ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره مطالعه جامعه شناختی رابطه سبکزندگی زنان شهر تهران و قربانیشدن- ... |
ردیف
سطوح
مصادیق
۱
فردی
ارتباط با جنس مخالف، عورتنمایی، پیشنهادهای بیشرمانه،پیشنهاد قوادان، تجاوز، تعرضهای کلامی و غیرکلامی، دزدیده شدن، نگاههای معنیدار، عدماشتغال و درآمد، کیفقاپی، نداشتن مهارتهای اجتماعی و شغلی.
۲
میانی
تصمیم اعضای ذکور خانواده برای فرد، خیانت همسر و ارتباطات موازی (شرعی و غیرشرعی) سلطه مردانه در خانواده، عدم توانایی نقشهای زنانه در خانواده(نظیر بچهدار شدن) نادیده گرفته شد در خانواده، تصادف جادهای، عواطف مادرانه، مسائل خانوادگی، طلاق.
۳
کلان
عدم آموزش مهارتهای اجتماعی وشغلی، تغییر قوانین و سیاستهای کشور، جنگ، مشکلات وسایل نقلیه، نگاه فرودستانه به زنان، سلطه مردانه، نادیده گرفته شدن زنان.
سبکزندگی و مصادیق قربانیشدن:
تحقیقات پیشین نشان داده است برخی سبکهای زندگی پرخطر هستند و باعث میشوند فرد قربانی مصادیق خاصی از جرائم و مشکلات شود به طور مثال فردریک ورهایم میگوید زنانی که با لباسهای نامناسب در ساعات نامتعارف تردد میکنند بیشتر خود را در معرض آسیب قرار میدهند. (راک ۲۰۰۲، ۶). یا معمولاً زنان در مواجهه با قربانیشدن پیشگیرانه رفتار کرده و با گزینشهای عقلانی و پرهیز از رفت و آمد به مکانهای پرخطر احتمال قربانیشدن خود را کاهش میدهند و نوعی رفتار تدافعی را برای قربانی نشدن برمیگزینند(مای،رادر و گودرم، ۲۰۱۰: ۱۷۵). در جدول شماره۳۸ که مصادیقی از قربانیشدن زنان و مسائلی که نمونههای این تحقیق تجربه کرده بودند آورده شدهاست همزمان سبکزندگی آنها نیز با بهره گرفتن از شاخصهای ارزیابی مبحث قبل استخراج شده و در قسمت مشخصات هر مورد آورده شد. اگر از مصادیقی که به طور قهری به فرد آسیب رسانده است نظیر مرگ همسر بگذریم شاید بتوان دستهبندیای از سایر موارد در انوع سبکهای زندگی ارائه کرد. در ادامه مصادیقی از مسائل پیش آمده برای زنان با سبکزندگی مختلف آورده شدهاست ولی برای مطالعه بیشتر مصادیق میتوانید به (جدول شماره ۳۶ جدول مصادیق قربانیشدن) که پیشتر آورده شدهاست مراجعه کنید.
سبکزندگی جسورانه:
در نمونههای مورد مطالعه در سبکزندگی جسورانه بیشتر با قربانیانی مواجه هستیم که قربانی مسائل فردی شدهاند. نظیر ارتباط با جنس مخالف، عورتنمایی، پیشنهادهای بیشرمانه،پیشنهاد قوادان، تجاوز، تعرضهای کلامی و غیرکلامی، دزدیده شدن، نگاههای معنیدار، عدماشتغال و درآمد، کیفقاپی، نداشتن مهارتهای اجتماعی و شغلی. همانطور که ملاحظه میشود بیشتر این آسیبها جنسی است. شاید بتوان دلیل آن را همان دانست که در افکار عمومی شایع است و فردریک ورهایم هم در تحقیقاتش به آن دست یافته است(راک ۲۰۰۲، ۶).
به طور مثال خانم ۲۰ سالهای که دانشجواست، یکی از تفریحهایش پرسهزنی با دوستانش است، وضعیت اعتقادی ضعیفی دارد، حضور زنان در خارج از منزل را ضروری میداند و وضعیت پوشش مانتویی جلب توجه کننده است و در خصوص ارتباط با جنس مخالف محدودیتی برای آن قائل نیست و در مجموع میتوان سبکزندگی او را جسورانه دستهبندی کرد در پاسخ به سؤال اینکه آیا تا کنون برایت اتفاقی افتاده توضیح میدهد که چگونه مورد تعرض غیرکلامی واقع شدهاست:
چند دفعه پیش آمده که از پشت یک دستی میزنند یا میگیرند و میروند اولین بار بچه بودم و فقط شروع کردم به گریه کردن جرات نداشتم داد و جیغ بزنم یا مرد را بزنم….. حالا نه کلا حق طرف را می گذارم کف دستش(مورد شماره ۱۸، ۲۰ساله، مجرد،دانشجو، سبکزندگی جسورانه).
در خصوص قربانیان ارتباط با جنس مخالف و تجاوز نیز همینگونه است بهطوری که در بین کسانی که ابراز کردهاند دچار چنین مشکلی شدهاند دارای سبکزندگی کاملاً جسورانهای بودند. دو مورد از مصاحبه شوندگان چنین موردی را تجربه کرده بودند. مورد اول دختری ۲۰ ساله است که اعتقادات رفتاری قوی ندارد. پس از آسیب دیدن چادری شده ولی همچنان آرایش غلیط داشته و حرکات جلب توجه کننده دارد. اعتقاد زیادی به مسائل دینی نداشته و قبلا ساعات مختلف بیرون می رفته و از جمله تفریحاتش رفتن به کافه و سینما به صورت انفرادی است و در مجموع میتوان سبک زندگی ایشان را جسورانه ارزیابی کرد: او در مورد اتفاقی که برایش افتاده چنین میگوید:
همش ۱۶ سالم بود. هر روز با دوست پسرم میرفتیم پارک. اون روز از دور داداشم را دیدم فرار کردیم اون منو برد مغازه اش و…. بعد از این قضیه دیدم جواب تلفنهایم را نمیدهد. بعدا متوجه پچ پچ های پسرها توی محل شدم تا اینکه یک روز که داشتم از مدرسه بر میگشتم دو تا از پسرهای شر کوچه من رو کشان کشان به سمت خونه یکی از پسرها میکشیدند. هرچه التماسشان میکردم می گفتند ما که میدانیم تو دختر نیستی فلانی باهات بوده. حالا که نوبت ما شد ناز میکنی! بعد از اون قضیه مدرسه را ول کردم. هرچی مادرم التماسم کرد نرفتم مدرسه. تا مدتها از خونه بیرون نمیآمدم. تا اینکه یک زمین ارثی داشت فروخت و تصمیم گرفت که یک خانه بهتر بخرد و ما از آن منطقه آمدیم اینجا. از پارسال دوباره شروع کردم(مورد شماره ۸).
لازم به ذکر است فرد مصاحبه شونده در هنگام تعریف این مسأله احساساتی از خود بروز میداد ودائم اشک میریخت. مورد دوم خانم ۲۹ سالهای است که کارمند بخش خصوصی است. مانتویی است و کمی نیز آرایش دارد. اعتقادات مذهبی در حد متوسط است و در مشکلی با حضور در ساعات مختلف در بیرون از منزل ندارد. ایشان در مورد تجربه خود چنین بیان میکند:
قبلا یک دوست پسر داشتم که دو سال با هم دوست بودیم. آمد خواستگاریم و صیغه کردیم. تو همان مدت با هم ارتباط برقرار کردیم یک هفته قبل از مراسم عقدمان، پسر جا زد و به بهانۀ الکی برنامه را به هم زد. خیلی به هم ریخته بودم رفتم حمام و رگم را زدم. مادرم متوجه شد. آنوقت کم سن بودم حالیم نمیشد که چه کارهایی میشود کرد. بعدا مادرم مرا پیش یک متخصص زنان برد و جراحی ترمیمی انجام دادم. الان دارم فکر میکنم چقدر این پسر به من آسیب زد هنوز خاطرات آن روزها آزارم میدهد (مورد شماره ۴۴، ۲۹ ساله، کارمند بخش خصوصی، سبکزندگی جسورانه).
سبکزندگی محافظهکارانه:
در خصوص نمونههای مورد مطالعه باید گفت که بیشترین تعداد مصادیق در دستهای قرار میگیرند که عواملی نظیر سلطه مردانه و ساختارهای معیوب اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی علت آنها بود. به طور مثال تصمیم مردان خانواده برای فرد، سلطه مردانه، عدم توانایی در انجام نقشهای زنانه مثل مادر شدن، تغییر قوانین و سیاستهای کشور، تصادف جادهای، عواطف مادرانه، مسائل خانوادگی و…. می باشد. به طور مثال خانم ۲۲ ساله که مجبه است بدون آرایش، برای حضور در بیرون از منزل با برنامهریزی و اطلاع خانواده خارج میشود، مذهبی است و ارتباط با جنس مخالف را در حد ضرورت می پسندد چنین بیان میکند:
قربانی قانون شدم، زمان من قانون کنکور عوض شد و من با رتبه ام میتوانستیم پزشکی قبول شوم ولی نشدم( مصاحبه شماره ۴۱، ۲۳ ساله، کارشناس مامایی)
یا در مورد تصادف جادهای دختری ۲۴ ساله که چادری است، مذهبی است، رفتاری کاملاً محافظهکارانه دارد، اعتقاد به ارتباط با جنس مخالف در حدود شرعیه است، ساعات حضورش در بیرون از منزل کنترل شدهاست و به طور کلی میتوان سبکزندگی اش را محافظهکارانه ارزیابی کرد چنین میگوید:
عمویم…. در جاده ایلام تصادف می کند خودش راننده بود پدرزنش کنارش بود و خانمش هم فوت میکند و همه میروند در کما جز مادر و پدرزنش و عمویم حافظه کوتاه مدتش را از دست داد بابام کارخانه داشت آن زمان و ما داشتیم همه چیز را تمام میکردیم و میخواستیم خارج از کشور زندگی کنیم و بابام هی آورد و خرج اینها کرد و پولها تمام شد عمویم خوب شد وبعد ما فقط توانستیم با آن پول برویم خیابان پیروزی یک خانه بخریم و تمام زندگیمان خرج شد کارخانه قطعه سازی برای ایران خودرو داشت و با شوهرخالهام و برادرش شریک بودند. و وقتی بابام تصادف کرد من هیچ پشتوانهای نداشتم. مادرم قبلا طلاق گرفته بود و رفته بود به خاطر بی پولی پدرم و من دست تنها بیپول خیلی مشکلات داشتم و اذیت شدم(مورد شماره ۲۴، ۲۳ ساله، مجرد، کارمند بخش خصوصی).
در مورد قربانی تصمیم دیگران(ذکور خانواده) شدن هم میتوان به مورد شماره ۴۰ اشاره کرد. خانم ۳۳ ساله، محجبه، بدون آرایش، خانهدار است و ضرورتی برای حضور زنان در بیرون از منزل نمیبیند و خودش نیز بسیار برنامهریزی شده خارج میشود و در مجموع میتوان سبکزندگیش را محافظهکارانه ارزیابی کرد چنین بیان میکند:
زندگی اول قربانی شدم خودم تصمیم نگرفتم برای ازدواج قربانی شدم وخوب بزرگترها تصمیم گرفتند و همینطوری ما را دادند رفتیم واقعاً در آن زندگی قربانی شدیم اذیت و آزاری که شدیم مردی که از نظر روحی و روانی مشکل داشت و بچههای مریض و مشکلدار و زن را نمی فهمید و خیلی آدم ناهنجاری بود و سرهر چیز کوچک دعوا و جنجال و کتککاری دندان میشکست فک میشکست و دماغم را شکست و اصلاً متوجه نبود که منی که زنم و در خانه کار میکنم دارم کار می کنم و خوب هر روز می گفت چرا من کار کنم تو بخوری من هم میرفتم خانه مردم کار میکردم و خرج خودم و بچههایم را در میآوردم و هر کاری میکردم تا او به من خرجی ندهد و خرجی هم اواخر نمیداد بچههایم ناتوانی ذهنی داشتند. قربانی تصمیم گیریهای بزرگترها شدیم(مورد شماره ۳۳،۴۰ ساله، خانهدار، محافظهکار).
در خصوص قربانی جنگ نیز دو مورد بودند که خود را قربانی جنگ میدانستند که هر دو سبکزندگی کاملاً محافظهکارانهای داشتند. به طور مثال مورد شماره ۴۲ زن محجبه خانهداری است که رفتاری کاملاً محافظهکارانه دارد، اعتقادات دینی قوی دارد، اعتقاد به ارتباط با جنس مخالف در حد شرعی دارد و رفت و آمدش کنترل شدهاست در خصوص قربانیشدنش میگوید:
امثال من و خواهرم که حرفهای بی خود و زننده شنیدیم و جوانیمان هدر رفت کسی که زندگی اش هدر برود. خوب زندگی اولمان هدر رفت و در زندگی دوم هم خیلی سختی کشیدیم تا آنرا بسازیم. قربانی کسی است که سختی در زندگی زیاد بکشد جوانی اش تباه شود وقتی می نشینم می بینم جوانی ام بی خودی تباه شده. اگر شوحرمان شهید نمیشدند انقدر اذیت نمیشدیم(مورد شماره ۴۲، ۵۱ ساله، خانهدار، سبکزندگی محافظهکارانه)
سبکزندگی مصلحتاندیش:
در مورد نمونههای مورد مطالعه این تحقیق آنچه مشاهده شد این است که آدمهایی که محافظهکار هستند تجربه قربانیشدنشان خیلی خاص خودشان نیست و بیشتر مشکلات عمومی است. نظیر مشکلات وسایل نقلیه عمومی، عورتنمایی، نگاههای معنیدار، تصادف جادهای، کیفقاپی و عدماشتغال میشوند. به طور مثال خانم ۲۷ ساله کارمند ردهبالای یک اداره دولتی با پوشش مانتو با آرایش ملایم که عنوان میکند بسته به شرایط چادر نیز سر میکند، اعتقادات مذهبی متوسط، اعتقاد به ارتباط با جنس مخالف در حد همترازی، با ساعات حضور در بیرون از منزل کنترل شده که میتوان او را در زمره سبکزندگی مصلحتاندیش دستهبندی کرد در مورد تجربه خود از عورتنمایی چنین بیان میکند:
طرف فلکه سوم میرفتم که اتفاقاً چادر سرم بود آمدم از روی پل رد شوم دیدم که یک آقایی من را صدا میزند و برگشتم کاملا برهنه بود و این واقعاً وحشتناک بود و من مسیری که می دانم می شود از توی خیابان رد شد از پل رد نمی شوم و هر وقت از آن منطقه میخواهم رد شوم تا حد مرگ حالم بد میشود(مورد شماره ۲۳، ۲۷ ساله، لیسانس، متأهل کارمند رده بالای دولتی).
در خصوص معضل کیفقاپی نیز سه نفر از مواردی که چنین مشکلی برایشان پیش آمده بود سبکزندگی مصحلت اندیشانه ای داشتند. به طور مثال خانم ۳۵ ساله پزشک که بسته به موقعیت حجابش از مانتو به چادر تغییر میکند، زمانهای حضور در بیرون از منزل بسته به موقعیت شیفتهای شبش تغییر میکند، از همه انواع گذران اوقات فراغت در برنامه خود دارد، اعتقادات مذهبی در حد متوسط داشته و به مناسک و شعائر هم در حد متوسط پایبند است در خصوص تجربه خود چنین میگوید:
کیفم را در خیابان زدند. بچه کوچک بغلم بود و کیفم را از روی دوشم کشیدند شانس آوردم که بندش پاره شد و من و بچه را روی زمین نکشیدند. بدنم زخمیشده بود و مدتها درد داشتم. بچه ام هم انقدر ترسیده بود که مدتها توی خواب یکدفعه جیغ میزد و گریه میکرد(مورد شماره ۱، ۳۵ ساله، پزشک، متأهل)
در خصوص مشکلات وسایل نقلیه نیز بسیار از زنان با این مشکل مواجه بودند اما تعداد کسانی که سبکزندگی مصلحتاندیشانه داشتند در بین آنها بیشتر از سایر موارد بود. به طور مثال خانم ۳۷ سالهای که مدرس دانشگاه است، پوششاش بسته به شرایط از مانتویی پوشیده بدون آرایش تا مانتویی با شال و آرایش غلیظ تغییر میکند، در حرف زدن جسارت خاصی از خود نشان میدهد، اعتقادات مذهبی و پایبندی به مناسک و شعائر در حد متوسط دارد، اعتقاد به روابط همترازی بین دو جنس دارد، حضور در بیرون از منزل بسته به مقتضی و صلاحدیدش تغییر میکند، انواع تفریحهای یاد شده را در برنامه خود دارد، در خصوص تجربه خود چنین بیان میکند:
اصلاً رفت آمد با وسایل نقلیه خیلی مشکلساز است. مثلا خودم اگر با ماشین خودم بروم انقدر ترافیک است و انقدر رانندههای خانم را اذیت میکنند که وقتی بر میگردم انقدر حرص خورده ام اذیت میشوم. سوار تاکسی میشوی رانندهها سر کرایه اذیت میکنند بقیه پول آدم را نمیدهند و…تازه اگر یک مردی کنارت نشسته باشه و اذیتت نکرده باشه. سوار مترو و اتوبوس میشویم انقدر شلوغ است که دندههای آدم میشکند. من خیلی موقعیتها را به خاطر وضعیت وسایل نقلیه در تهران از دست دادم. انقدر اذیت شده ام انقدر کنار خیابان برایم نگه داشتند انقدر توی تاکسی اذیت شدم که عطای برخی کارهای مسیر دور را به لقایش بخشیدم خیلی از پروژهها و…..(مورد شماره ۴۶، ۳۷ ساله، مدرس دانشگاه، دکتری).
گلایه زنان با سبکزندگی مصلحتاندیشانه نسبت به نادیده گرفته شدن، بیشتر از سایر سبکهای زندگی بود. میتوان چنین عنوان کرد که در این سبکزندگی احتمال قربانیِ نادیده گرفته شدن و یا احساس قربانی نادیده گرفته شدن بیشتر از دیگر سبکهای زندگی است. به طور مثال خانم ۲۹ ساله با سبکزندگی مصحلت اندیش، کارمند سازمان دولتی است، چادری است، اعتقادات مذهبی قوی دارد، با هماهنگی قبلی رفت و آمد میکند و در کل میتوان گفت که سبکزندگی محافظهکارانهای دارد ، در خصوص این مسأله چنین بیان میکند:
مثلاً وقتی درمحل کارت نفری که مسئولیتی در قبال تو دارد کاری را بدون نظر تو انجام دهد من قربانی او میشوم میخواهد تغییر شغل و وظایفم باشد….. اینکه اصلاً به آدم نگویند که چه تغییراتی میخواهند بدهند و نقش تو چیست، اینکه اصلاً به حسابت نیاورند برایم پیش آمده است(مورد شماره ۵، ۲۹ ساله، دانشجوی ارشد برق، کارمند سازمان دولتی)
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-08] [ 10:44:00 ب.ظ ]
|