دانلود فایل ها در مورد بررسی وتحلیل عوامل سیاسی جعل حدیث- فایل ۲۳ |
بدعتی که جایگزین سنت گردید و مردم را بهجای مشغول نمودن به دانستن حلال و حرام و پیروی از سنت به شنیدن مطالب عجیبوغریب و اسطوره سرگرم نمود.[۷۸۰]
بدعتی که عمر پایهگذاری کرده بود، برای عبدالملک بن مروان نیز سؤالبرانگیز بوده است ماجرای ذیل به گفتگوی مروان با یکی از فقها اشاره دارد: «وَرَوَى أَحْمَدُ عَنْ غُضَیْفِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ بَعَثَ إلَیَّ عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَرْوَانَ قَالَ یَا أَبَا أَسْمَاءَ إنَّا جَمَعْنَا النَّاسَ عَلَى أَمْرَیْنِ فَقَالَ وَمَا هُمَا قَالَ رَفْعُ الْأَیْدِی عَلَى الْمَنَابِرِ یَوْمَ الْجُمُعَهِ َالْقَصَصُ بَعْدَ الصُّبْحِ وَالْعَصْرِ؟ فَقَالَ أَمَا إنَّهُمَا أَفْضَلُ بِدْعَتِکُمْ وَلَسْتُ بِمُجِیبِکُمْ إلَى شَیْءٍ مِنْهَا قَالَ لِأَنَّ النَّبِیَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - قَالَ «مَا أَحْدَثَ قَوْمٌ بِدْعَهً إلَّا رُفِعَ مِنْ السُّنَّهِ مِثْلُهَا، فَتَمَسَّکْ بِسُنَّهٍ خَیْرٌ مِنْ إحْدَاثِ بِدْعَهٍ».[۷۸۱] یعنی:«احمد از غضیف بن حارث نقل میکند که عبد الملک بن مروان مرا فراخواند و گفت: ای ابا اسماء ما مردم را برای دو کار جمع کردیم. گفت: کدام دو کار؟ گفت: بالا بردن دستان در روی منابر در روز جمعه و قصههای بعد از نماز صبح و عصر. غضیف گفت: اما این دو بهترین بدعتهای شما هستند و من پاسخی برای آنها ندارم گفت برای این که پیامبر(ص) فرمود: مردم بدعتی ایجاد نکردند جز این که سنتی مشابه آن برداشته شد، بنابراین تمسک به سنت بهتر از ایجاد بدعت است». پاسخ غضیف نشان میدهد که وی چگونه در محذور افتاده است، لیکن برای گریز از دادن پاسخ شفاف، دچار تکلف شده است.
باوجود صراحت تقابل قصهپردازی باسنت، برخی کوشیدهاند بدعت خلیفه را در مقام تبعیت مانند سنت پیامبر(ص) دانسته[۷۸۲] و با توسل به برخی روایات جعلی مانند «إِنَّ اللهَ جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِ عُمَرَ وَقَلْبِهِ»[۷۸۳] تمام آنچه توسط خلیفه دوم صورت گرفته را مبتنی بر حقانیت جلوه دهند و حتی التزام به بدعتهای وی را با روایت جعلی «إِنَّهُ سَیَحْدُثُ بَعْدِی أَشْیَاءُ، فَأَحَبُّهَا إِلَیَّ أَنْ تَلْزَمُوا مَا أَحْدَثَ عُمَرُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ»[۷۸۴] یعنی:«بعد از من بدعتهایی پدید خواهد آمد، دوست دارم به آن چه عمر ایجاد نموده التزام داشته باشید»، عملی سازند.
در پاسخ پیامبر(ص) به بدعتها باید گفت در برابر روایت فوق که ناباورانه بدعت به وجود آمده را تأیید و موردپسند پیامبر(ص) میداند، روایت متواتر حوض[۷۸۵] وجود دارد که سر برآوردن بدعتهای بعد از پیامبر(ص) را بازگشت قهقرایی به جاهلیت دانسته است. روایت حوض که مطلقاً بدعتهای صورت گرفته پس از پیامبر(ص) را بازگشت قهقرایی و بازتولید فرهنگ جاهلی میداند، جایی برای توجیه بدعتهای عمر و استثناء نمودن وی از صحابیای که به جاهلیت برنگشتهاند باقی نمیگزارد. بلکه اتفاقاً حضور عمر بر مسند حاکمیت قرینهای است بر اینکه اساساً ایجاد بدعت از جانب صحابیای بیشتر متصور است که دارای قدرت است و بدعت او میتواند به پشتوانه قدرت زمینه اجرایی یافته و مورد تبعیت قرار گیرد.
ابن مفلح حنبلی بدون استثناء نمودن بدعت[های عمر] و بابیان اینکه «وَکُلَّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ»[۷۸۶] صریحاً عدم جواز حضور در محضر قصاص را به سبب بدعت بودن مورد تأکید قرار داده است.[۷۸۷]
توجه به قصاص تنها از جانب خلیفه دوم نبود بلکه عایشه نیز به قصهگویی توصیه مینمود لیکن به قصاص توصیه میکرد که حال مردم را در نظر بگیرند و آنقدر به این کار نپردازند که مردم ملول شوند بلکه چنانچه آمادگی داشتند یکبار در روز جمعه و چنانچه رغبت نشان دادند این تعداد را به دو و سه بار در روز افزایش دهند.[۷۸۸]
قصاص در زمان بنیامیه(رسمیت یافتن فعالیت قصاص)
هرچند پیشینه آغاز فعالیت قصاص به زمان خلیفه دوم میرسد لیکن مانند بسیاری از سیاستهای معاویه مبنی بر توسعه و سازماندهی بدعتهای خلفا، شکلگیری قصاص بهعنوان یک پست رسمی از زمان وی آغاز گردید.
بسیاری از پژوهشگران توسعه فعالیت قصاص را در زمان بنیامیه دانستهاند. محمد عبده نیز با تأکید بر حضور گسترده قصاص در این دوره، از ماهیت قصاص پرده برداشته و دوران معاویه رازمانی میداند که نقلکنندگان فراوان و راستگویان اندک شدهاند.[۷۸۹]
معنای قَصاص به کسی که برای حدیث گفتن از اخبار گذشتگان بر مردم منصوبشده است.[۷۹۰] نیز بسیار محتمل است که بیانگر رواج این اصطلاح با عنوان «قَصاص» که بر شغل دلالت دارد و یک امر انتصابی را تداعی میکند، مربوط به زمان معاویه باشد.
همراهی قُصاص و قراء شامی با سپاه معاویه در زمان حرکت از «جسر منبج» در شام تا رسیدن به کوفه قبل از صلح امام حسن(ع) که با فعالیتهای مستمر خود روحیه سپاه را تقویت مینمودند، بهروشنی گویای منزلتی است که قصاص نزد معاویه داشتند، بهطوریکه یکی از شعرا این صحنه را اینگونه به تصویر کشیده است
من جسر منبج أضحى غب عاشره … فی نخل مسکن تتلى حوله السُوَر[۷۹۱]
حضور قصاص در این زمانحساس جنگ بیانگر قابلیتهای چشمگیر آنها و همچنین نقش ویژهای است که بعداً در سلطنت معاویه ایفا میکنند.
معاویه نهتنها در فرمان رسمی خود از قصاص برای جعل و انتشار حدیث بهره گرفت بلکه خودش نیز به آنها تمایل جدی داشت. تا بدان جا که وی «عبید بن شریه» که در نزد مردم به قصهگویی و تاریخ مشهور بود و بسیاری از گزارههای تاریخی از طریق وی و همکاران یهودی او وارد کتب تاریخی شده است[۷۹۲] را از صنعا به شام فراخواند و وی را در نزدیک خویش منزل داد تا اخبار گذشته را بیان نماید. وی هر شب برای معاویه و اهلبیت خاص او قصه میگفت و غم و اندوه آنها را میزدود. معاویه به کاتبان دستور میداد هر قصه و شعری را قبل از اینکه به فراموشی سپرده شود، مکتوب نمایند. عبید بن شریه تا زمان عبدالملک بن مروان میزیست و مورد توجه خلفا بود.[۷۹۳]
قصاص بااحساس امنیت خاطر از جانب حاکمیت و همچنین پاسخگویی به ذائقه عمومی در نقل قصص روزبهروز گسترش مییافتند. حمید بن اسود نقل میکند که در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز وارد مسجد بصره شدم در میان حلقات مختلفی که در مسجد برپاشده بود تنها یک حلقه فقه مربوط به مسلم بن یسار بود و الباقی حلقات قصاص بودند.[۷۹۴] این ماجرا اوج سیطره قصاص بر فرهنگ جامعه اسلامی را نشان میدهد.
پس از معاویه قصاص به فعالیت خود در راستای اهداف حاکمیت ادامه دادند، بسیاری از فعالیتهای تبلیغاتی حاکمان اموی توسط قصاص صورت میپذیرفت. عمر بن عبدالعزیز در مدینه قاصی به نام «محمد بن قیس» داشت که از ابی هریره روایت میکرد[۷۹۵] و در امارت وی به قصهگویی میپرداخت.[۷۹۶] در برخی از منابع قاص بهصورت قاض آمده است[۷۹۷] و بعید نیست که وی علاوه بر قصهگویی مقام قضاوت را نیز به عهده داشت است به خصوص از زمان معاویه که قصاص بهصورت رسمی فعالیت مینمودهاند.
قصهگویی در دوران بنیعباس
مهدی عباسی صالح المری که یکی از قصاص مشهور بصره بود را به بغداد فراخواند تا مردم بغداد از وی استفاده نمایند، مهدی او را اکرام نمود، صالح دریکی از جلسات وعظ که مهدی حضور داشت وی را مدح نمود و در ضمن به دوری از بندگی و معصیت اشاراتی داشت تا بدان جا که مهدی عباسی به گریه افتاد.[۷۹۸]
برخورد جدی از جانب حاکمان بنیعباس با قصاص دیده نمیشود جز اینکه در حوادث سال ۲۷۹ گفتهشده است که معتضد عباسی دستور دارد که منجمین و قصاص در معابر معرکه نگیرند و کتابفروشان از فروش کتابهای فلسفه خودداری نمایند.[۷۹۹]
در سایه تقویت حاکمان و یا عدم برخورد با قصاص، بازار گرمشان هیچگاه از رونق نیفتاد بلکه هرروز بر رونق آن افزوده میشد، هر شهری به نام تنی چند از قصاص شهره بود، بهعنوان نمونه عبدوس بن محمد القاص در مصر، سعید بن حسان در مکه، احمد بن حسن بن عمران ابی موس القاص در بغداد، أبووائل عبدالله بن بحیر القاص الصنعانی در یمن و عبدالرحمان بن ابراهیم القاص که ساکن کرمان بود و سپس به بصره نقلمکان نمود.[۸۰۰]
ویژگیهای شخصیتی قصاص
با توجه به مطالب پیشین نقش حاکمیت در ایجاد و تقویت قصاص روشن میشود، در فصلهای آغازین از منافقان و یهود بهعنوان دو جریان سیاسی مخالف اهلبیت سخن به میان آمد؛ شکلگیری قصاص به اهداف هر دو جریان سیاسی جامعه عمل پوشاند؛ از یکسو جریان سیاسی پیروز سقیفه که با منع تدوین حدیث نبوی جامعه را با خلأ فکری جدی روبرو میدید با اعطای آزادی عمل به اهل کتاب این خلأ را پر نمود که سر برآوردن قصاص نمود عینی این سیاست بود و از سوی دیگر یهود توانست در لباس اسلام به بسیاری از اهدافی که در زمان پیامبر از رسیدن به آنها ناکام مانده بود، جامعه عمل بپوشاند و با اخذ مجوز از خلیفه دوم فرایند یهودیسازی اسلام را در پیش گیرد. ازاینرو شاخصه یهودی و عوامگرایانه دو ویژگی مهم قصاص است که به یکدیگر وابستهاند. توضیح این دو خصلت به خصوص عوامگرایی نشان میدهد فلسفه پشتیبانی سیاست از قصاص، استضعاف فکری مردم بوده است تا دین را در مقابل سیاستهای خود ناکارآمد سازند.
ماهیت یهودی
اشاره شد که سنگ بنای قصهپردازی مبتنی بر تعالیم یهودی است، یکی از مهمترین گروه جاعلان حدیث مرتبط با اسرائیلیات در تقسیمبندیهای صورت گرفته قصاص هستند.[۸۰۱]
أبوشهبه معتقد است بسیاری از اسرائیلیات توسط اسلام یافتگان از اهل کتاب و سپس قصاص به کتب منتقلشده است.[۸۰۲] آغاز قصهپردازی از سوی تمیم داری در خلافت عمر و سپس فعالیتهای کعب الاحبار و شاگرد وی أبوهریره نشان میدهد که با وجود نهیهای مکرر پیامبر از تکیهبر کتب اهل کتاب و غنای بیمثال قرآن و روایات تلاش افرادی که به لباس اسلام درآمده بودند مؤثر افتاد.
یهود در زمان پیامبر(ص) فرصت انتشار مستقیم افکار و اندیشههای خود را نداشتند. آنها در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه بهصورت موردی از طریق نضر بن حارث مطالبی را منتقل مینمودند.
در زمان حضور پیامبر در مدینه امکان حضور اهل کتاب درصحنه تبلیغ اندیشه یهودی فراهم نشد. حتی مشاهده کتاب تورات در دست عمر خشم پیامبر(ص) را برانگیخت.[۸۰۳] لیکن پس از حضرت در لباس اسلام به اهداف خود دست یافتند. نزدیکی علمای یهود به خلفا به هر دلیلی که باشد خواه تمایل خلفا و خواه دسیسه یهود برای نزدیکی به حاکمیت، زمینهای برای آنها فراهم آورد تا به پشتوانه جلب اعتماد خلیفه عقاید خود را به مسلمانان منتقل نمایند و برای افزایش ضریب نفوذ کلام خود مطالبشان را به کتابهای آسمانی و پیامبر(ص) منسوب نمایند.[۸۰۴]
در کنار میدانداری اهل کتاب در زمان خلیفه دوم، شاهد سختگیری نسبت به اصحاب ویژه پیامبر یعنی ابوذر و عبدالله بن مسعود هستیم. همچنین درحالیکه نسبت به نقل حدیث پیامبر(ص) محدودیت ایجاد میشود نقل مطالب اهل کتاب مجوز دریافت می کند.
تمایل ذاتی مردم به سمت قصاص بیشک در موفقیت اهل کتاب در انتقال مفاهیم بیتأثیر نبوده است. گفتهشده در بصره قاصی نابینا بود که تنها حدیث جرجیس را از حفظ داشت و بهوسیله آن مردم را میگریاند.[۸۰۵]
بسیاری از قصههای اسرائیلی که برگرفته از کتب اهل کتاب است و شایسته شأن نبوت نیست. بهصورت روایت درآمده است که سراسر خرافه و کذب هستند.[۸۰۶]
عوامگرایی
یکی از مهمترین ویژگیهای رونق بازار قصاص تمایل مردم عوام بهسوی آنها بوده است. ارائه مطالب عجیبوغریب و جزئیات قصص که مطابق ذائقه عوام است و پایه و اساس علمی ندارد، مهمترین دلیل تمایل مردم بهسوی این گروه است.
ابن قتیبه در وجه دوم ورود فساد در حدیث به قصاص اشاره نموده است، وی میگوید شأن عوام نشستن نزد قصهگو، شنیدن سخنان عجیب و خارج از فطرت انسانی است که قلبها را محزون میکند و چشمان را گریان میسازند. قصاص نیز از توجه عوام غایت استفاده را نموده و مطالب عجیب و احادیث دروغین را برایشان بیان میدارند.[۸۰۷] جلبتوجه عوام و گریاندن آنها یکی از مهمترین دغدغههای قصاص بوده است، بنابراین ذکر مطالب عجیبوغریب و احادیث دروغین را وسیله برای دستیابی به این هدف قرار میدادند.[۸۰۸] گفتهشده قاصی قصه میگفت و نماز شروع شد، ترسید که مردم بعد از نماز متفرق شوند بنابراین گفت «یا فتیان العجائب بعد الصلاه».[۸۰۹]
ابن مفلح حنبلی پس از نهی برخی از علما در نشستن در مجلس قصاص، با تأکید بر احادیث دروغین آنها، مجلس آنها را تنها برای عوام سودمند دانسته است. وی در ادامه نظر خواص را اینگونه بیان میدارد: «وَقَالَ إبْرَاهِیمُ الْحَرْبِیُّ: حَدَّثَنِی شُجَاعُ بْنُ مَخْلَدٍ قَالَ: لَقِیَنِی بِشْرُ بْنُ الْحَارِثِ وَأَنَا أُرِیدُ مَجْلِسَ مَنْصُورِ بْنِ عَمَّارٍ، فَقَالَ لِی: وَأَنْتَ أَیْضًا یَا شُجَاعُ ارْجِعْ، فَرَجَعَتُ، قَالَ إبْرَاهِیمُ: لَوْ کَانَ فِی هَذَا خَیْرٌ لَسَبَقَ إلَیْهِ الثَّوْرِیُّ وَوَکِیعٌ وَأَحْمَدُ وَبِشْرٌ»[۸۱۰] یعنی:«ابراهیم حربی گفت که شجاع بن مخلد این گونه نقل کرده که : بشر بن حارث را ملاقات کردم در حالی که میخواستم به مجلس منصور بن عمار بروم، [بشر بن حارث] به من گفت و تو هم شجاع؟![اهل شرکت در این مجالسی]، لذا برگشتم. ابراهیم [خودش] این گونه نتیجه میگیرد که اگر در این کار[رفتن به مجلس قصاص] خیری بود بزرگانی مانند ثوری، وکیع، احمد و بشر سبقت میجستند».
غزالی در بابی تحت عنوان «فیما یعده العامه من العلوم المحموده و لیس منها»، با یادآوری این نکته که منشأ التباس علوم مذموم با علوم شرعی(ممدوح) تحریف اسامی محمود و انتقال آن به علوم مذموم برای اغراض فاسد است، در ادامه از استحاله و تحریف برخی از علوم مانند فقه، توحید، تذکیر و حکمت و.. یاد میکند. وی میگوید هر یک از این علوم در روزگار وی دارای معنا و مفهوم دیگر شده است. وی در استحاله معنایی «ذکر و تذکیر» میگوید که در اصل دارای جایگاه ویژهای در قرآن و روایات است اما اکنون دستمایه وعاظی شده است که با نقل قصص و اشعار به موعظه میپردازند. لیکن این هواپرستان و باطل سرایان احادیثی که در مورد اهمیت ذکر است را حجتی برای توجیه خود میآورند و با استناد به روایتی مثل «اذا مَررتُم بِرِیاضِ الجَنَّهِ فَارتَعُوا قیل و ما رِیاضُ الجَنَّه قَال مِجِالِسُ الذِّکر» یعنی:«هرگاه به باغهای بهشت گذر کردید، در آن بگردید و استفاده کنید، گفته شد باغهای بهشت چیست، فرمود مجالس ذکر»، عنوان «ذکر» را بر خرافات خود میگذارند در حالی که جایگاه ذکر محفوظ است و بسیاری از سلف از نشستن در محضر آنها [قصاص] نهی کردهاند.[۸۱۱]
رشید رضا با تأکید بر اینکه ایمان در قلبهای عامه مردم در خواب است و احتیاج به بیداری دارد، به نقش تذکیر صحیح و موعظه حسن که مایه سعادت دنیا و آخرت است اشاره می کند، وی واعظان را طبیبان روح مینامد اما از شرایط زمان خود شکایت می کند که بسیاری از وعاظ دروغگو بر بیماری میافزایند، گروهی را بر فسق و فجورشان جری میکنند و گروهی را در زهد عمیق میسازند. رشید رضا نظر بسیاری از اساتید مبنی بر اینکه علم اخلاق که ماده آن وعظ و ذکر است (برخلاف فقه) احتیاجی به مهارت ندارد را رد میکند وی تأکید می کند موضوع این علم قوای نفسانی و صفات روح است و اعمال نیز تابع اخلاق خوب یا بد است بنابراین این علم دقیقترین علم است، ازاینروست که امام علی ع همه قصاص را بهجز حسن بصری از مسجد بیرون کرد. درحالیکه امروز مسجد الحسینی پر از قصاص است. اکتفا نمودن امام به حسن بصری ازآنرو بود که وی در جهت رضای خدا موعظه میکرد نه به سبب طمع و متمایل کردن قلبهای مردم آنگونه که اکثر قصاص از آن زمان تا به امروز چنین کردهاند.[۸۱۲]
قصاص مجالس ذکر و موعظه را چنان تسخیر کرده بودند تا بدان جا که تصور اینکه قاصی صادق باشد سخت مینمود. سفیان ثوری وارد بصره شد و مهمان عطار گشت، عطار از وی خواست تا به مجلسی یکی از قصاص بروند باوجود اکراه در مجلس شرکت نمود و دریافت که وی صالح المری است و مجلسی متفاوت از قصاصی دارد که وی تصور مینمود بنابراین خطاب به میزبان گفت «لیس هذا بقاص هذا نذیر».[۸۱۳]
سطح نازل فعالیتهای قصاص و مضامین عامیانه مطالب آنها، سبب شد که مورد تمسخر قرارگرفته و برخی از فعالیتهای آنها بهعنوان ضربالمثل و فکاهی نقل شود شاید اینگونه رفتار با قصاص رویارویی با بیسوادی آنها بوده است. زیرا تنها گریاندن مردم مورد هدف آنها بود و در این راه از هر وسیلهای استفاده مینمودند. زمخشری افراط در گریاندن مردم را بهصورت فکاهی اینگونه بیان نموده است که به یکی از قصاص برخوردم که با مواعظ خود مردم را به گریه انداخت وقتی مجلس سراسر گریه و اندوه شد از میان وسایل خود تنبوری درآورد و شروع به آواز نمود و گفت بااینهمه غم و اندوه به تفریح هم نیاز داریم.[۸۱۴] راغب در محاضرات الأدباء فصلی نام «من هزأ من القصاص» اختصاص داده است و به دعاها و روایات عجیب آنها در قالب فکاهی اشاره نموده است.[۸۱۵]
فعالیت قصاص مخصوص مساجد نبود بلکه آنها از این توانایی که برای تبلیغ دین بود برای کسب مایحتاج خود بهره میبردند، آنها بهسان دوره گردان در میادین و معابر مردم را پیرامون خود جمع میکردند و گاهی همراه قصه گفتن، نوشتههایی را بهعنوان «تعویذ» میفروختند و ادعا میکردند که حاوی اسم اعظم است.[۸۱۶]
قصاص در فتوا دادن نیز دستی داشتند و ازآنرو که به سبب نوع فعالیت خود ارتباط بیشتری با مردم داشتند و ذائقه مردم نیز آنها را میپسندید دارای تأثیری بیشتر از علمای زمانشان بودند. گفتهشده فردی بنام «أبوزرعه» قاص مسجد حضرمیین بود، مادر ابوحنیفه در مورد مطلبی میخواست استفتاء نماید، ابوحنیفه به مادرش فتوا داد لیکن نپذیرفت و تأکید کرد جز آنچه ابوزرعه بگوید نمیپذیرد. ابوحنیفه همراه مادرش به نزد قاص رفتند و طلب فتوا نمودند، باوجوداینکه قاص به ابوحنیفه گفت تو از من عالمتر و فقیهتری اما مادر وی زمانی پذیرفت که فتوای ابوحنیفه از سوی قاص تأیید شد.[۸۱۷]
قصاص مردم عوام را جمع مینمودند اما آنها را نه از خمر و زنا و غیبت نهی میکردند و نه به آنها ارکان نماز و آداب بندگی میآموختند بلکه تمامی زمانی را که برای مردم سخنرانی مینمودند از استوای خدا بر عرش، تأویل صفات و مطالبی میگذراندند[۸۱۸] حمایتهای مختلف عوام بیشک یکی از دلایل مهم توفیق قصاص بوده است، گفتهشده است که یکی از قصهپردازان در مسجد بغداد مجلسی داشت و در تفسیر «عسی أن یبعثک» روایت میکرد که خداوند با پیامبرش در عرش نشسته است، این مطلب به گوش محمد بن جریر طبری رسید، ناراحت شد و بر وی گران آمد بنابراین کوشید تا بهگونهای به وی پاسخ دهد لذا بر سردر سرای خویش نوشت «سُبْحَانَ من لَیْسَ لَهُ أنیس … وَلَا لَهُ فِی عَرْشه جلیس» وقتی مرد عوام متوجه شدند خانهاش را سنگباران کردند تا جایی که درب خانهاش شکست و خودش را نیز مجروح ساختند.[۸۱۹]
آنها گاهی ظاهری درویش مآبانه را وسیلهای برای جلبتوجه و جذب مردم قرار میدادند. ازاینرو به یکی از آنها گفته شد که جبه خود را بفروشد گفت «اذا باع الصیاد شبکته فبأیّ شیٍ یصید».[۸۲۰]
تمایل افراطی عوام به دانستن جزئیات قصص گاهی قصاص را نیز در تنگنا قرار میداد. گفتهشده در رقّه یکی از قصاص از بنیاسرائیل زیاد حدیث میگفت، روزی حجاج بن خیثمه به وی گفت اسم گاو بنیاسرائیل چه بود، وی پاسخ داد خیثمه. یکی از نوادگان ابوموسی اشعری گفت در کدام کتاب آن را یافتی؟ وی پاسخ داد در کتاب عمرو العاص.[۸۲۱]
نقشآفرینی در جنگها
حضور برخی از قصاص در میدانهای جنگ بهعنوان موعظه و تبلیغ و ایجاد روحیه در رزمندگان به فراگیری حوزه فعالیت آنها و همچنین حضور آنها در کنار اُمرا اشاره دارد، ابوالعباس الطبری یکی از فعالان در این زمینه بود. همچنین ابوایوب انصاری نقل میکند وقتی در زمان جنگ به قسطنطنیه رسیدیم، یکی از قصاص شروع به صحبت نمود.[۸۲۲] در برخی از منابع گفتهشده این قاص عبدالله بن زید الأرزق بود است، وی به نقل از عُمر شهرت داشته است.[۸۲۳] بنابراین پیداست که قصاص با سخنان خود سبب تجدید روحیه سربازان میشدهاند.
ابو حفص عثمان بن ابی العاتکه القاص الدمشقی نیز به عنوان «قاص الجند» در دمشق شهرت داشت.[۸۲۴]
مخالفت محدثان با جعلیات قصاص
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-09] [ 01:12:00 ق.ظ ]
|