۷۶) محمد عبدالرؤوف‏ بن تاج‏الدین مناوی، (۱۰۳۱).
۷۷) شیخ بن عبدالله عیدروس، (۱۰۴۱).
۷۸) احمد بن فضل‏ بن باکثیر مکی، (۱۰۳۷).
۷۹) محمد بن صفی‏الدین جعفر، ملقب به «محبوب عالم» (قرن ۱۱).
۸۰) محمد بن معتمد خان بدخشانی (قرن ۱۱).
۸۱) محمد صدر عالم، نویسنده «معارج العُلی‏» (قرن ۱۱).
۸۲) ولی‏الله احمدبن‏عبدالرحیم دهلوی، (۱۱۷۶).
۸۳) احمد بن عبدالقادر عجیلی، (۱۱۸۲).
۸۴) رشیدالدین دهلوی، شاگرد نویسنده «التحفه» (قرن ۱۲).
۸۵) مولوی محمد مبین‏ بن محب‏الله لکهنوی (قرن ۱۲).
۸۶) مولوی، ولی‏الله‏بن‏حبیب الله لکهنوی، (۱۲۷۰).
۸۷) احمد بن زینی دحلان، (۱۳۰۴).
۸۸) سید مؤمن بن حسن شبلنجی (قرن ۱۴).
طرق حدیث منزلت
حدیث منزلت به سه طریق نقل شده است:
طریقه اولمحمد بن بشار، فندر، شعبه، سعد، ابراهیم بن سعد، پدر سعد، نبیk[89]
طریقه دومحسن بن محمد بن اسحاق اسفرایینی؛ عمیر بن مرداس؛ عبدالله بن بکیر غنوی، حکیم بن جبیر، حسن بن سعد، علیg رسول خداk[90]. تفاوت طریق دوم با اول این است: اولاً در اینجا سعد از پدرش نقل نمی‌کند بلکه پسر سعد مستقیماً از علیg حکایت می‌کند- ثانیاً افرادی که در سند به بالا به سعد ختم می‌شوند با افرادی که به سعد متصل می‌شوند فرق می‌کنند.
ثالثاً، در طریق اول، حدیث باجمله «حدثنا» و «قال» آمد ولی در طریق دوم حدیث بیش‌تر با واژه «ثنا» ذکر شده است.
طریق سومابو عبدالله حافظ، ابو عباس محمد بن یعقوب، احمد بن عبدالجبار، یونس بن اسحاق، سالم بن عمیر، علبه بن زید، ابولیلی عبدالرحمن بن کعب، و عمرو بن حمام بن جموح، و عبدالله بن مغفل مزنی، عبدالله بن عمرو مزنی؛ هرمی بن عبدالله عرباض بن ساریه فزاری.[۹۱]
علت ذکر طرق این است که ممکن است کسی بگوید: سند این روایت ضعیف است این‌گونه اشکالی اگر وجود نداشته باشد، ممکن است اشاره به سند دوم و سوم داشته باشد والا در طریق اول هیچ کس تا به حال تردیدی نکرده و نخواهد کرد.
موارد بیان حدیث منزلت
۱- غزوه «تبوک».[۹۲] کاروان بازرگانی که از طرف شام وارد خاک حجاز شد پیامبرk را از آمادگی روم برای یورش به مدینه آگاه ساخت. پیشگیری از وقوع حادثه بهتراز مقابله با آن است. به همین جهت از طرف پیامبرkبسیج عمومی در مدینه و اطراف آن اعلام شدوسی هزار شمشیر زن در سخت‌ترین لحظات که هوای مدینه به شدت گرم شده بود، خود را برای شرکت در این جهاد بزرگ آماده کردند و در اردوگاه اسلام گرد آمدند. در این لحظه به پیامبرk گزارش رسید مبنی بر اینکه منافقان تصمیم دارند در غیاب وی در مدینه دست به کودتا بزنند و گروهی را بکشند و عده‌ای را اذیت کنند. پیامبر برای پیشگیری از هرگونه حادثه احتمالی، علیg را به جای خود نصب کرد و دستور داد که در مدینه بماند و تا آمدنش مراقب اوضاع باشد و امور دینی و دنیوی مردم را ساماندهی کند. وقتی منافقان از اقامت علیg در مدینه آگاه شدند و نقشه‌های خود را نقش برآب دیدند، به فکر چاره‌ای افتادند تا امام را از مدینه حرکت دهند.
پایان نامه - مقاله
به این منظور شایع کردند که روابط علی با پیامبر به تیرگی گراییده و وی مورد بی مهری پیامبرk قرارگرفته است. به گواه اینکه پیامبر به انتشار چنین شایعه‌ای در مدینه در حق علی که از روز تولد تا آن لحظه تحت تربیت پیامبر و در پوشش مهرو محبت آن حضرت قرارداشت باعث آزار علیg و دوستان وی شد. لذا امیر مؤمنان برای تکذیب گفتار آن‌ها و روشن شدن حقایق و جلوگیری ماندگاری سوء استفاده برخی، خود را به پیامبر رسانید وجریان را برای آن حضرت تعریف کرد. در این لحظه پیامبر مقام و موقعیت علی را نسبت به خود برای مردم با این جملات ارزشمند یادآوری فرمود: اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا أنه لانبی بعدی، انه لاینبغی أنا أذهب الا و انت خلیفتی. آیا راضی نمیشودی که نسبت تو با من به سان هارون و موسی باشد. جزاینکه پس از من پیامبری نیست؟ هرگز شایسته نسیت که من بروم، مگر اینکه تو خلیقه و نماینده من باشی.[۹۳]
۲- روایت«ام سلیم» که در آن آمده است: «ای ام سلیم»؛ همانا گوشت«علی» از گوشت من وخون «علی» از خون من است و او نزد من همانند «هارون» نزد «موسی» است، جزآن‌که پیامبری پس از من نخواهد بود.[۹۴]
۳- ماجرای امام علیg و جعفرو زید در مورد دختر حضرت حمزه۶ که پیامبرk چنین فرمودند:
ای «زید» من هم پیمانت هستم و تو هم پیمان من، وای «جعفر» تو شباهت خلقی و خُلقی با من داری و ای «علی» تو در نزد من همانند «هارون» نزد موسی هستی، جز در مقام نبوت (که همانند من نیستی)[۹۵]
داستان ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح در نزد پیامبرگرامی اسلام، ابن عباس می‌گوید: همراه گروهی نزد عمر بن خطاب بودیم که او درباره‌ی پیشگامان اسلام سخن می‌گفت و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمودند: علی۳ خصلت دارد: (و کاش یکی از این ۳ خصلت برای من عمربود، که از هرچه خورشید بر آن می‌تابد، با ارزش‌تر است) من، ابوبکر، ابوعبید جراح و گروهی از صحابه نزد پیامبر بودیم که بر شانه علی زد و ۳ خصلت را درباره‌ی او فرمودند: تو اولین کسی هستی که ایمان آوردی، تو اولین کسی هستی که مسلمان شدی و نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است.[۹۶]
۵- قصه اولین پیمان برادری: بستن ماجرای پیمان برادری میان مسلمانان اولین بار از سوی پیامبر گرامی اسلام و در مکه اتفاق افتاده است. حضرت برای ایجاد همبستگی و یک دلی میان ایمان آورندگان به اسلام پیمان برادری یا «مؤاخات» برقرار نمودند گزارش ماجرای این پیمان مفصل است که از این رو به بک روایت بسنده می‌شود: «زید بن ابی اوخی می‌گوید: در مسجد بر رسول خدا وارد شدم و حضرت فرمودند: فلان شخص و فلان شخص کجایند؟ و آنگاه به صورت اصحاب نظرافکند و حدیث برادری میان آنان را یاد کرد. پس «علی» خطاب به رسول خدا فرمودند: وقتی برخوردت را با اصحاب دیدم روحم ازتنم برون رفت و پشتم به رسول خدا شکست که درباره‌ی من مانند اصحاب (در رابطه با پیمان برادری) رفتار ننمودی و اگراین کار از روی خشم و نارضایتی نسبت به من است پس تو (همزمان) اختیار عتاب و کرم را داری! در این هنگام رسول خدا فرمودند: سوگند به کسی که مرا حق برانگیخت جز برای جان خودم تو را (از دیگر اصحاب) به تأخیر نینداختم وحال آن‌که تو نزد من همانند «هارون» درنزد «موسی» هستی جزآن‌که پیامبرگرامی فرمودند: آنچه پیامبران گذشته به ارث گذارده‌اند.
علیg پرسیدند: پیامبران گذشته چه چیزی به ارث گذاردند؟ حضرت فرمودند: کتاب پروردگارشان و سنت پیامبران، و تو با من در قصر بهشتی ام همراه با «فاطمه» دخترم هستی وتو برادر و هم نشین من، سپس رسول خداk (این آیه شریفه را) این‌گونه تلاوت فرمودند: «فی جنات النعیم علی سررمتقالبین المتحابین فی الله ینظر بعضهم الی بعض.[۹۷]
۶- دومین ماجرای پیمان برادری: قصه این پیمان میان مهاجران و انصاردر مدینه روی داده است گزارش دامنه دار این پیمان هدف این نوشته نیست پس تنها بخش مورد گفت و گو اشاره و حکایت می‌شود. ابن عباس می‌گوید: وقتی نبی اکرم میان اصحابش از مهاجران و انصار پیمان برادری برقرار نکرد، علی (از مجلس) با حالت ناراحتی بیرون رفت و کنار گوشه‌ای از زمین نشست و بازوانش سیاه گردید و برآن باد می‌وزید نبی اکرم، علی را طلبید و هنگامی که او را یافت آرام با پایش به او زدند و به وی فرمودند: برخیزکه هیچ نامی جز «ابوتراب» شایسته تو نیست. از من ناراحت شده‌ای که میان مهاجران و انصار پیمان برادری برقرار ساخته ولی میان تو و آنان چنین ننمودم؟ آیا تو خشنود نمی‌شود؟ که نزد من همانند «هارون» به «موسی» باشی؟ جزآن‌که پیامبری پس از من نخواهد بود(ای علی) آگاه باش کسی که تو را دوست داشته باشد درپرتو تو امنیت و ایمان قرار می‌گیرد وکسی که با تو دشمن وکینه ورزد، خداوند او را به مرگ دوران جاهلیت می‌میراند اما براساس آیین اسلام به اعمال او رسیدگی می‌شود.[۹۸]
۷- ماجرای غدیرخم: در روایتی از حضرت باقر داستان خطبه پیامبر بزرگوار اسلام در گردهمایی مسلمانان پس از آخرین حج آن جناب چنین آمده است: ای مردم در رساندن آنچه (خداوند) به سویم فرستاده‌اند، کوتاهی نکرده ام و من بیان‌گر و روشنگر سبب (نزول) این آیه برای شما هستم به راستی و درستی جبرئیل سه بار بر من فرود آمد وسلام پروردگارم را به من رسانید که أمر کرده در این مکان اقامت گزینم. هر (انسان) سفید و سیاه (پوست) آگاه باشید که (علی بن ابی طالب) برادر، وصی و جانشین و امام پس از من است. مقام او نزد من هم چون جایگاه «هارون» در نزد «موسی» است. جزآن‌که پیامبری پس از من نخواهد بود و او «ولی» شما پس از خدا و فرستاده اش است و خداوند- تبارک و تعالی- آیه‌ای که از کتاب(وحی) در این باره برمن نازل کرده و فرموده است: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون»[۹۹]
۸- جریان گردهمایی اصحاب با رسول الله در منی؛ ابن عباس می‌گوید: دیدم حسام بن ثابت در منی ایستاده است، در حالی که پیامبر و اصحاب گرد آمده بودند. پیامبر فرمودند: ای مسلمانان این «علی بن ابی طالب» آقا و سرور عرب و وصی برترند. جایگاه او نزد من مانند مقام «هارون» نزد «موسی» است. جز آن‌که پیامبری پس از من نخواهد بود و توبه توابین جز به دوستی «علی» پذیرفته نمی‌شود. ای حسان درباره‌ی «علی» سخنی بگو. آنگاه «حسان» بن ثابت این‌گونه سرود: «توبه، توبه کارجز به دوستی پسر«ابی طالب» پذیرفته نمی‌شد». (او) برادر رسول خدا و بلکه داماد اوست و داماد برابرو مساوی و با همراه نخواهد بود. «و هیچ کسی مانند«علی» نیست که به تحقیق خورشید [فقط] برای او از مغرب بازگشت.» «خورشید با شعاع سفید براو بازگشت گویی که اصلاً غروب نکرده بود».[۱۰۰]
۹- داستان حجهالوداع: امام سجاد- از عمر و سلمه فرزدندان «ابی سلمه» این‌گونه گزارش داده است. «عمر و سلمه دو فرزند «ابی سلمه» ربائب رسول خدا بر من روایت کردند که در آخرین حج پیامبر شنیدند که فرمودند: «علی» پیشوای بزرگ مؤمنان است و مال پیشوای بزرگ ستمکاران، «علی» برادر من و سرور مؤمنان پس از من است و او نزد من همانند هارون نزد موسی است جز آن‌که خداوند متعال نبوت را با من پایان دادند و پیامبری پس از من نخواهد بود و او جانشین (من) در خاندان و مؤمنان پس از من است.[۱۰۱]
۱۰- روز مباهله: از حوادث مهم در تاریخ اسلام ماجرای مباهله رسول خدا با بزرگان و سران مسیحی نجران است. در کتاب «صحیح مسلم» و «سنن ترمذی» و «مناقب آل ابی طالب» این‌گونه آمده است. معاویه به سعد بن ابی وقاص دستور داد تا «ابوتراب» (علی) را ناسزا گوید و سعد به او گفت: سه خصوصیت برای علی هست. که اگریکی از آن‌ها برای من بود، خوشایندتر از شتران سرخ‌موی، نزدم بود و آنگاه «سعد» سخن پیامبر را یادآور شدند که حضرت فرموده‌اند: (ای علی) خوشنود نمی‌شوی تا نزد من از جهت جایگاه همانند هارون نزد موسی باشی.[۱۰۲]
۱۱- حدیث «سدالابواب» از وقایع تاریخی و عبرت انگیز صدر اسلام، قصه «سدالابواب» با «بستن در مسجد» است. کوتاه‌ترین سخن در بیان حکایت این جریان آن است که شماری از خویشاوندان و یاران رسول خدا در خانه‌هایشان به مسجد نبوی باز می‌شد. و آنان هم چون پیامبر بزرگوار از راه مسجد رفت و آمد می‌نمودند، اما پس از مدتی به دستورالهی فرستاده خدا مأموریت یافت تا درمنزل همه خویشاوندان و یاران را به مسجد ببندد و تنها در خانه امام علی از این فرمان الهی خارج شده بود و برآن جناب روا بود تا خود و خانواده بزرگوارش از راه مسجد به خانه رفت و آمد نمایند.[۱۰۳] روایتی که از جابر بن عبدالله انصاری درباره‌ی استان «سدالابواب» حکایت شده که حدیث منزلت در آن بازگو گردیده است. گزارش «جابر» این‌گونه است: «رسول خدا برما وارد شدند و ما درمسجد خواب بودیم و دردست حضرت شاخه درخت خرما قرار داشت رسول خدا فرمودند: در مسجد می‌خوابید؟ گفتیم ما و «علی» با همدیگر گرد آمده‌ایم. رسول خدا (خطاب به علی) فرمودند: ای علی، برتو همانند من (خوابیدن در) مسجد حلال و روا گردیده است، آیا خشنود نمی‌شوی تا نزدم چون هارون در نزد موسی باشی؟ جز آن‌که نبوت (ازآن تو نخواهد بود)[۱۰۴]
۱۲- داستان فتح و تقسیم غنائم خیبر: حکایت پایان جنگ خیبر از زید بن علی از پدر بزرگوارش حضرت «علی بن الحسین و آن حضرت از جد گرامیش امیر مؤمنان علی و آن جناب از رسول خدا این‌گونه گزارش شده است: «رسول خدا در روز فتح خبیر به علی فرمودند: اگر چند گروه از امتم چیزی را که نصاری درباره‌ی «عیسی بن مریم» گفته‌اند؛ درباره‌ی ات نمی‌گفتند امروز من درباره‌ی تو چیزی را می‌گفتم که برهیچ گروهی از مسلمانان نمی‌گذشتی، جز آن‌که از خاک پایت و باقی مانده‌ی آب وضویت شفاعت می‌طلبیدند، اما تو را همین بس که تو از من هستی و من از تو، هم تو از من ارث می‌بری و هم من از تو، و تو در نزد من همانند «هارون» نزد «موسی» هستی؛ جز اینکه پیامبری پس از من نخواهد بود.[۱۰۵]
فصل سوم
نگاهی به دلالت‏های حدیث منزلت
مقدمه
بعد از آن که منابع حدیث منزلت در مذهب اهل البیتb و اهل سنت بیان شد و طرق و سند و راویان حدیث مورد بررسی قرارگرفت، نوبت به اثبات مقام‌ها و منزلت‌های حدیث برای امیر مؤمنان علیg از جمله جانشینی ایشان می‌باشد. ابتدا دلالت‌های حدیث منزلت و مقام‌های هارونg که در قرآن بیان شده مورد بررسی قرارمی‌گیرد. و بعد از آن که معلوم شد حدیث منزلت، مقام‌ها و منزلت‌های متعددی رابرای امیر مؤمنان علیg اثبات می‌کند که لازمه هر کدام از آن‌ها امامت و خلافت آن حضرت است. به دلالت حدیث به طورمستقیم وبا صراحت به مقام خلافت وجانشینی پیامبراکرمk برای امیر مؤمنان علیg اشاره می‌شود.
دلالت‏های حدیث منزلت‏
در این فصل به دلالت‏های حدیث منزلت می‌پردازیم. همان‌طور که در فصل قبل اشاره شد، حدیث منزلت بر امور متعددی دلالت می‏کند که هر کدام از آن‌ها به تنهایی دلیلی کافی بر امامت امیر مؤمنان علی‏g‏ است.
مقامات حضرت هارون در قرآن‏
با توجه به عبارت «أنتَ مِنِی‌ بمَنزِلَهِ هَارونَ مِن‌ مُوسَی» تمام شئون، وظائف و منزل‌هایی که هارون نسبت به موسیc داشت، برای امیرالمؤمنینg نسبت به رسول اکرمk اثبات می‌شود، جز مقام نبوت که به عبارت «ألا إنهٌ لا نَبی بَعدِی» استثنا شده است. قبل از آن‌که دلالت حدیث منزلت را مورد بررسی قرار دهیم، منزلت و مقام‌های حضرت هارونg را که در قرآن کریم بدان اشاره شده، بیان می‌کنیم.
۱) خلافت
خدای تعالی، یکی از منزلت‌های هارونg را نسبت به موسیg، خلافت و جانشینی وی در قوم او می‌داند. «وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»[۱۰۶]
در برخی از روایات نیز این مسأله مطرح شده است. مثلاً امام باقرg می‌فرماید: «… و هارون یخلفه اذا غاب [من] قرمه للمناجاه»[۱۰۷] (… هنگامی که موسی جهت مناجات[با پروردگارش] از قوم خود غایب می‌شد، هارون جانشین وی می‌گشت.)
۲) وزارت‏
مقام بعدی که حضرت موسیg از خدای تعالی برای هارونg درخواست کرد، مقام وزارت است.«وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی* هَارُونَ أَخِی»[۱۰۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...