید. مکاشفات یوحنا با این کلمات پایان می پذیرد: «به یقین من بزودی میایم، آمین، بیا ای عیسای خداوند
مجامع دینی مسیحی را مانند پیش کنیسه می خواندند که همان کنشت پارسی باشد، و اصلاً کلمه ای آرامی و به معنای انجمن و محل اجتماع است.
ولی لازم بود که این مجمع جدید در موارد ذیل از کنیسه ی یهود متفاوت باشد:
نخست آنکه به نژادی معینی مختص نباشد، بلکه جنبه ی همگانی و عمومی داشته باشد.
دوم آنکه کاملاٌ روحانی و مجزا از امور دولتی و سیاسی باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...