«هر گاه پدر، فرزند خویش را به عمد از میان ببرد به جهت قتل فرزند قصاص نمى‏گردد.»
ج: مشکلات اقتصادى
فقر یکى از عوامل مهم و اساسى خشونت خانوادگى است. بسیارى از خشونت‏ها به خصوص خشونت مالى نتیجه ناتوانى سرپرست خانوار از تأمین هزینه‏هاى زندگى است. سرافکندى سرپرست خانوار در برابر خانواده و مشکلات روحى و روانى بسیارى که از این سرافکندى سر باز مى‏کند، گاه به اندازه‏اى شدت پیدا مى‏کند که سرپرست خانوار به خشونت مى‏پردازد و با خشونت خویش را تسکین مى‏دهد. بر این اساس اعضاى خانواده به اندک بهانه به شدت قربانى خشونت پدر یا مادر مى‏شوند یا یکدیگر را مورد خشونت قرار مى‏دهند. دخترفروشى رواج مى‏یابد، براى کاهش بار اقتصادى خانواده دختران نوجوان را به عقد پیران در آستانه مرگ در مى‏آیند و پسران تحت فشار شدید قرار مى‏گیرند و زن خانواده وادار به کسب درآمد مى‏شود.
مدیر کل کمیته امداد امام در سال ۱۳۷۷ اعلام کرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شدید مالى دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان مى‏فروشند. دخترفروشى در دیگر استان‏هاى کشور مانند استان سیستان و بلوچستان و خوزستان نیز به علّت فقر مادى وجود دارد.»
این مقام آگاه افزود:
«برخى از خانواده‏ها نیز به علت فقر مادى دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در مى‏آورند.»
هر چند فقر و خشونت خانوادگى لازم و ملزوم یکدیگر نیستند، اما پیش از اسلام وقتى عرب جاهلى خویش را ناتوان از تأمین مخارج خانواده مى‏دید به خشونت پناه مى‏برد و فرزندانى که توان کار و کسب نداشتند از میان مى‏برد و یا ایشان را به دیگران مى‏فروخت:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق نحن نرزقهم و ایّاکم إنّ قتلهم کان خطأً کبیراً» (اسراء/ ۳۱)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزى مى‏دهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگى است.»
«و لا تقتلوا اولادکم من إملاق نحن نرزقکم و ایّاهم» (انعام/ ۱۵۱)[۲۳]
فخر رازى نویسنده برجسته اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «و اذا بُشرّ احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوّداً» (نحل/ ۵۸) یکى از عوامل این گونه خشونت‏ها را فقر اقتصادى مى‏داند: «و تاره خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».
دکتر هاریت گلدهورلرنر[۲۴] در این باره مى‏گوید:
«این فرو خوردن خشم و مدارا کردن با اعضاى خانواده هر چند در کوتاه مدت کارساز است اما به ختم مشکلات نمى‏انجامد و از جایى دیگر سر مى‏زند. ممکن است با همسر و یا با فرزندانمان اشکالاتى بروز کند یا در روابط با دیگران دچار مشکل شویم.»( گلدهورلرنربه نقل از قراچه باغی،۱۳۷۵)
و دکتر ورا پیفر فروخورى خشم را که از دوران کودکى بر فرزندان تحمیل مى‏شود ناپسند مى‏شناسد و آن را سبب فرسایش و تضعیف اعتماد به نفس معرفى مى‏کند. به باور پیفر آنان که خشم خویش را فرو مى‏خورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمى‏برند، کوهى از خشم مى‏شوند و این خشم ممکن است در زمان و مکانى کاملاً نامناسب منفجر گردد و یا این که به افسردگى و بیمارى ختم گردد. ( همان ،۱۳۷۵)
باید از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتى با فردى که از ناحیه او ناراحتى پیدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبرید روى هم انباشته مى‏شود و با یک اشاره‏ى انگشت منفجر مى‏شود. (همان ،۱۳۷۵)
گروه دوم نیز جو خانواده را بسیار ملتهب مى‏کنند و تحمل محیط خانوادگى را براى دیگران سخت و دشوار مى‏سازند و در این میان تنها گروه سوم بر رفتار و کردار خود کنترل دارند و مى‏توانند خشونت خود را کنترل کنند و محیط خانوادگى را آلوده خشونت نکنند.
بر این اساس تمامى افراد خانواده ناگزیر از کنترل و مدیریت خشم هستند و نهادهاى اجتماعى نیز ناگزیر از حمایت از خانواده و قربانیان خشونت است. (همان ،۱۳۷۵)
یک خانواده هسته‏اى از والدین و فرزندان تشکیل شده است. بنابراین در مدیریت خشم، هر یک از این افراد وظایفى را بر دوش دارند چنان که نهادهاى اجتماعى و دینى نیز وظایفى بر دوش دارند. (همان ،۱۳۷۵)
مقاله - پروژه

۲-۲- تحقیقات انجام شده

۲-۲-۱- خشونت خانوادگی در ایران:
در سالهای اخیر توجه مسئولان به پدیده خشونت خانوادگی جلب شده و سعی در کاهش آن , کمک رسانی و حمایت قربانیان دارند. با وجود این بررسیهای معدودی در این زمینه انجام شده , خانم شهلا اعزازی نتایج بررسی خود را در مورد زنانی که از شوهران خود کتک خورده بودند, اینطور بیان می کند:
” خشونت مردان نسبت به زنان که از اوایل ازدواج شروع شده بود, خشونت بدنی و انواع دیگر آن بود, با وجود اینکه برای بسیاری از زنان این شرایط سالها وجود داشت, زنان نظر خاصی نسبت به رفتار خشن مردان نداشتند و شرایط زندگی خود را طبیعی در نظر می گرفتند و جر و بحث و اختلاف را جزء طبیعی زندگی زناشویی در نظر می گرفتند و در همه خانواده ها وجود دارد, اگر چه در مواردی که خشونت ها شدید بود و صدمات بدنی به آنها وارد کرده بود احساس ناراحتی می کردند, رفتارهای غیر قابل تحمل مردان را به نوعی توجیه می کردند و توجیه زنان به نوعی نشانگر ویژگیهای خاص در مردان بود که امکان تغییر آنها وجود ندارد. در واقع زنان از طریق جامعه پذیری در خانواده پدر سالار با شرایط خشن زندگی آشنا شده و در اطراف خود نیز شاهد همین نوع زندگی هستند و از طریق نگرشهای اجتماعی موجود نیز این باور تشدید می شود که مردان برتر از آنها هستند و پرخاشگری نیز سنتی است که در مردوان وجود دارد. زنان باید از طریق تحمل رفتار مردان با تغییر رفتار خود در زندگی خانوادگی سایر شوهر را بر سر فرزندان و خود حفظ کنند, که این مسأله بعد عاطفی خانواده را بسیار تحت تأثیر قرار می دهد. این زنان در طول زندگی زناشویی خود تقریبا در اماکن عمومی کتک خورده بودند, به عبارت بهتر آنها نه فقط در خانه و به دور از چشم دیگران, بلکه در خانه اقوام مرد, اقوام زن و سایر آشنایان و همچنین در خیابان , پارک و.. و دیگران در این زمینه هیچگونه دخالتی نکرده اند. خانم اعزازی معتقد است خانواده در ایران دارای ویژگیهای خصوصی خاصی است که در اثر آن رابطه میان زن و مرد و کودکان رابطه ای تلقی می شود که دیگران اجازه دخالت در آن را ندارند. محدوده خصوصی خانواده و روابط میان افراد, تنها به محیط خانه ختم نمی شود, بلکه خصلت خصوصی بودن مهم تر از مکان رخ دادن آن است به طوریکه حتی اگر رفتارهای خانوادگی در مکان عمومی نیز صورت گیرد دیگران از دخالت مستقیم در آن خودداری کرده و به طور غیر مستقیم این رفتار غلط حمایت می شود. نکته دیگر اینکه زنان مورد بررسی هیچ یک حاضر به طلاق و جدایی و پایان بخشیدن به شرایط دشوار زندگی خود نبودند, بلکه مراجعه آنان به مرکز مشاوره به علت تمایل به دخالت فرد قدرتمندی بود که شوهران آنها را وادار به رفتار مناسب در زندگی کنند. چرا که زنان از تجسم آینده خود به عنوان زن مطلقه وحشت داشتند, همچنین از دلایل دیگر عدم تمایل به طلاق , جدا شدن فرزندان از مادر و مشکلات اقتصادی که بعد از طلاق برای آنها به وجود می آید می توان نام برد.(ملکی ،۱۳۸۲)
براساس یافته‌های پژوهش ملی، که به سرپرستی دکتر قاضی طباطبایی استاد دانشکده علوم اجتماعی تهران در ۲۸ استان صورت گرفته، در مجموع تمامی افراد مورد مطالعه در سطح ملی به طور متوسط ۷/۴ مورد از گونه‌های متفاوت (۴۵ مورد) خشونت خانگی را تجربه کرده‌اند. این میانگین برای افراد درگیر در خشونت خانگی ۱/۷ است. معنای این آمار این است که هر زنی که در طول زندگی مشترک خود تاکنون با خشونت خانگی درگیر بوده، به طور متوسط هفت مورد از انواع این خشونت‌ها را تجربه کرده است. (ملکی ،۱۳۸۲)
زنان ایران در میان انواع خشونت خانگی، بیشتر تحت خشونت‌های روانی و کلا‌می قرار دارند. ۷/۵۲ درصد از کل پاسخگویان در پژوهش ملی بررسی خشونت خانگی دقیقا اعلا‌م کرده اند که از اول زندگی مشترک تاکنون قربانی این نوع خشونت که شامل به کاربردن کلمات رکیک، دشنام، دادوفریاد، بهانه‌گیری‌های پی‌درپی و … است، بوده‌اند. رتبه بعدی از آن خشونت فیزیکی از نوع دوم است که ۸/۳۷ درصد از زنان ایرانی از اول زندگی مشترک خود، آن را تجربه کرده‌اند که شامل سیلی‌زدن، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگد زدن و… است. متوسط میزان تجربه این نوع خشونت‌ها برای زنان درگیر در خشونت خانگی، برابر با ۴۶/۲ بار است. رتبه سوم با رقم ۷/۲۷ درصد متعلق به خشونت‌های <ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی است که شامل ایجاد محدودیت در ارتباط‌های فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مشارکت در انجمن‌های اجتماعی است که ۳/۷۲ درصد از زنان اظهار کرده‌اند که از اول زندگی مشترک تاکنون در معرض این نوع از خشونت همسران خود نبوده‌اند. (ملکی ،۱۳۸۲)
نتایج پژوهش بررسی خشونت خانگی در ۲۸ مرکز استان نشان می‌دهد که وقوع خشونت‌های جنسی و ناموسی در سطح ملی در مقایسه با خشونت‌های دیگر، کمتر گزارش شده است.
یافته‌های تحقیق قاضی طباطبایی و همکارانش در سال ۱۳۸۵ در ارتباط با عوامل موثر بر خشونت خانگی نشان می‌دهد که وضعیت تحصیلی نیز بر میزان همسرآزاری تأثیر دارد. زنان بی‌سواد بیشترین و زنان دارای فوق دیپلم و لیسانس کمترین خشونت را از اول زندگی مشترک خود تجربه کرده‌اند.
یافته‌های همین تحقیق نشان می‌دهد که میزان تأثیر سن و همچنین شاغل و یا غیرشاغل بودن زن بر خشونت خانگی علیه زنان از تنوع و تفاوت‌های قابل‌توجهی برخوردار است. زنان ۵۵ تا ۵۹ ساله بالا‌ترین و زنان ۲۰ تا ۲۴ ساله پایین‌ترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشته‌اند. زنان غیرشاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کرده‌اند. (ملکی ،۱۳۸۲)اکبری (۱۳۵۶) در تحقیقی در مورد « علل ترک تحصیل در استان سیستان و پلوچستان » دریافت که بین سطح تحصیلات والدین و ترک تحصیل فرزندان آن ها رابطه معکوس وجود دارد. به این صورت که ۷۴% ترک تحصیل کنندگان در گروه مورد مطالعه دارای پدران بی سواد ، ۳۳% دارای پدران با مدرک ابتدایی و فقط ۲% مدرک متوسطه داشته اند و ۸۹% مادران نیز بی سواد هستند.
محمودی نسب (۱۳۶۴) در تحقیق خود با عنوان « بررسی علل مردودی دانش آموزان سال سوم راهنمایی در کرج » به این نتایج دست یافت که ۳۹% از مردودین دارای پدران بی سواد و بیش از ۵۰% آن ها دارای مادران بی سواد بوده اند ، در حالی که سواد پدران ۴۸% از افراد موفّق بین سوم راهنمایی تا لیسانس و سواد مادران ۳۵% از آن ها در همین حد بوده است.
طباطبائی یزدی (۱۳۶۴) درتحقیقی پیرامون «رابطه سطح تحصیلات والدین وپیشرفت دانش آموزان درسه مقطه ابتدایی، راهنمایی ودبیرستان» به این نتیجه رسیده است که بین تحصیلات والدین و معدل نمره های درسی دانش آموزان رابطه مستقیم و معنی داری وجود دارد.درمقاطع ابتدایی و راهنمایی، تحصیلات مادر به همان اندازه درپیشرفت تحصیلی فرزند موثراست که تحصیلات پدر موثرست، ازاین لحاظ بین این دوتفاوت معنی داری وجود ندارد.
شعبانی (۱۳۶۴) درتحقیقی پیرامون «دانش آموزان ممتاز شهراصفهان» در نظرخواهی از۵۸ دانش آموز ممتاز دبیرستانهای استان اصفهان که ۱۲ سوال مطرح شده کرده که اولین آنها به تحقیق حاضر ارتباط دارد چنین است. بین میزان تحصیلات والدین با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه مستقیمی وجود دارد. نتیجه تحقیق نشان می دهد که از ۵۸ دانش آموز ممتاز ۲۴% پدران فوق لیسانس وبالاتر و۳۳% لیسانس و ۲۶% کمترازدیپلم و ۹% بی سواد بودند ومیزان تحصیلات مادران نیز به نسبت ۵%لیسانس وبالاتر و۲۱% لیسانس و ۲۶% دیپلم و ۴۸% کمترازدیپلم و ۱۲% بیسواد بودند. نتیجه اینکه اغلب والدین دانش آموزان ممتاز دارای تحصیلات بالاترازدیپلم بودند.

شعبانی اصفهانی (۱۳۷۰) درتحقیقی باعنوان «رابطه کم سوادی وبی سوادی والدین» به این نتیجه رسیده است که نسبت دانش آموزان مردود شده دربین دانش آموزانی که مادریا پدر بی سواد دارند بسیار بالا بوده واین امرزیانهای اقتصادی ومالی فراوانی برای خانواده وجامعه ببار می آرودوباید مسئولین درصدد رفع این نقیصه باشند.

 

محبی (۱۳۷۷) در تحقیقی دیگر پیرامون « سواد والدین و عمل کرد تحصیلی دانش آموزان کلاس پنجم ابتدایی منطقه ی چهار کرج » به این نتیجه رسیده است که بین عملکرد دانش آموزانی که دارای والدینی باسواد هستند و دانش آموزانی که والدین بی سواد دارند تفاوت معناداری وجود دارد ؛ به این معنا که سواد والدین در پیشرفت تحصیلی فرزندان اثرات مثبتی دارد.

 

کاووسی (۱۳۸۲) در تحقیقی پیرامون « تأثیر مطالعه ی والدین بر پیشرفت تحصیلی فرزندان » به این نتیجه رسیده است که میزان علایق والدین به مطالعه و توجّه به علم از جمله عوامل انگیزشی مؤثر در پیشرفت تحصیلی فرزندان است ؛ یعنی اگر در خانواده ای والدین به مطالعه بپردازند به مرور علاقه ی دانش آموز به مطالعه نیز افزایش می یابد و این امر باعث می شود فرزندان در امر تحصیل پیشرفت کنند.

۲-۲-۲- تحقیقات خارجی
یورگمن روانکاو سوئدی[۲۵] در توضیح علت اعمال خشونت در تمامی خانواده ها بر نقش عوامل فردی تأکید می کند؛ او نشان می دهد در خانواده هایی که اعضای آن خود در معرض خشونت قرار گرفته اند, احتمال بروز خشونت و یا تن دادن به آن به مراتب بیشتر است. همچنین در میان شخصیتهای پرخاشگر و خود شیفته نیز احتمال بروز خشونت بیشتر است.
پرایس[۲۶], معتقد است که سبک پرخاشگری کاملا متناسب با نوع شخصیت افراد است, حال آنکه گروهی دیگر مانند گیلبرت[۲۷](۱۹۸۹) استدلال می کنند که سبک پرخاشگری به نوع شخصیت خاصی بستگی ندارد, بلکه توصیفی عام است که در بین انواع شخصیتها از جمله شخصیت خود شیفته و شخصیت خود اجتماعی یافت می گردد, تمرکز کلیدی بر تجربه حیات به عنوان منازعه ای رقابت آمیز, بدگمانی نسبت به دیگران, ناچیز شمردن نیازهای دیگران و آمادگی برای پرخاشگری یا تهدید در موقعیت منازعه از جمله باورها و خصوصیاتی استو عدم مقابله با آن می کند. خجالت نیز از جمله موضوعاتی که آسیب پذیری از حیث آن از همان ابتدای زندگی آغاز شده و در سراسر دوره زندگی به صورت فعال عمل می کند. خجالت نه تنها به عنوان عامل محرکه خشونت بلکه به مثابه عامل اصلی بروز بسیاری از اشکال دیگر رفتار مطرح می باشند خجالت ارتباط نزدیکی با موضوع رتبه و مقام تجربه و ترس از ناتوانی دارد. خشونت در موقعیتهای ناشی از خجالت در صورتیکه فرد کارآیی آن را احساس کند( یعنی می تواند برنده شود) و همدلی برای قربانی مانع او نگردد, می تواند توسط وی صورت گیرد. برخی درمان کنندگان منشاء بسیاری از کشمکشها در ازدواجهای ناسازگار را خجالت می دانند.
حسادت از ناحیه مرد اگر احساس کمیاب و زودگذر نباشد, شرایط خطر زایی را برای زن ایجاد می کند. مردی که عزت نفس کمی دارد, سایر مردها را دزد و راهزن می بیند و به همین دلیل ممکن است در مقان آزار و مجازات کسی برآید که برای او ارزش قایل است. مسلما بسیاری از این عوامل حالت ناخودآگاه دارند و رفتار ناشی از آن بسیار غیر منطقی است.
۲-۲-۲-۱- خشونت بمثابه امری آموختنی
ژان ژاک روسو می گوید: انسان در محیط طبیعی، موجودی مهربان، شاد و خوب است. قیود اجتماعی او را مجبور به پرخاشگری و فساد می کند این نظریه و نمونه های دیگر به جنبه اکتسابی یادگیری پرخاشگری تأکید دارند همچنانکه فرزند خانواده خشن هرگز مهربان و صبور نخواهد بود.
بسیاری از اندیشمندان از جمله پروفسور عدل معتقد بوده اند که انسان در محیط طبیعی خشن و بی رحم است و تنها برقراری نظم و تربیت در جامعه می تواند او را مهار کند و یا سبب تشدید غرایز طبیعی پرخاشگرانه او بشود.
نوربرت الیاس[۲۸]، جامعه شناس آلمانی در کتاب فرایند تمدن (۱۹۳۹) چنین بیان می کند که در تمدنهای ابتدایی بشری، استفاده از زور و اجبار عاملی بود که افراد در جامعه را مجبور به قبول حقوق و حد و مرز زندگی دیگران می کرد. این تعریف از متدین بودن را می توان تا حد قابل قبولی به مفهوم«تقوا » منطبق دانست که در ادیان الهی نسبت به آن تأکید بسیار شده است. نتیجه اینکه متدین بودن و تقوا داشتن عامل مهمی در رعایت حقوق، مدارا و پرهیز از رفتار خشونت آمیز با دیگران است. واقعیت نیز چنین است که شخص هنگامی از روش های خشونت گرایانه استفاده می کند که نتوانسته باشد دیگران را تحمل کند و در مواجه شدن با دیگران برای رعایت و تحمل دیگری، ترمزهای درونش عمل نکنند.
نوربرت الیاس معتقد است که خشونت پدیده ای است که در فرایند اجتماعی شدن آموخته می شود و از آنجایی که عدم خشونت ورزی به سطح تمدن جامعه و رشد فرهنگ احترام به شخصیت و عقاید دیگران و روش های زندگی و شیوه های رفتاری دیگری و شکل گیری فرهنگ دموکراسی در جامعه مربوط است به نظر می رسد که محو خشونت ممکن نیست مگر آنکه در همه نهادهای رسمی و غیررسمی (مانند مدرسه و خانواده) خرد و کلان جامعه تغییر و تحولی بنیادین و مستمر و پایدار صورت گیرد، تنها در این صورت فرهنگ خشونت ورزی جای خود را به مدارای اجتماعی خواهد سپرد.
۲-۲-۲-۲- خشونت بمثابه امری فطری
اریک فروم[۲۹] معتقد است که انسان دارای نوعی از پرخاشگری بالقوه و ذاتی است که اساساً در پاسخ به تهدید علایق حیاتی او به طور اعم بروز می کند. این خشونت برای حفظ زیست، دفاعی ضروری است ولی نوع دیگر آن غریزی نیست بلکه تحت تاثیر یادگیری و محیط فرهنگی و اجتماعی انسان است.
فلاسفه و دانشمندان هر یک  به فراخور دیدگاه خود انسان را تعریف کرده اند . براساس این تعاریف؛ یکی از ویژگیهای او را در نظر گرفته اند مانند تفکر، نطق، اجتماعی بودن، خنده و… در یکی از تعاریف، الیوت ارنسون می گوید: انسان، حیوان پرخاشگر و ستیزه جوست.
۲-۲-۲-۳- نظریه محرومیت:
بروکویتر[۳۰] معتقد است اعمال منتهی به ایجاد محدودیت همچون محرکی برای بروز رفتارهای تهاجمی عمل می نماید و انگیزه افراد را برای توسل به خشونت و اقدام به تهاجم بالا می برد به عبارت دیگر اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش میدهد. در این نظریه افراد به واسطه نیروهای محرومیت ساز بیرونی برای توسل به خشونت و اقدام به هجوم تهییج می شوند. بنابراین چنانچه خشونت در جامعه کنترل شود به واسطه علت اصلی که همان محرومیت است فقط محل آن تغییر می کند و در مواردی که مجال بیشتری دارند(مثلا در خانواده) ظهور می یابد البته واضح است که بروز رفتارهای تهاجمی علاوه بر محرومیت نیاز به زمینه ها و پیش شرطهای دیگری نیز دارد در محرومیت را باید یکی از علل این پدیده دانست.
۲-۲-۲-۴- تعریف خشونت و انواع آن:
از آنجا که خشونت بدنی ساده ترین نوع خشونت هستند تا به امروز هم اکثر محققان در این زمینه کار می کنند. تعاریف اولیه ای که برای خشونت ارائه شدند نیز بیشتر در رابطه با خشونت بدنی است. گلز و استراوس دو پژوهشگری که سالها در زمینه خشونت خانگی فعالیت کرده اند, خشونت را به عنوان رفتاری با قصد و نیت آشکار و یا رفتاری با قصد و نیت پوشیده اما قابل درک جهت وارد کردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کرده اند. مگارژی محقق دیکر در زمینه خشونت معتقد است تعریف او انواع دیگر خشونت را نیز در بر می گیرد, او از خشونت به عنوان شکل افراطی پرخاشگرانه نام می برد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی می گردد.

جمع بندی کلی از ادبیات تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...