۲-۵-۴ تجویز دارو برای تثبیت حالت روحی

 

چندین نوع تثبیت کننده وجود دارد که اغلب نیز برای درمان صرع به کار می‌روند. اما در بین آن ها لیتیوم (که نوعی نمک معدنی است) موثرترین آن ها‌ است.

 

۲-۵-۵ روش‌های درمانی روانشناسی

 

در فاصله بین دوره های شیدایی یا افسردگی، درمان‌های روانشناسی می‌تواند مؤثر باشد. این درمان‌ها باید حدود ۱۶ جلسه یک ساعته به مدت ۶ تا ۹ ماه باشند.این درمان‌ها شامل:

 

    • تربیت روانی[۶۰] دانستن بیشتر ‌در مورد اختلالات دو قطبی

 

    • تحت نظر داشتن حالت روحی- کمک کردن به شما برای شناخت زمان‌های تغییر حالت روحی

 

    • استراتژی خلقی- کمک کردن برای جلوگیری از تغییر حالت روحی به شیدایی یا افسردگی کامل

 

    • کمک برای افزایش مهارت‌های سازگاری.

 

  • شناخت و رفتار درمانی(CBT) برای افسردگی. (حسین آزاد۱۳۷۶ )

 

۲-۶ نقش استرس دراختلالات روانی

 

مفهوم استرس آن طور که در روانشناسی استفاده می‌شود برگرفته از علم فیزیک است (هاریس و لوی[۶۱] ۱۹۷۵ به نقل ازسیاسی) اگر چه کاربرد مفهوم استرس به معنای رفتاری آن به قرن هفدهم بر می‌گردد اما تا قرن نوزدهم تعریف دقیق و روشنی از آن ارائه نشده بود. در زمینه مطالعه استرس محققان به جنبه‌های مختلف آن توجه کردند. عده ای بر تغییرات فیزیولوژیک و عده ای دیگر بر وقایع فشارزا تمرکز نمودند (تیلور[۶۲]، ۱۹۹۱ به نقل از پورافکاری).

 

والتر کانون[۶۳] (۱۹۳۱) یکی از اولین نظریه پردازان استرس بود که استرس را واکنش جنگ و گریز معرفی کرد (اشتاین و همکاران به نقل از خسروشاهی،۱۹۸۷). کانون معتقد بود که ارگانیسم زمانی که تهدیدی را درک می‌کند بلافاصله سیستم عصبی سمپاتیک و سیستم درون ریز او برانگیخته می‌شود. این پاسخ فیزیولوژیکی هماهنگ ارگانیسم را آماده حمله به عامل تهدید و یا فرار از تهدید می‌کند. ‌به این دلیل است که آن را «پاسخ جنگ یا گریز» می‌نامد. او معتقد است که این پاسخ سازگارانه ارگانیسم را قادر به نشان دادن عکس العمل سریع به تهدید می‌کند و از سویی دیگر استرس را برای ارگانیسم مضر می‌دانست زیرا عملکرد هیجانی و فیزیولوژیکی را مختل کرده و در دراز مدت می‌تواند مشکلات طبی ایجاد کند به ویژه هنگامی که ارگانیسم نمی تواند بجنگد یا فرار کند و بدین صورت به صورت دراز مدت با استرس مواجه شده و این وضعیت برانگیختگی فیزیولوژیکی ادامه می‌یابد و سرانجام سلامت فرد را به خطر می‌اندازدتیلور به نقل از ایندلر و پارکر، معتقد است استرس زمانی روی می‌دهد که تقاضاهایی در فرد به وجود آیند که فراتر از منابع سازگاری او هستند. به علاوه او بین استرس‌های فیزیکی (مثل شرایط محیطی گرما یا سرمای زیاد) و صدمات فیزیکی ناشی از استرسورهای روانی – اجتماعی تمایز قائل می‌شود. (تیلور ۱۹۹۱ به نقل از پورافکاری).

 

بیشتر تعاریف استرس بر ارتباط بین فردی و محیط تأکید دارد و استرس را نتیجه یک فرایند ارزیابی فردی می‌داند. این که آیا منابع فردی برای مواجهه با تقاضاهای محیط کافی اند یا خیر. پس استرس میزان عملکرد متناسب بین فرد و محیط است ( تیلور ترجمه پورافکاری۱۹۹۱).

 

هر گاه منابع فردی برای مواجهه با موقعیت فشارزا به اندازه کافی باشند فرد ممکن است استرس کمی احساس کند. وقتی فردی در می‌یابد که احتمالا فقط با صرف کوشش زیاد منابعش برای مواجهه با موقعیت استرس زا کفایت می‌کند ممکن است مقادیر متوسطی از استرس را تجربه کند. سرانجام زمانی که فرد در می‌یابد که منابعش برای مواجهه با عامل فشارزای محیطی کافی نیست ممکن است استرس زیادی را تجربه کند. بنا بر این استرس شامل فرایند ارزیابی وقایع، ارزیابی منابع بالقوه و پاسخ دادن به آن وقایع می‌باشد (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴به نقل از برادران).

 

به طور کلی در روانشناسی اصطلاح استرس به موقعیت‌های اجتماعی و روانی متنوعی اشاره دارد که قادر به ایجاد اختلال در تعادل حیاتی موجود می‌باشد.

 

فشار روانی با ایجاد تغییرات فیزیولوژیکی و روانشناختی اثرات نامطلوبی بر رفتار، تفکر و واکنش‌های بدن فرد گذاشته و در ایجاد و رشد بیماری به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش دارد (ساراسون و ساراسون، ۱۹۷۱ترجمه دهقانی ) محققان مختلف بر این امر تأکید دارند که هر واقعه ای که بر فرد فشار وارد کند احتمال بیماری را افزایش می‌دهد و مواجهه طلانی با موقعیت‌های فشارزا اثرات زیانباری بر سلامت فیزیکی و روانی می‌گذارد (پی یر لی و اسکور[۶۴]، ۱۹۷۸) بنا بر تحقیقات انجام شده اکثر بیماری‌های انسانی با استرس ارتباط دارد (شاملو، ۱۳۶۶) و هر چه استرس شدیدتر و طولانی تر باشد (تیلور ۱۹۹۱؛ اشتاین و همکاران ۱۹۸۷ترجمه پورافکاری) باشد عوارض منفی روانی و فیزیکی بیشتری دارد. بررسی ارتباط مستقیم استرس و بیماری مشکل است چرا که نمی توان آزمودنی‌ها را به آزمایشگاه برد و آن ها را با استرسور مواجه کرد و انتظار داشت پیامد فوری آن مشاهده شود. لذا شواهد مربوط به ارتباط استرس و بیماری به طور غیرمستقیم و استنتاجی به دست آمده اند. عده ای از محققین معتقدند که استرس به طور غیرمستقیم و از طریق تغییر الگوی رفتاری فرد باعث بیماری می‌شود و امکان دارد فقط در افرادی منجر به بیماری شود که آسیب پذیری اولیه دارند. استرس و آسیب پذیری اولیه هیچ کدام به تنهایی برای ایجاد بیماری کافی نیستند به علاوه به نظر می‌رسد افرادی که می‌توانند شرایط منفی زندگی را کنترل نمایند ایمنی بیشتری نسبت به بیماری نشان می‌دهند تا آنهایی که قادر به کنترل موقعیت‌های فشار زای زندگی نیستند. (تیلور، ۱۹۹۱به نقل از پورافکاری)

 

براون و هونر[۶۵] دریافتند فارهای مزمنی که بیش از یک سال از آن ها گذشته باشد با ایجاد افسردگی رابطه مثبتی دارد. در مطالعه دیگری رأس و هابر[۶۶] (۱۹۸۵) دریافتند که مشکلات اقتصادی مداوم تمایل به افسردگی را افزایش می‌دهد.

 

از طرفی بعضی شخصیت‌ها آسیب پذیری بیشتری نسبت به استرس دارند و همیشه استرس یکسان در افراد متفاوت اثرات مشابهی ندارد و احتمالاً عوامل دیگری در فرایند استرس دخالت دارند. یکی از مهمترین این عوامل شیوه مقابله فرد و منابع مقابله ای وی می‌باشد و می‌توان گفت بیشتر از وجود عوامل استرس زای زندگی در ارتباط استرس و بیماری نقش دارند (شاملو ۱۳۶۶).

 

۲-۶-۱ تفاوت‌های فردی در مقابله با استرس

 

استرس به سه مفهوم در نظر گرفته شده است (میرزایی، ۱۳۷۸ ) در یک رویکرد، تمرکز بر محیط معطوف است و استرس به عنوان محرک توصیف شده است که شامل واقعه یا رشته ای از شرایط ویژه به عنوان مثال، زمانی که فرد می‌گوید شغل من بسیار پر استرس است از همین دیدگاه به مفهوم استرس نگاه ‌کرده‌است.

 

وقایع و شرایطی تهدید کننده یا زیان بخش اند و در نتیجه احساس تنش ایجاد می‌کند، استرس زا خوانده می‌شود. رویکرد دوم استری را به عنوان پاسخ در نظر گرفته و تمرکز آن بر واکنش مردم به عوامل استرس‌زا است. از این دیدگاه مردم به نقشی که احساس می‌کنند استرس می‌گویند، مانند زمانی که فرد می‌گوید:

 

به هنگام سخنرانی احساس استرس می‌کنم. پاسخ فرد شامل دو جزء مرتبط با هم است:

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...