کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



آخرین مطالب


جستجو


 



در اثر این فتوحات و اختلاط گروه ها با هم روابط رو به فزونی بود و زبان گفتگوها نیز عربی بود، پس بر غیر عرب لازم بود تا زبانش عربی باشد هر چند در این مورد با مشکل مواجه شود، از اینجا بود که اشتباه و لحن در زبان راه یافت و آن اختلافی است که در معانی از اختلاف شکل آخر کلمه به وجود می آید و این نخستین ضعفی بود که با آغاز اسلام و وجود غیر عربها برای زبان عربی پیش آمد و با گذشت زمان و گسترش دایره اسلام افزایش یافت.
پایان نامه - مقاله - پروژه
یکی از اسباب پیدایش علم نحو که یکی از ویژگی های زبان عربی است، این است که درک معانی و مطالب در زبان عربی به اعراب کلمات بستگی دارد یعنی اگر فتحهای را کسره یا ضمه و بالعکس بخوانیم معنی کلمه به کلی دگرگون میشود، عامل بعد علاقهٔ شدید بزرگان اسلام و ملوکان به تلاوت قرآن و قرائت آن بود، در این میان ملوکان و بزرگان با توجه به این که قرائت های مختلف در قرآن صورت گرفته بود دنبال قرائت صحیح از قرآن بودند و به دلیل تعامل زبانهای مسلمانان غیر عرب مانند فارسی و عربی در یکدیگر در اثر گذشت زمان و گسترش اسلام و حفظ قرآن از انحراف، در جهت تدوین قواعد علوم عربی (صرف و نحو) کوشا بودند.
ابن قتیبه می‌گوید:
«عرب بادیه نشینی از مؤذنی شنید که می‌گفت: “أشهدُ أنَّ محمداً رسولَ الله” رسول را با نصب می‌خواند گفت وای بر تو! پیامبر چه کار می‌کند.»[۳۲]
هم چنین روزی بادیه نشینی وارد بازار شد شنید که مردم دچار لحن هستند گفت عجب اینها اشتباه میکنند و سود می‌برند ولی ما اشتباه نمی‌کنیم و سود نمی‌بریم.[۳۳] همهٔ این موارد در حالی انجام میگرفت که حکومت اموی هنوز پا برجا و شعارعربیت بلند بود. نمونه های لحن در گفتار فراوان است که به ذکر همین چند مورد در اینجا اکتفا میشود.
وجود همین عامل غیرت علمای صدر اسلام را وا داشت تا جلوی این سیل ویرانگر را که نزدیک بود زبان عربی را در نوردد بگیرند و نگذارند خطاهایی که به آن رخنه کرده به قرآن و سنت سرایت کند و این علم را نحو نامگذاری کردند.
ابنخلدون میگوید:
«زمانی که اسلام آمد و عربها برای دستیابی به مملکتی که دست ملتها و دولتهای دیگر بود حجاز را ترک نموده و با عجمها در آمیختند آن ملکه و توانایی به سبب گوش سپردن به خطای غیر عربها تغییر یافت و شنوایی پدر استعدادهای زبانی است و ارباب علوم هراس این را داشتندکه این توانایی به طور کامل از بین برود و با گذشت زمان فهم قرآن و حدیث نیز پیچیده شود بنابر این علما از جریان کلام عرب قواعد آن توانایی و استعداد را استخراج کرده و انواع دیگر کلام را با آن مقایسه نموده و نظایر را کنار یکدیگر قرار دادند مانند اینکه فاعل مرفوع، مفعول منصوب و مبتدا مرفوع سپس مشاهده کردند که دلالت کلمه با تغییر حرکات نیز تغییر میکند که در نتیجه اصطلاح اعراب را انتخاب نمودند و موجب این تغییر را عامل نام نهادند که به اصطلاحات خاص درآمده و آن را با نوشتار مقیّد نموده و یک صنعت خاص قرار دادند و در اصطلاح آنان به علم نحو نامگذاری شد.»[۳۴]

 

    1. ۲٫ ۳٫ تدوین نحو

 

سخن دربارهٔ نحو عربی بسیار زیاد است و آن اولین علمی است که در اسلام تدوین شده است و از سرآغاز آن چهارده قرن میگذرد وچیزی دربارهٔ آن فروگذار نشده است و اما در مورد آن نسلهایی ازعلمای کوشا پیاپی آمده‌اند که هدف واحدی دارند اگر چه از نظر وطن و جنس و شخصیت و روش اندیشه متفاوت بودهاند و در بین آنها علمای منحصر به فردی وجود دارد که خداوند به آنها برتری و کفایت خاصی داده است. باید دانست که نحو نباید سبک و بی توجه شمرده شود و یا رها شود، بلکه هر صاحب علمی به احتیاج به آن ایمان صادق دارد زیرا آن معیار زبان و کلید راز آن و ابزار فهم از زبان میباشد به همین جهت دربارهٔ مطالب زیادی نوشتند و آن را گسترش دادند. مردم عرب مردمی دوستدار فصاحت و بلاغت بودند تا آن جا که یک جمله فصیح یا یک بیان بلیغ میتوانست در آنها رستاخیزی به پا کند. قبول اسلام از سوی مردم غیر عرب و اختلاط و آمیزش آنها با یکدیگر و نیاز مردم تازه مسلمان به زبان عربی موجب شد که گاه اشتباهاتی از سوی تازه مسلمانان در گفتارشان پدید آید و همین امر اولین انگیزه برای تدوین قواعد نحو و جمع آوری اصولی به منظور حفظ زبان از خطا و اشتباه بود. عقیدهٔ راویان تاریخ صرف و نحو بر این است که واضع و بانى علم نحو و اصول این دانش شریف، على‏بن أبى‏طالب‏ (×) است. آن حضرت اصول این علم را به یکى از اصحابش به نام «ابوالاسود دئلى ظالم بن عمرو» یکى از بزرگان تابعین القا نمود و او با راهنماییها و ارشادهاى حضرت ‏علی (×) بر این دانش بیفزود. این دانش را بدان جهت نحو نامیده‏اند که امام ‏(×) هنگام القاى اصول آن بر ابوالاسود به وى گفت: «أُنحُ هذا النحوَ وَاضِفْ إلیه ما وَقعَ إلیکَ». ابن انبارى و ابوجعفر رستم طبرى در مورد علت نامگذارى این دانش به «نحو» معتقدند که چون حضرت‏ علی(×) شمّه‏اى از این دانش را در اختیار ابوالاسود نهاد، ابوالاسود از وى اجازه خواست که به مانند آنچه که على‏(×) ساخته، بسازد از این رو این دانش نحو نامگذارى شد که البته طبق نظر طبرى و ابن انبارى باید معناى کلمه نحو را «مانند» و «مثال‏» در نظر بگیریم و عبارت این دو عالم چنین است:
«انّما سُمى النحوُ نحواً لانَّ أباالْاَسودَ الدُئلى قالَ لعلىّ‏ّّ (×) وَ قدْ ألْقى إلیه شیئاً مِنَ النحوِ قالَ ابوالاسودِ فَاسْتاذنْتهُ أنْ اصنعَ نحوَ ما صنعَ فسَمَّى ذلکَ نحواً.»[۳۵]
ابن أبى‏الحدید معتزلى در ابتداى اثر خود شرح نهج ‏البلاغه آورده است:
«از جمله دانشها دانش نحو است و تمامى مردم مى‏دانند که حضرت على ‏(×) اولین کسى است که این علم را پى‏ریزى نمود و جوامع و اصول آن را به ابوالاسود القا نمود از جمله این که کلام بر سه قسم است اسم، فعل و حرف و از جمله تقسیم کلمه به معرفه و نکره و تقسیم وجوه اعرابى به رفع و نصب و جزم و جر، و این خود از زمرهٔ معجزات است که به یک انسان هدیه مى‏گردد. زیرا نیروى استدلال بشر نمى‏تواند بدین پایه از استنباط دست‏یازد.»[۳۶]
این قوهٔ استدلالى شبیه به معجزه که إبن أبى‏الحدید بدان اشاره کرده همان است که حضرت در کلام جاودانهٔ خود از آن بصورت «ینحدرُ عنّى السیلُ ولایّرقى الى الطیرِ»[۳۷] تعبیر و یاد کرده است.
علت نامگذارى این دانش به نحو آن گونه که ابنانبارى در ابتداى اثر خود«نزهه الالباء» آورده، چنین است:
«واضع اول این دانش على‏ بن ابیطالب (×) است و ابوالاسود این دانش را از محضر وى کسب کرده و علت نامگذارى آن به نحو مطابق آنچه که ابوالاسود روایت مى‏کند چنین است که روزى ابوالاسود به حضور امام رسیده و متوجه مکتوبى در دست وى شده و مى‏پرسد که این چیست؟ امام در پاسخ مى‏گوید: من در زمینه کلام عرب تأمل نموده و متوجه شدم که در اثر همنشینى با حمراء یعنى عجمها به فساد و خطا کشیده شده لذا بر آن شدم که قوانینى وضع نمایم که مردم بتوانند براى درست‏سخن گفتن بدان مراجعه کرده و از آن به عنوان یک مرجع قابل اعتماد استفاده کنند. سپس آن مکتوب را به من داد که در آن چنین نگاشته شده بود: کلام بطور کلى به سه دسته اسم و فعل و حرف تقسیم مى‏گردد. اسم آن است که از مُسمّاى خود خبر دهد و فعل آن است که از حرکت مُسمّى خبر دهد و حرف آن است که افاده معنى نکند و به من گفت ‏به مانند این روش قوانینى را تدوین نمایم و اضافه فرمود که بدان که اسم به سه دسته تقسیم مى‏گردد مضمر، اسم ظاهر، و اسمى که نه ظاهرى است و نه بصورت مضمر که البته منظور ایشان از اسمى که نه ظاهر باشد و نه مضمر اسم مبهم مى‏باشد.»[۳۸]
ابوالاسود مى‏گوید:
«بعد از آن من باب عطف و صفت را وضع کردم و بعد از آن باب تعجب و استفهام را، تا این که به باب حروف مشبهه بالفعل (إنَّ و أخواتها) رسیدم اما در ردیف این حروف «لکنَّ‏» را ذکر ننمودم و وقتى آن را به حضرت (×) عرضه نمودم ایشان امر فرمودند که «لکنَّ» را نیز در ردیف آنها قرار دهم و این چنین بود که هر گاه بابى از ابواب نحو را تدوین مى‏نمودم آن را به ایشان عرضه مى‏کردم تا این کار کامل و عارى از نقص گردید آن گاه حضرت فرمودند: ما أَحْسَنَ النّحوَ الذّى قدْ نَحوتَ؛ ‏یعنى چه نیکو روشى است روشى که تو در پیش گرفتى. بدین‏سان این دانش «نحو» نامگذارى شد.»[۳۹]
ابنندیم گفته که به اعتقاد برخى از دانشمندان نصربن عاصم نحو را از ابوالاسود گرفته و سیوطى در «بغیه الوعاه» از یاقوت آورده که نصر بن عاصم در زمینهٔ قرآن و نحو به ابوالاسود استناد مى‏کرد و از قول وى نقل مى‏نموده است.[۴۰] در زمان خلافت ‏حضرت على ‏(×) به این دلیل که غیر عربها بویژه فارسها با اعراب همنشین شده بودند اشتباه و لحن در زبان رسوخ کرد و انگیزه‏اى قوى جهت پایه‏ریزى دانش نحو ایجاد شد. ابن ندیم در اثر ارزشمند خود « الفهرست» در مورد پیدایش دانش نحو چنین مى‏گوید:
«من نسخه‏اى از قوانین اولیه نحو در چهار برگ که از نوع ورق چینى بود مشاهده کرده‏ام که دلالت بر این دارد که نحو از ابوالاسود گرفته شده که موضوعات مندرج در آن پیرامون فاعل و مفعول بود که از قول ابوالاسود نگاشته شده که به خط یحیى بن یعمر بوده و زیر آن به خط عتیق آورده شده که این خط علان نحوى است و زیر آن نیز خط نضر بن شمیل قرار داشت.»[۴۱]
سیوطى در« اوایل» مى‏گوید:
«واضع اول علم صرف معاذ بن مسلم است و لیکن وى در تصریف کتاب مستقلى را تدوین ننمود و در واقع این دانش با دانش نحو آمیخته بود و اولین مؤلف علم صرف، مازنى بوده‏ است.»[۴۲]
فصل چهارم
علم بلاغت و ضرورت آن
بلاغت در لغت، مصدر «بَلَغَ» به معناى رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معناى رسیدن به هدف مورد نظر در گفتار است.[۴۳] گاه نیز بلاغت به ابلاغ (مصدر باب إفعال) به معناى رساندن تفسیر شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانى به نحوى آشکار تعریف مى‌‌شود.[۴۴] در اصطلاح عبارتست از مطابقت کلام با مقتضاى حال، همراه با فصاحت عبارات آن و این که تنها وصف کلام و متکلم قرار میگیرد، یعنی به سخنی که دارای شروط بلاغت باشد و نیز به نویسندهای که دارای شروط بلاغت باشد بلیغ گفته میشود.[۴۵] باز درجای دیگر بلاغت در اصطلاح صفت کلام و متکلم واقع شده است.[۴۶]
بلاغت در مفهوم اصطلاحىِ آن، گاه عنوان یک دانش از شاخه‌‌هاى علوم ادبى زبان عربى است و گاه به‌‌سان اصطلاح بلیغ در وصف ‌‌گونهٔ خاصى از سخن یا گویندهٔ آن به کار مى‌‌رود.[۴۷]
دانش بلاغت از دانشهاى کاربردى به شمار مى‌‌رود که هدف آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستورى است که گاه به شیوهٔ بیان معانى و گاه به شیوهٔ هماهنگى سخن با موقعیت بیان آن و گاه به شیوهٔ گزینش کلمات مربوط مى‌‌شود. این سه شاخه به ترتیب در دانشهاى بیان، معانى و بدیع بحث مى‌‌شوند. بسیاری از علمای متقدّم، فصاحت و بلاغت و حتی براعت را الفاظی مترادف دانستهاند، امّا بلاغت در اصطلاح معانی و بیان، دارای دو قسم است: بلاغت در کلام و بلاغت در متکلم. به تعبیر دیگر، کلام بلیغ و متکلم بلیغ و بلاغت متکلم عبارت است از: ملکهای در وجود متکلّم که با آن، قادر به ایراد کلام بلیغ، مطابق با مقتضای حال است. کلمهٔ فصیح آن است که حروف آن تناسبى آوایى داشته و استعمال آن در معناى مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفى آن مطابق با قواعد ساخت کلمات در زبان عربى باشد و سخن فصیح آن است که افزون بر برخوردارى یکایک واژگان از ویژگى فصاحت، مجموع سخن نیز ساختار نحوى درست و استوارى داشته باشد و کنار هم نشستن واژگان، ناسازگارى آوایى پدید نیاورد و دلالت سخن بر معناى مورد نظر دشوار و پیچیده نباشد.[۴۸] همچنین در بیان فصاحت و بلاغت آمده است که فصاحت و بلاغت که به فارسی آن را گشاده زبانی و سخندانی میگوییم آن است که سخن درست و شیوا و مناسب حال و مقام باشد که گفتهاند: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.[۴۹]
بر اساس تعاریف ذکر شده میتوان در ذکر شرایط بلاغت و بیان کلام فصیح چنین گفت که فصاحت، کلامی است که درست و روشن و استوار باشد و چون علمای بیان عیوبی را برای کلام ذکر کردهاند از جمله کثرت تکرارهای بی مورد، نامأنوس بودن کلمات، تتابع اضافات بدون ضرورت و …. وقتی که کلام از این عیوب خالی باشد کلام فصاحت دارد و زمانی که کلام فصیح بود بلاغت معنا پیدا میکند چون بلاغت در معنی کلام است و فصاحت در الفاظ و چگونگی ترکیب آنها. به این ترتیب میتوان گفت که شرط عمدهٔ بلاغت کلام، فصاحت و شیوایی آن است یعنی اگر کلام غیر فصیح را هر چند که مطابق مقتضای حال شنونده نیز بیاورند باز اثری نخواهد داشت.
بلاغت در انشا زبان عرب نیز نتیجه آشنایی با قرآن است که نمونهٔ کامل فصاحت و بلاغت می‌باشد. اهمیت کلام قرآن کریم نیز از سنخ کلام بلیغ است،گرچه بیان، مفهومى است گسترده و بر هر چیزى که مبین مقصود و مراد انسان باشد اطلاق مىشود، خواه سخن یا خط، لکن شاخص همهٔ آنها سخن است و لذا قرآن به آداب سخن، بیش از خط پرداخته است. عظمت زبان و سخن فصیح که فعل آن است، از آیات قرآن نیز دریافت مىشود، آن گونه که از این آیات استفاده مىشود یکى از مهم‏ترین نعمت‏هاى الهى بعد از نعمت آفرینش، نعمت بیان است. در این آیات آمده است:
﴿الرّحمنْ * علَّمَ القرآنَ * خَلقَ الانسانَ * علَّمهُ البَیانَ؛ خداى رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت.﴾[۵۰]
حفظ قرآن، خود به خود در مسلمین ایجاد بلاغت می‌نمود و پس از اسلام زبان عربی وارد دورهٔ جدید از فصاحت و بلاغت شد که در خطبه‌ها و مکتوبات ‌زبان عربی کاملا هویداست و پس از قرآن باید به نقش ائمه ٔاهل بیت (^) به خصوص نهج البلاغه حضرت امیر (×) و صحیفه سجادیه امام سجاد (×) نیز اشاره نمود. بلاغت در انشا خطابه، بلاغت در نامه نویسی و بلاغت در تألیف کتاب هر یک داستانی جدا دارد و در آثار عربی به خوبی خود نمایی میکند.[۵۱] از امام على (×) نقل شده که فرموده “لاتَتکلّمْنَ إذا لمْ تَجِدْ لِلکلامِ موقعاً"؛ البته نباید هنگامى که براى کلام زمینه نیست سخن گفت.» [۵۲]
اقتضاى بلاغت در سخن آن است که محدودهٔ کلام نیز به تناسب موقعیتها رعایت گردد. در کلام امام على (×) آمده است:
«الکلامُ کَالدَّواءِ قلیلُهُ یَنفعُ وَ کثیرهُ قاتلٌ؛ سخن همچون داروست، اندکش سود مى‌بخشد و فراوانى آن کشنده است.»[۵۳]

 

    1. ۴٫ پیدایش علم بلاغت و ارکان آن

 

از همان نخستین دوران تمدن اسلام که بحث و تحقیق دربارهٔ قرآن کریم و اعجاز آن از لحاظ کلام و مفاهیم کلمات آغاز شد، علوم متعددی در عرصه علم و دانش پدیدار گشت. از جمله علومی که در سایه این تحقیقات به وجود آمد و در بستر قرآن رشد و نمو یافت، علم بلاغت میباشد. فنون بلاغت که شامل سه فن معانی و بیان و بدیع است، از جمله علوم و صناعاتی است که بعد از اسلام تألیف و تدوین شد و در ابتدا هرسه فن به هم آمیخته بود. اما تدریجاً از هم جدا گشته هر کدام به عنوان فنی مخصوص نامیده شد.[۵۴] ازجمله اهداف این علم میتوان به آگاهی و شناخت نسبت به دقایق و لطافت و اسرار زبان عربی، پرده بر گرفتن از نکات ادبی اعجاز آمیز قرآن و نهج البلاغه وتمتُّع از متون ادبی و دینی اشاره کرد. علمای ادب از سدهٔ دوم هجری به معانی قرآن و تفسیر کلمات و عبارات آن روی آوردند و در خلال این بحثها به طور پراکنده نکات بلاغی را مورد توجه قرار دادند. این مباحث به تدریج به معانی احادیث پیامبر و معانی اشعار عرب هم تسرّی یافت و در کتابها مورد توجه قرار گرفت. در دو سه قرن نخست هجری بسیاری از علما به نوشتن کتابهایی با عنوان «معانی القران»پرداختند و بعد از این آثار ادبای آن روزگار به مجازات القران و نقد الشعر و نقد النثر و …. پرداختند و زمینه را برای تالیف کتابهایی مستقل در علم بلاغت فراهم کردند. به عقیدهٔ بسیاری از محققان کتاب«البدیع إبن معتز» نخستین کتاب بلاغی به زبان عربی است. سپس با تألیف کتابهای «دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه» به قلم «عبد القاهر الجرجانی» علم معانی و بیان پایه گذاری شد و هر چه بعد از این آثار تألیف شده است تلخیص،شرح و یا تفصیل است.[۵۵] کتاب«تجرید البلاغه« از ابن میثم بحرانی،«مفتاح العلوم «از سکّاکی، «تلخیص المفتاح‌ «از محمد بن عبدالرحمان قزوینی،«مطوّل« از تفتازانی و … کتب معروف این علوم هستند. زمخشری و میر سید شریف جرجانی نیز از سرآمدان این دو رشته‌اند.[۵۶] به این ترتیب علوم بلاغی پس از عبدالقاهر جرجانی به نامهای بدیع، معانی و بیان نامیده شد، درصورتی که به عقیده او تمام اینها یک علم بود که به آن علم البلاغه میگفتند و خود وی کلمه بلاغت را به اسرار افزود و یکی از دو کتاب بلاغی خود را « اسرار البلاغه» نامید و در آن هدفی جز بیان جنبه های اعجاز سخن حق ندارد.[۵۷] سکّاکی )م ۶۲۶ ﻫ (نخستین کسی است که میان علوم بلاغی تفاوت قائل شد و حدّ و مرز علوم سه‏گانه یعنی معانی، بیان و بدیع را مشخّص کرد و مباحث علم بیان را بر تشبیه، مجاز، کنایه و استعاره منحصر کرد و در علم معانی، از مباحث جمله و آنچه که به جمله، ارتباط پیدا می‏کند، بحث کرد و از دیگر انواع فنون بدیعی تحت اسم «محسّنات» سخن گفت و آنها را به محسّنات لفظی و معنوی منقسم ساخت‏ و پس از سکّاکی، خطیب قزوینی )م ۷۳۹٫ ه( آنچه را که سکّاکی، محسّنات گفته بود، علم بدیع نامید و تقسیم‏ بندی علوم بلاغی مشخّص شد و اقسام آن معلوم گردید.[۵۸] عبدالقاهر در بیان اهمیت بلاغت گفته است:
«در عبارات و کلمات گاه قضاوتهای نهانی دیده میشود که نه تنها بر عامه مردم روشن نیست بلکه خواص و اهل اطلاع نیز گاه آن را درک نمیکنند، وی نتیجه میگیرد وقتی زبان شناسان استعمال گوناگون کلمات و تفاوتهای معنوی کلمات را در استعمالات مختلف نمیدانند. بنابراین تفاوتهای نهانی باید مورد بحث قرار گیرند و دقایق و ظرائف کلام روشن شود و تفاوتهای نهانی یعنی علوم بلاغی.»[۵۹]
بنابراین، این علم مشتمل بر سه علم معانی و بیان و بدیع میباشد که هریک در رسایی و شیوایی و روانی کلام نقش بسزایی دارند. زیرا به واسطهٔ علم معانی از اشتباه در ادای معنا پرهیز میشود و به واسطهٔ علم بیان از پیچیدگی و تعقید معنوی پرهیز میگردد و به واسطهٔ علم بدیع سخن نیکو میگردد. ابنخلدون دربارهٔ تدوین اولیه علوم بلاغی می‌نویسد:
«علم بیان دانشی جدید دراسلام محسوب می‌شود. بدین معنا که تنظیم بحث ادبی و سخن درباره عناصر آن و آنچه موجب اعتلا یا سقوط آن می‌گردد، تلاشی جدید و پژوهشی نو است که سابقه‌ای در عرب جاهلی یا در دوره عرب پس از اسلام ندارد. بیان از علومی است که مسلمانان، نهال آن را در مسیر فهم و دفاع از قرآن خویش کاشتند و سپس رشد کرد و شاخه‌های آن تحت تأثیر دین و اولیا دینی بارور گشت.»[۶۰]
به نظر می‌رسد مسائل قابل طرح در علوم بلاغی، بیش از تعداد مسائلی است که علمای بلاغت در این علوم طرح کرده‌اند و با دقت در تعابیر قرآن و تنوعی که در بیانات قرآنی و متون دینی همچون نهج البلاغه به کار رفته، می‌توان بر حسب تعریف پذیرفته شده در هریک از علوم بلاغی، دایرهٔ مسائل آنها را توسعه داد.
در تعریف علم معانی گفته شده است: «هوَ علمٌ تُعْرفُ به أحوالُ اللّفظِ العربیِّ التّی بها یُطابقُ مُقتِضی الحالِ؛ معانی دانشی است که با آن، حالات هماهنگی لفظ عرب با مقتضای حال شناخته می‌شود.»[۶۱] در دانش معانی به قواعدی شبه دستوری درباره جایگاه استفاده از جمله خبری و انشایی و انواع آنها، موارد حذف و تقدیم و تأخیر برخی اجزای جمله وصل و انقطاع دو بخش از سخن و موارد ایجاز و اطناب پرداخته میشود که در مبحث آرایه‌های بلاغی نهج البلاغه به عنوان نمونه مواردی ذکر خواهد شد.
در خصوص علم بیان نیز می‌توان گفت: تعریف و قلمروی که دانشمندان بلاغی برای آن طرح کرده‌اند، گسترده‌تر از محورهای چهارگانه تشبیه، مجاز، استعاره و کنایه است، زیرا در تعریف علم بیان گفته‌اند: «علمٌ یعرفُ به إیراد المعنی الواحدِ بِطُرقٍ مختلفهٍ فی وُضوحِ الدّلالهِ علی ذلکَ المعنی؛ دانشی است که به وسیلهٔ آن، بیان یک معنا با شیوه‌های گوناگون شناخته می‌شود.»[۶۲]
در توضیح علم بدیع نیز میتوان گفت که کلمهٔ بدیع در لغت به معنی چیز تازه و نوظهور و نو آیین و در اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح بلیغ، خواه نظم باشد و خواه نثر، موضوع علم بدیع نیز سخن ادبی فصیح و بلیغ است، اموری که موجب زینت و آرایش کلام بلیغ میشود محسنات و صنایع بدیعی مینامند.[۶۳] شمارگان محسنات بدیعی اعم از محسنات لفظی و معنوی در طول تاریخ ادبیات، پیوسته در حال افزایش بوده که بیانگر امکان گسترش آنها به تعدادی بیشتر از موارد مطرح شده است. برخی از بلاغت‌پژوهان نیز به منحصر نبودن محسنات در تعداد شمرده شده، اشاره کرده‌اند.[۶۴] افزایش پیوسته محسنات بدیعی از نکات جالب توجه در تاریخ ادبیات است. البته برخی هم علم بدیع را از متفرعات دو علم معانی و بیان به حساب آوردهاند و غالبا در یک کتاب هر سه علم را ضبط کردهاند و از آنجا که بدیع شیرین بوده مورد توجه بسیاری از فضلا را به خود جلب کرده است و سپس آن را علمی مستقل قرار دادند و بر مجموع این سه علم یعنی معانی و بیان و بدیع علم بلاغت اطلاق میکنند.[۶۵] در میان نویسندگان علوم بلاغی، عبدالله بن معتز را واضع علم بدیع اصطلاحی شمرده‌اند که در کتاب بدیع خویش، هجده فن از فنون بدیعی را طرح کرده است. معاصر وی قدامه بن جعفر، نُه مورد به آنها افزود و پس از وی ابوهلال عسکری، آن فنون را به سی و هفت عدد رساند. سپس ابنرشیق قیروانی، نُه فن بر موارد پیشین اضافه کرد و این سیر همچنان ادامه یافت تا در قرن هشتم هجری صفی الدین حلی، محسنات بدیعی را به ۱۴۵ مورد رساند.[۶۶]

 

    1. ۴٫ نقش قرآن در تکوین بلاغت

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-09] [ 01:10:00 ق.ظ ]




مهمترین عامل افتراق و تفکیک اعمال تروریستی سازمان یافته از جرایم سازمان یافته، انگیزه و داعی ارتکاب جرم است. به گفته متخصصان، جرم سازمان یافته با انگیزه سودجویی صورت می گیرد در حالیکه اقدامات تروریستی با انگیزه سیاسی یا ایدئولوژی ارتکاب می یابد و گروه های تروریست بطور ایدئولوژیک اقدام به عملیات تروریستی می کنند و هدف آنها هم معمولاً اینست که قدرت را در دست بگیرند. در حالیکه گروه مجرمین سازمان یافته برای تحصیل منافع مادی وارد عمل می شوند و بدنبال تحصیل قدرت نیستند.[۳۸]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
تمایز دیگر بین گروه های تروریستی و گروه مجرمین سازمان یافته، در رفتار حکومت ها مقابل آنهاست. برخی از حکومت ها با نمایندگان گروه های انقلابی که به عملیات ترور خشونت آمیز مشغولند مذاکره می کنند و چنین مذاکره ای به منظور به رسمیت شناختن چنین گروههایی بدون در نظر گرفتن نوع کارهایی که مرتکب می شوند می باشند ولی این روش مذاکره را دولت ها در برخورد با گروه مجرمین سازمان یافته به کار نمی برند.[۳۹]
تروریسم همواره با خشونت و اعمال خرابکارانه همراه است، لیکن جنایات سازمان یافته غالباً بدون خشونت محسوس صورت می گیرند. دیگر اینکه با توجه به تهدیداتی که از جانب تروریسم متوجه ملل مختلف شده است این جرم در اسناد بین المللی موقعیت ممتازی پیدا کرده است در حالیکه جرایم سازمان یافته از منظر بین المللی به این اندازه از اهمیت برخوردار نبوده است. [۴۰]
بهرحال با وجود اختلافاتی که بین این دو پدیده حقوقی وجود دارد در عمل گروه های تروریستی و گروه مجرمین سازمان یافته در جهت رسیدن به اهداف خود با یکدیگر همکاری می کنند.

بند ج: جرم سیاسی

تروریسم و جرم سیاسی دو مفهوم کلی، عام و قابل تفسیر هستند که در عمل تشخیص آنها از هم همواره مورد مناقشه بین اصحاب سیاست و قدرت بوده است. یکی از جهات تشابه بین تروریسم و جرم سیاسی اینست که با وجود پذیرش چنین عناوینی در حقوق کشورهای مختلف بنا به دلایلی، اهتمامی جدی در ارائه تعریفی دقیق از آنها وجود نداشته است.
حقوقدانان عمدتاً برای تشخیص جرم سیاسی سه رویکرد را مطرح نموده اند که هر یک از این رویکرد ها تأثیر خود را در حقوق کشورهای مختلف بجا گذاشته اند.

۱. رویکرد عینی (نظریه عینی)

به موجب این رویکرد، جرایمی که موضوع آنها دولت و تشکیلات آن باشد جرم سیاسی به شمار می رود. به عبارت دیگر کلیه جرایمی که هدف آن وارد آوردن صدمه به سازمان و فعالیت قدرت سیاسی کشور باشد، سیاسی تلقی می شود.[۴۱]

۲. رویکرد ذهنی (نظریه ذهنی)

در این روش، تشخیص جرم سیاسی بر اساس هدف و انگیزه مجرم در ارتکاب جرم صورت میگیرد. بر این اساس جرایمی سیاسی قلمداد می گردند که با هدف وارد آوردن ضربه بر پیکره حکومت و منافع آن انجام گرفته باشد. بنابراین چنانچه هدف از ارتکاب جرم صرفاً تغییر حکومت باشد جرم سیاسی تلقی می گردد ولی هرگاه عملیات مجرمانه هرچند متوجه حکومت و رژیم حکومتی باشد برای ارضاء و اقناع اغراض و شهوات شخصی باشد در اینصورت جرم را نباید سیاسی تلقی کرد.[۴۲]

۳. رویکرد مختلط (نظریه مختلط)

این معیار نه تنها انگیزه مجرم بلکه موضوع و طبع جرم را نیز در نظر می گیرد. نظریه مختلط جرایمی را سیاسی تلقی می نماید که هم انگیزه و هم موضوع آن سیاسی باشد. در این حالت دامنه جرم سیاسی مضیق می شود زیرا تحقق هر دو شرط در یک جرم چندان فراوان نیست. [۴۳]
بهر حال تاکنون هیچ یک از نظریات ارائه شده نتوانسته اند مسأله تعریف «جرم سیاسی» را بطور کامل حل کنند.
در مقایسه تروریسم و جرم سیاسی، وجود شباهت هایی باعث شده که در آثار متعددی، تروریسم را بعنوان یک جرم سیاسی تلقی کنند و حتی در برخی از تعاریف تروریسم، انگیزه تروریست ها را کسب قدرت سیاسی یا مقابله با نظام حاکم دانسته اند. اما به نظر می رسد چنین برداشتی از تروریسم کامل نیست و تروریسم سیاسی که مرتکب یا مرتکبین در آن دارای اهداف سیاسی هستند فقط یکی از انواع تروریسم است. لذا هر چند مصادیق قابل توجهی از تروریسم، ماهیتاً جرم سیاسی هستند اما امروزه کشورها به هیچ وجه تمایلی به سیاسی محسوب کردن تروریسم ندارند و مرتکب اعمال تروریستی را از رژیم ارفاقی و تخفیف بهره مند نمی سازند. در عین حال، جرایم سیاسی به اقدامات مسالمت آمیزی؛ مانند تظاهرات غیرقانونی، اقدامات تبلیغاتی علیه دولت ها و جرایم مطبوعاتی محدود شده اند. به عبارتی از وجوه اختلاف تروریسم و جرم سیاسی در مواردی که انگیزه تروریست ها همانند جرم سیاسی است خصوصیت استفاده از خشونت توسط تروریست هاست.[۴۴]
هر چند بر سر تعریف واحدی از جرم تروریسم و جرم سیاسی عموماً اتفاق نظر وجود ندارد اما روشی که در تعیین مصادیق هر یک از دو جرم مورد استفاده قرار گرفته متفاوت بوده است. بدین معنا که روش تعیین مصادیق تروریسم بصورت ایجابی است و اعمال مختلفی بعنوان جرم تروریستی شناخته شده اند، در حالیکه روش بکار گرفته شده در تعیین مصادیق جرم سیاسی بیشتر بصورت سلبی است، یعنی توافق بر مواردی شده است که جرم سیاسی نیست. برای مثال مواردی همچون جنایات جنگی و نسل کشی جرم سیاسی تلقی نمی شوند.[۴۵]
نقطه مشترک دیگر بین تروریسم و جرم سیاسی ماهیت وابسته این جرایم به یکدیگر است. بسیاری از جرایم عادی و عمومی تحت شرایطی می توانند بعنوان جرم تروریستی و یا سیاسی شناخته شوند. اما قلمرو ارتکاب این دو پدیده مجرمانه تا حدودی با یکدیگر متفاوت است. بدین معنا که در شکل گیری و گسترش تروریسم عنصر فرا ملی بر خصیصه آن تفوق یافته است در حالیکه ویژگی اساسی جرایم سیاسی ملی بودن آنهاست و عنصر فرا ملی در شکل گیری این دسته از جرایم تأثیر بسزایی ندارد.[۴۶]

گفتار سوم: مفهوم پیشگیری وضعی

پیشگیری از جرم همواره یکی از موضوعات اساسی و مهم در زندگی بشری بوده که در طول تاریخ به شیوه های مختلف اعمال گردیده است. بشر همواره به دنبال این بوده است که با انجام اقدامات مختلف از وقوع حوادثی که به تمامیت جسمانی و دارایی هایش لطمه می زند پیشگیری نماید. این مسئله در خصوص اعمال مجرمانه از اهمیت بیشتری برخوردار می باشد. زیرا این اعمال به نحو ارادی و معمولاً برنامه ریزی شده واقع می گردند. از جمله اقداماتی که برای پیشگیری از وقوع جرایم از قدیم الایام صورت می گرفته راهکارهای پیشگیرانه وضعی بوده است.
در مباحث آتی سعی می شود که واژه پیشگیری وضعی از لحاظ لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار گیرد.

بند الف: معنای لغوی

واژه پیشگیری به طور کلی به معنای انجام اقدامات احتیاطی برای جلوگیری از اتفاقات بد و ناخواسته می باشد. این واژه امروزه در معنی جاری و متداول خود، دارای دو بعد است: جلوگیری یا پیشگیری کردن[۴۷] هم به معنی پیش دستی کردن، پیشی گرفتن و به جلوی چیزی رفتن و هم به معنای آگاه کردن، خبر چیزی را دادن و هشدار دادن است. در جرم شناسی پیشگیرانه، پیشگیری در معنی اول آن مورد استفاده قرار می گیرد و آن عبارتست از به جلوی تبهکاری رفتن با بهره گرفتن از تکنیک های گوناگون به منظور ممانعت از بزهکاری.[۴۸]
فرهنگ عمید معانی «گذاردن و نهادن» و «هیات و طرز شکل و نهاد» را برای واژه «وضع» آورده است. در فرهنگ های عربی به فارسی مثل منجد الطلاب _ترجمه محمد بندر ریگی _نیز معانی متعددی برای شکل های مختلف کلمه«وضع» بیان شده که مناسب ترین آنها «موضع، جا و مکان» است. حقوقدانان معادل هایی نظیر پیشگیری «موضعی»، «موقعیتی»، یا «وضعیتی» را برای واژه پیشگیری وضعی به کار می برند.[۴۹]

بند ب: معنای اصطلاحی

در معنای اصطلاحی، پیشگیری از جرم یعنی بهره گیری از کاربرد فنون مختلف به منظور جلوگیری از وقوع بزهکاری.[۵۰]
تقسیم بندی های متفاوتی از پیشگیری به عمل آورده اند و جرم شناسان بر اساس معیارها و شاخص های متفاوت پیشگیری را به انواع مختلفی تقسیم نموده اند که؛ از جمله این تقسیم بندی ها پیشگیری وضعی و اجتماعی می باشد.
در مفهوم اصطلاحی «پیشگیری وضعی» به مجموع اقدام ها و تدبیرهایی گفته می شود که به سمت تسلط بر محیط و وضعیت هایی پیرامون جرم (وضعیت مشرف بر جرم) و مهار آن متمایل است. این امر از یکسو از راه کاهش وضعیت های ماقبل بزهکاری (وضعیتهای پیش جنایی که وقوع جرم را تسهیل می کند) صورت می گیرد و از سوی دیگر با افزایش خطر شناسایی و احتمال دستگیری بزهکاران همراه است. سنگ بنای رویکرد پیشگیری وضعی علم بزه دیده شناسی است زیرا در آن سیبل و آماج جرم و بزه دیدگان بالقوه مورد حمایت و مراقبت قرار می گیرند.
رویکرد پیشگیری وضعی از جرم،وقوع جرم را قابل پیش بینی می داند و صرف نظر از اینکه مرتکب تحت تأثیر چه عاملی بوده است، سعی می کند از راه کاهش فرصت های ارتکاب جرم و آماج های آن با اعمال روش های فیزیکی و مادی یا تغییر و مهار موقعیت های مناسب برای ارتکاب جرم، وقوع آن را دشوار و یا غیر مقدور نماید.[۵۱]
مثال های قابل ارائه در مورد چنین روشی از پیشگیری شامل روشنایی خیابانها، مراقبت های رسمی، گشت های شبانه پلیس، نصب دستگاه اعلام خطر بر روی وسایل نقلیه و مکان ها و خانه های مسکونی، تغییر و تعدیل طرح های ساختمانی و … می شود. به پیشگیری مذکور، پیشگیری فنی یا علمی از جرم نیز گفته می شود که در آن برای هر جرم باید روش خاصی بکار گرفته شود.[۵۲]

مبحث دوم: مبانی نظری پیشگیری وضعی و تروریسم

پس از بررسی مفاهیم پیشگیری وضعی و تروریسم، اینک به بررسی مبانی نظری این دو اصطلاح می پردازیم. در واقع، مبنا یعنی آن چه که زیر بنا، پایه و اساس چیزی است. معمولاً مبنا به دو قسمت نظری (تئوریک) و عملی (ضرورت های موجود در عالم واقع) تقسیم می شود. در این قسمت صرفاً زیر بنای نظری پیشگیری وضعی و تروریسم بررسی می گردد تا بتوان با طرح این مباحث به آگاهی بیشتری از دو پدیده پیشگیری وضعی و تروریسم رسید و راهبردهای مؤثری در خصوص پیشگیری وضعی از تروریسم ارائه کرد.

گفتار اول: مبانی پیشگیری وضعی

نظریه پیشگیری وضعی از جرم تا حد زیادی زیربنای فکری خود را مدیون دو اثر ذیل است. این دو اثر عبارتند از: نظریه «فضای قابل دفاع» که توسط اسکار نیومن مطرح شده و نظریه «پیشگیری از جرم بوسیله طراحی محیط» که منتسب به شخصی بنام جفری می باشد. قابل ذکر است که دو کتاب تحت همین عناوین در سال های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۱ منتشر شده اند.[۵۳]
نیومن که یک مهندس معماری بود، طراحی ساختمانهایی را که به صورت مجتمع ساخته شده بودند را به دلایل مختلف مورد انتقاد قرار داد. وی ادعا کرد که چنین مجتمع هایی بخاطر داشتن ورودی و خروجی های متعدد و محوطه های عمومی و کنترل نشده از سایر انواع ساختمانها در برابر برخی جرایم مثل سرقت آسیب پذیرترند. نیومن پیشنهاد کرد که اینگونه عیوب با افزایش کنترل و کاهش راه های فرار مرتکبین و همچنین حذف یا استفاده بهینه از محیط ها و معبرهایی که عبور و مرور در آنها کم است قابل رفع می باشند.[۵۴]
در مجموع نظریات متعددی در باب رویکرد پیشگیری وضعی از جرم نقش داشته اند که نظریات ذیل از جمله مهمترین آنها می باشد:

بند الف: نظریه انتخاب عقلانی

رویکرد وضعی ابتدا بر یک تصور خام از عامل انتخاب[۵۵] در ارتکاب جرم استوار بود ولی بعداً به انتخاب معقول یا حسابگرانه[۵۶] تغییر جهت داد. به همین دلیل از این رویکرد گاهی به عنوان «دیدگاه انتخاب معقول یا حسابگرانه» از جرم یا «مدل انتخاب» نیز یاد می شود. به نظر کلارک و کرنیش این دیدگاه بعنوان یک نظریه علمی درباره ارتکاب جرم و پیشگیری از آن، منبعث از دو فرضیه است: یکی اینکه بر اساس درک عامه و مطالعات رفتاری نژادهای مختلف واقعیتی روشن وجود دارد و آن اینکه افراد غالباً دانسته و آگاهانه مرتکب جرم می شوند. هرچند ممکن است زمینه ساز چنین اقدامی عوامل پنهان و آشکار مختلفی بوده باشد. دیگر اینکه بر اساس یک تحلیل اقتصادی از جرم، ارتکاب آن نوعاً برای جلب منفعت، غالباً از نوع مادی آن است که گاهی به صورت سود مستقیم حاصل از جرم مثل سرقت پول جلوه گر می شود و گاهی نیز به صورت دفع ضرر مثل کشتن مورث یا وارث (به منظور دسترسی سریعتر به ماترک) نمایان می شود. در این راستا، مرتکب ضمن جلب منفعت برای خود سعی می کند از ضررهای ناشی از آن همانند خطر شناسایی، دستگیری، آبروریزی و مجازات نیز احتراز نماید. بنابراین وقتی فردی قصد ارتکاب جرمی را دارد دو عامل برای او تعیین کننده است: محاسبه و تضمین سود حاصله از ارتکاب جرم و احتراز از خطرات و عوارض منفی ناشی از آن. بدیهی است که چنین محاسبه ای عقلانی بوده و احتیاج به تفکر و تعقل دارد و هیچ عاقلی بدون محاسبه ایندو عامل دست به ارتکاب جرم نخواهد زد. در نتیجه ارتکاب جرم از این منظر یک انتخاب معقول و حساب شده و در نتیجه قابل پیش بینی خواهد بود که می توان با درک صحیح نحوه شکل گیری و اجرای آن وارد عمل شد و از فعلیت یافتن آن جلوگیری کرد.[۵۷]
اگرچه عقلانی بودن ارتکاب جرم و محاسبه سود و زیان حاصله (بصورت جلب منفعت و دفع ضرر) قبلاً بصورت یک فرضیه فلسفی در تفکرات اندیشمندانی مثل بنتام مورد توجه قرار گرفته بود[۵۸] اما به نحو علمی به اثبات نرسیده بود. امروزه شواهد و مدارک و همچنین نتایج تحقیقات جرم شناختی، خصوصاً در قالب مطالعات مبتنی بر خود گزارشی، وجود آنها را در شکل گیری واقعیت مجرمانه بویژه جرایم علیه اموال و از همه مهمتر در انواع سرقت عیان کرده اند. لذا می توان با بکار بردن روش های مناسب منافع حاصل از ارتکاب جرم را کاهش داد یا اینکه با افزایش خطرات قابل پیش بینی ارتکاب جرم از وقوع جرایم پیشگیری نمود.[۵۹]

بند ب: نظریه فضای قابل دفاع

در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ میلادی جرم به میزان بی سابقه ای در ایالات متحده افزایش یافت و مسئولان اداره امور آن کشور، سیاستمداران، دانشمندان علوم اجتماعی و … در صدد یافتن راه حل های علمی، مؤثر و فوری برای معضل جرم برآمدند. به نظر می رسید یکی از راه حل هایی که توسط طراحان محیط شهری و مهندسان معمار ارائه شده بود می توانست به نحو مؤثری از وقوع جرایم پیشگیری کند. مبانی راه حل مذکور کاملاً ساده بود. این راهکار بر این اساس بود که ایجاد تغییر در ساختار محیط فیزیکی و تأثیر گذاشتن بر شیوه استفاده مردم از محیط می تواند از وقوع جرم پیشگیری نماید. با آغاز ساخت و ساز اماکن و منازل عمومی، دانشمندان علوم اجتماعی و دست اندرکاران عدالت کیفری شروع به کند و کاو و بررسی پیرامون «تغییر و تحولات در محیط فیزیکی» بعنوان شیوه ای برای ریشه کن کردن جرم نمودند.[۶۰]
در این خصوص چندین پروژه تحقیقاتی به بررسی رابطه جرم و ساختار محیط پرداختند. علیرغم تفاوت داشتن پروژه های تحقیقاتی مذکور از نظر چهاچوب های نظری و روش های تغییر و اصلاح و مداخله در محیط فیزیکی آنها در یک یا چند فرضیه مندرج ذیل دارای وجه اشتراک بودند.
۱_طراحی درست محیط فیزیکی می تواند با از بین بردن فرصت های جرم از وقوع آن پیشگیری نموده و یا با ایجاد و تقویت موانع و حصارهایی پیرامون آماج ها وقوع جرم را مشکل تر سازد.
۲_می توان از طریق طراحی درست محیط فیزیکی بوسیله ایجاد محدودیت هایی در محیط و کاهش دادن مکان های قابل اختفاء و راه های فرار، رفتار و اقدامات مجرمین را خنثی نموده یا تحت کنترل درآورد.
۳_طراحی درست محیط فیزیکی می تواند موجب تغییر رفتار و عادت مردم در جهت افزایش احتمال مشاهده مجرمین گردد.
۴_با طراحی درست محیط فیزیکی می توان از طریق اعمال مکانیسم هایی نظیر افزایش مراقبت، نظارت شدید و کنترل خیابان، تعامل اجتماعی و پیوند میان ساکنین را افزایش داده و از این طریق از وقوع جرایم کاست.[۶۱]

بند ج: نظریه فعالیت روزمره

نظریه فعالیت روزمره بر همگرایی زمانی و مکانی سه رکن اصلی لازم برای وقوع جرم یعنی یک بزهکار بالقوه، یک هدف جذاب و فقدان مراقبت توانمند و مؤثر متمرکز است. نظریه فعالیت روزمره از جرمشناسی اجتماعی پدید آمده است که بر طبق آن جرم با تحرک و جابجایی مردم در زمان و مکان پدید می آید.[۶۲]

بند د: نظریه شیوه و سبک زندگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:10:00 ق.ظ ]




۵۹.۵

 

 

 

۲۵

 

زمان تأمین تجهیزات تخصصی

 

۵۲.۱

 

۵۵.۲

 

۵۵.۷

 

۵۴.۳

 

 

 

جدول ۳-۲۳ امتیاز و اولویت نهایی شاخص‌های کلیدی عملکرد
همان طور که از داده های جدول مشخص است خبرگان بیشترین اولویت را به منظر شاخص‌های مالی داده اند و تقریبا منظر مشتریان در رتبه دوم قرار دارد.
۳-۷ طراحی سامانه داشبورد مدیریتی
۳-۷ -۱ متدولوژی RUP
با توجه به اینکه در طراحی سامانه داشبورد مدیریتی سعی شده از معماری RUP (فرایند یکپارچه رشنال[۵۴]) پیروی شود، به اختصار توضیحاتی درمورد چیستی این روش، گام ها، ضوابط و مستنداتی که تولید می کند در زیر می آید.
۳-۷-۱-۱ معماری و ساختار کلی RUP
فرایند انجام یک پروژه تعریف می کند که چه کسی، چه کاری را، در چه هنگام و چگونه برای رسیدن به هدف (انجام صحیح پروژه) انجام می دهد. در مهندسی نرم افزار، هدف ساختن یک محصول نرم افزاری و یا بهبود یک نمونه ی موجود است. هدف از تعیین فرایند، تضمین کیفیت نرم افزار، برآورده شدن نیاز های کاربر و قابل تخمین بودن زمان و هزینه ی تولید می باشد .
پایان نامه - مقاله - پروژه
علاوه بر این، تعیین فرایند، روندی جهت تحویل مصنوعات دوران تولید نرم افزار به کارفرما و ناظر پروژه ارائه می دهد تا از این طریق اطمینان حاصل کنند که پروژه روند منطقی خود را طی می کند و نظارت درست بر انجام پروژه ممکن است. و از سوی دیگر، معیاری برای ارزیابی پروژه انجام شده می باشد. تا کنون متدولوژی های مختلفی برای فرایند تولید نرم افزار ارائه شده اند که یکی از مشهورترین آنها RUP است
۳ – ۷-۲ زبان مدلسازی یکنواخت UML
زبان مدل سازی یکنواخت یا UML شامل تعدادی عنصر گرافیکی است که از ترکیب آنها نمودارهای UML شکل می گیرند . هدف استفاده از نمودارهای مختلف در UML، ارائه دیدگاه های گوناگون از سیستم است. همان طور که مهندسین عمران جهت ساختن یک ساختمان نقشه های مختلفی از ساختمان تهیه می کنند، مهندسین نرم افزار با بهره گرفتن از نمودارهای UML نماهای مختلفی از نرم افزار مورد نظر را تهیه می کننند
نکته ای که باید حتما به آن توجه شود این است که “مدل UML آنچه که یک سیستم باید انجام دهد را توضیح می دهد، ولی چیزی درباره نحوه پیاده سازی سیستم نمی گوید".
زبان مدل سازی یکنواخت (Unified Modeling Language) یا UML یک زبان مدلسازی است که برای تحلیل و طراحی سیستم های شی گرا به کار می رود. UML اولین بار توسط شرکت Rational ارائه شد و پس از آن از طرف بسیاری از شرکت های کامپیوتری و مجامع صنعتی و نرم افزاری دنیا مورد حمایت قرار گرفت؛ به طوری که تنها پس از یک سال، توسط گروهObject Management Group، به عنوان زبان مدلسازی استاندارد پذیرفته شد. UML توانایی ها و خصوصیات بارز فراوانی دارد که می تواند به طور گسترده‌ای در تولید نرم‌افزار استفاده گردد.
۳-۷- ۲-۱ تاریخچه UML :
دیدگاه شیء گرایی (Object Oriented) از اواسط دهه ۱۹۷۰ تا اواخر دهه ۱۹۸۰ در حال مطرح شدن بود. در این دوران تلاش های زیادی برای ایجاد روش های تحلیل و طراحی شیء گرا صورت پذیرفت. نتیجه این تلاش ها بود که در طول ۵ سال یعنی ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴، تعداد متدولوژی های شیء گرا از کمتر از ۱۰ متدولوژی به بیش از ۵۰ متدولوژی رسید. تکثر متدولوژی ها و زبان های شیء گرایی و رقابت بین این ها به حدی بود که این دوران به عنوان “دوران جنگ متدولوژی ها” لقب گرفت.
از جمله متدولوژی های پرکاربرد آن زمان می توان از Booch، OOSE، OMT، Fusion، Coad-Yourdan،Shlayer-Mellor و غیره نام برد. فراوانی و اشباع متدولوژی ها و روش های شی گرایی و نیز نبودن یک زبان مدلسازی استاندارد، باعث مشکلات فراوانی شده بود. از یک طرف کاربران از متدولوژی های موجود خسته شده بودند، زیرا مجبور بودند از میان روش های مختلف شبیه به هم که تفاوت کمی در قدرت و قابلیت داشتند یکی را انتخاب کنند. بسیاری از این روش ها، مفاهیم مشترک شی گرایی را در قالب های مختلف بیان می کردند که این واگرایی و نبودن توافق میان این زبان ها، کاربران تازه کار را از دنیای شی گرایی زده می‌ کرد و آنها را از این حیطه دور می‌ساخت. عدم وجود یک زبان استاندارد، برای فروشندگان محصولات نرم افزاری نیز مشکلات زیادی ایجاد کرده بود.
اولین تلاشهای استانداردسازی از اکتبر ۱۹۹۴ آغاز شد، زمانی که آقای Rumbaurgh صاحب متدولوژی OMT به آقای Booch در شرکت Rational پیوست و این دو با ترکیب متدولوژی های خود، اولین محصول ترکیبی خود به نام “روش یکنواخت” را ارائه دادند. در سال ۱۹۹۵ بود که با اضافه شدن آقای Jacobson به این دو، روش یکنواخت ارائه شده با روش OOSE نیز ترکیب شد و این خود سبب ارائه UML نسخه ۰.۹ در سال ۱۹۹۶ گردید. سپس این محصول به شرکت های مختلفی در سراسر جهان به صورت رایگان ارائه شد و استقبال شدید شرکت ها از این محصول و تبلیغات گسترده شرکت Rational، سبب آن شد که گروه OMG، نسخه ۱.۰ UML را به عنوان زبان مدلسازی استاندارد خود بپذیرد. تلاش های تکمیلی UML استاندارد ادامه پیدا کرد و نسخه ۱.۱ آن در سال ۱۹۹۷ و نسخه ۱.۳ آن در سال ۱۹۹۹ ارائه گردید.
۳-۷-۲-۲ UML دقیقا چیست ؟
UML یا زبان مدلسازی یکنواخت، زبانی است برای مشخص کردن (Specify)، مصورسازی (Visualize)، ساخت (Construction) و مستندسازی (Documenting) سیستم های نرم افزاری و غیر نرم افزاری و نیز برای مدلسازی سیستم های تجاری.
ایجاد یک مدل برای سیستم های نرم افزاری قبل از ساخت یا بازساخت آن، به اندازه داشتن نقشه برای ساختن یک ساختمان ضروری و حیاتی است. بسیاری از شاخه های مهندسی، توصیف چگونگی محصولاتی که باید ساخته شوند را ترسیم می کنند و همچنین دقت زیادی می کنند که محصولاتشان طبق این مدلها و توصیف ها ساخته شوند. مدلهای خوب و دقیق در برقراری یک ارتباط کامل بین افراد پروژه، نقش زیادی می توانند داشته باشند. شاید علت مدل کردن سیستم های پیچیده این باشد که تمامی آن را نمی توان یک باره مجسم کرد، بنابراین برای فهم کامل سیستم و یافتن و نمایش ارتباط بین قسمت های مختلف آن، به مدلسازی می پردازیم و UML زبانی است برای مدلسازی یا ایجاد نقشه تولید نرم افزار.
به عبارت دیگر، یک زبان، با ارائه یک فرهنگ لغات و یک مجموعه قواعد، امکان می دهد که با ترکیب کلمات این فرهنگ لغات و ساختن جملات، با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم. یک زبان مدلسازی، زبانی است که فرهنگ لغات و قواعد آن بر نمایش فیزیکی و مفهومی آن سیستم متمرکزند. برای سیستم های نرم افزاری نیاز به یک زبان مدلسازی داریم که بتواند دیدهای مختلف معماری سیستم را در طول چرخه تولید آن مدل کند.
فرهنگ واژگان و قواعد زبانی مثل UML به شما می گویند که چگونه یک مدل را بسازید و یا چگونه یک مدل را بخوانید. اما به شما نمی گویند که در چه زمانی، چه مدلی را ایجاد کنید. یعنی UML فقط یک زبان نمادگذاری (Notation) است نه یک متدولوژی. یک زبان نمادگذاری شامل نحوه ایجاد و نحوه خواندن یک مدل می باشد، اما یک متدولوژی بیان می کند که چه محصولاتی باید در چه زمانی تولید شوند و چه کارهایی با چه ترتیبی توسط چه کسانی، با چه هزینه‌ای، در چه مدتی و با چه ریسکی انجام شوند.
۳-۷-۲-۳ نمودارهای UML
UML یک ابزار ویژوال بوده و از انواع متفاوتی دیاگرام استفاده می نماید. هر یک از دیاگرام های UML، امکان مشاهده یک سیستم نرم افزاری را از دیدگاه های متفاوت و با توجه به درجات متفاوت Abstraction در اختیار پیاده کنندگان قرار می دهد. برخی از دیاگرام های UML عبارتند از :
Use-Case diagram
Class Diagram
State Diagram
Sequence Diagram
Collaboration Diagram
Activity Diagram
Component Diagram
Deployment Diagram
نمودارهای مورد کاربرد (use case)
یک نمودار مورد کاربرد یک تصویر گرافیکی از تعامل میان عناصر یک سیستم است. و با بهره گرفتن از Use case و Actor عملکرد (Functionality) سیستم را مدلسازی می کند.
نمودار کلاس
اصلی‌ترین جزء سازنده در مدلسازی شی گراست. این نمودار هم برای مدلسازی مفهومی کلی برنامه و هم برای مدلسازی طراحی جزئیات برای ترجمه به کد برنامه نویسی به کار می رود. یک کلاس در این نمودار به صورت جعبه مستطیلی نمایش داده می شود که از سه بخش تشکیل شده است :[۶۵]
قسمت بالایی، نام کلاس را نمایش می دهد.
قسمت میانی، خصوصیات کلاس را نمایش می دهد.
قسمت پایینی، شامل متد‌ها و یا عملیاتی است که کلاس انجام می دهد یا بر روی آن انجام می شود.
ابزار کارآمد داشبورد ویژگی مهمی چون دسترسی آسان و بهنگام به اطلاعات کلیدی سازمان و اطلاع از روند تاریخی شاخص‌های مهم دارد که مدیریت ارشد سازمان را قادر به تصمیم گیری‌های دقیق و فوری برای بهبود وضعیت کسب ‌وکار می کند.
مدل منطقی سامانه داشبورد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:09:00 ق.ظ ]




۱ـ سنتی ۲ـ مدرن
۲ـ۲ـ۶ـ۳ـ تعریف روحانی
واژۀ «روحانی» در اسلام به معنای مبلغ علوم دینی به کار می‌رود که برای این منظور در زبان فارسی، از کلمات دیگری چون «آخوند» و «شیخ» نیز استفاده می‌شود، اما امروزه واژۀ «روحانی» کاربرد بیش‌تری دارد. در گذشته، هم‌چنین در زبان فارسی به روحانی مسلمان، «ملّا» نیز گفته می‌شد. واژه ملّا (Mullah)، اکنون در زبان‌های دیگر، از جمله زبان انگلیسی به معنای روحانی به کار می‌رود.[۲۶۸]
پایان نامه - مقاله - پروژه
در یک تعریف، «روحانی» را می‌توان «مبلّغ آموزه‌های دینی دانست که وظیفه دارد قواعد عمل دینی و سلوک پسندیدۀ معنوی را به دیگران بیاموزد» (عالم‌زادۀ نوری، ۱۳۸۸: ۱۸). بر این اساس، یک روحانی، هم باید خودش قاعده‌مند عمل کند و دفاع روشنی از شیوه و سیرۀ خود داشته باشد و هم از آن جا که آموزگار رفتار است، باید در بیان قواعد رفتار به دیگران، موفق و کارآزموده باشد.
۳ـ۲ـ۶ـ۳ـ تعریف عملیاتی «روحانی»
از آن جا که در حال حاضر، در ایران، حوزه‌های علمیه، وظیفۀ آموزش طلاب و روحانیون را بر عهده دارند، لذا با توجه به این که جامعۀ آماری این پژوهش شامل حوزه‌های علمیه شهر قم بوده است، تمام افرادی (مذکر) را که به منظور تحصیل علوم دینی وارد یکی از مدارس علمیه شهر قم (ویژۀ طلاب) ـ که زیر نظر شورای عالی حوزه‌های علمیه مدیریت می‌شوند ـ شده و شروع به تحصیل کرده باشند، به عنوان روحانی در نظر گرفته شده است. این افراد اعم از روحانیون شیعه و سُنّی، ایرانی و غیر ایرانی، ملبّس یا غیر ملبّس به لباس روحانیت می‌باشند.
البته توجه به این نکته لازم است که برخی، میان تعریف «طلبه» و «روحانی»، تمایز قائل می‌شوند و طلبگی را فصل اوّل حیات روحانیت می‌دانند. بنا بر این رویکرد، طلبگی را باید به منزلۀ دورۀ آموزشی و کسب مهارت‌های اوّلیه به منظور انجام وظیفۀ مهم و حساس روحانیت تلقی کرد. اما از آن جا که مفهوم «روحانی»، اعم از دوران طلبگی و بعد از آن می‌شود، در این پژوهش، همواره از واژۀ «روحانی» برای توصیف جامعۀ آماری‌ بهره گرفته می‌شود.
۳ـ۶ـ۳ـ متغیرهای کنترل
۱ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف سن[۲۶۹]
سن، یکى از ویژگى‌هاى اصلى ساخت و ترکیب جمعیت است و منظور از آن، تعداد سال‌ها و ماه‌ها و روزهایى است که از عمر (روز تولد) یک فرد مى‌گذرد.
۲ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف عملیاتی سن:
در این پژوهش، منظور از سن فرد، تعداد سال‌هایی است که از زمان تولد تا زمان تکمیل پرسشنامه پشت سر گذاشته است که بر اساس مقیاس فاصله‌ای در سه دستۀ زیر طبقه‌بندی شده است:
۱ـ از ۱۶ سال تا ۳۰ سال
۲ـ از ۳۱ سال تا ۴۵ سال
۳ـ از ۴۶ سال تا ۶۰ سال
۳ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف وضعیت تأهل
منظور از وضعیت تأهل، این است که آیا فرد تا کنون ازدواج کرده است یا خیر.
۴ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف عملیاتی وضعیت تأهل:
در این پژوهش، وضعیت تأهل پاسخگویان تا زمان تکمیل پرسشنامه، به صورت زیر منظور شده است:

 

    1. مجرد:افرادی که تا زمان تکمیل پرسشنامه، ازدواج نکرده‌اند

 

    1. متأهلافرادی که تا زمان تکمیل پرسشنامه، حداقل یک بار ازدواج کرده‌اند.

 

لازم به ذکر است که بعضی از افراد در پرسشنامه گزینه‌های دیگری مانند «مطلقه» یا «همسر فوت‌شده» را هم ذکر کرده بودند که این گونه موارد هم معادل افراد «متأهل» منظور گردیده است.
۵ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف سطح تحصیلات حوزوی
هر طلبه‏اى با ورود به حوزه علمیه در دوران تحصیل خود، مراحل مشخصى از سطوح علمى را پشت ‏سر مى‏گذارد.
در حال حاضر، تحصیلات حوزوی در چهار سطح (مقطع) تنظیم شده است:
سطح ۱: این سطح داراى ۶ پایه (۱ تا ۶) است و شامل دوره عمومى حوزویان می‌شود که همۀ طلاب این سطح را مى‌گذرانند و دوره هاى تخصصى بعد از این سطح شروع مى شود.
سطح ۲: شامل پایه‌هاى ۷ و ۸ و ۹ مى‌باشد
سطح ۳: شامل پایه ۱۰ مى‌باشد.
سطح ۴: شامل درس خارج فقه و رشته‌هاى تخصصى سطح ۲ و ۳ می‌شود.
۶ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف عملیاتی سطح تحصیلات حوزوی:
در این پژوهش، سطوح تحصیلی حوزویان بر اساس چهار سطح زیر سنجیده شده است:

 

    1. سطح یک

 

    1. سطح دو

 

    1. سطح سه

 

    1. سطح چهار

 

۷ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف تحصیلات دانشگاهی
منظور از تحصیلات دانشگاهی در نظام آموزشی ایران، تحصیلات بالاتر از مقطع پیش‌دانشگاهی می‌باشد که زیر نظر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اداره می‌گردد.
۸ـ۳ـ۶ـ۳ـ تعریف عملیاتی تحصیلات دانشگاهی:
در این پژوهش، وجود یا عدم وجود تحصیلات دانشگاهی به دو روش زیر طبقه‌بندی شده است:

 

    1. دارای تحصیلات دانشگاهی: افرادی که دارای یکی از مدارک مورد تأیید وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد یا دکتری) هستند.

 

    1. فاقد تحصیلات دانشگاهی: افرادی که هیچ یک از مدارک مورد تأیید وزارت علوم، تحقیقات و فناوری (کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد یا دکتری) دارا نباشند.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:09:00 ق.ظ ]




 

 

 

 

۵

 

هایپربولیک

 

 

 

 

 

۳-۸-۳- الاستیسیته قیمتی تقاضا
طبق تعریف، حساسیت بار نسبت به تغییرات قیمت الاستیسیته (کشش) نامیده ­می­ شود و مطابق رابطه ذیل تعریف می‌گردد.
هنگامی­که قیمت انرژی الکتریکی در پریودهای مختلف متفاوت باشد، یا ISOبه منظور تغییر الگوی مصرف در برخی از پریودها مقادیر تشویقی یا تنبیهی در نظر بگیرد، بار نسبت به آن دو نوع واکنش نشان می‌‌دهد[۶]:
بارهایی که نمی‌توانند در پریودهای مختلف جابجا شوند و فقط می‌توانند روشن یا خاموش گردند (مانند بارهای روشنایی) این نوع واکنش بار در مقابل قیمت را حساسیت تک پریودی می‌نامند و به الاستیسیته آن، الاستیسیته خودی می‌گویند. این ضریب همواره نامثبت است، زیرا هنگامی­که قیمت افزایش می‌یابد مقدار تقاضا در همان پریود کم می‌شود.
بارهایی که می‌توانند در پریودهای مختلف جابجا شوند. یعنی مصرف می‌تواند از زمان پیک به زمان میان­باری یا کم­باری منتقل شود (مانند بارهای سرمایشی و گرمایشی و یا فرآیندی[۵۴]) این نوع واکنش بار در مقابل قیمت حساسیت چند پریودی نامیده می­ شود و به الاستیسیته آن، الاستیسیته ضربدری یا متقابل می‌گویند. این ضریب همواره نامنفی است زیرا هنگامی­که در یک پریود خاص قیمت افزایش می‌یابد در پی آن مقدار تقاضا در پریودهای دیگر افزایش پیدا می­ کند.به عبارت دیگر:
الاستیسیته خودی بیانگر باری است که قطع می‌شود یا کاهش می‌یابد و متناسب با قیمت در زمان پیک به قیمت متوسط در کل پریودها است.
الاستیسیته متقابلبیانگر باری است که از یک پریود به یک پریود دیگر منتقل می‌شود و متناسب با قیمت در پریود اول به قیمت در پریود منتقل شده است.
روابط زیر الاستیسیته خودی و متقابل را توضیح می‌دهند.
(۳-۲)
(۳-۳)
به‌عنوان مثال اگر بخواهیم تغییرات بار در ۲۴ ساعت شبانه‌روز را نشان دهیم و بازه­های زمانی هم یک‌ساعته فرض شود، بنابراین ماتریس الاستیسیته را می­توان به‌صورت زیر نوشت:
پایان نامه - مقاله - پروژه
(۳-۴)
عناصر قطری این ماتریس همان الاستیسیته­ی خودی و عناصر غیر قطری الاستیسیته متقابل
می­باشد. ستون­های این ماتریس نشان می­دهد که چگونه قیمت برق در یک بازه زمانی بر روی بار در تمام پریودها تأثیر می­ گذارد. اگر درایه­های بالای قطر اصلی غیر صفر باشند، بیانگر این مطلب است که مصرف­ کنندگان با به جلو انداختن مصرف می­خواهند از برخورد با موج قیمت­های بالا جلوگیری کنند؛ و اگر درایه­های زیرقطر اصلی این ستون غیر صفر باشند به این معنی است که مصرف­ کنندگان با تأخیر در مصرف صبر می­ کنند تا بازه قیمت­های بالا بگذرد و بدین­سان از مواجه‌شدن با قیمت‌های بالا پرهیز می­ کنند.

جدول و شکل­های زیر مفاهیم الاستیسیته خودی را بر اساس مقادیر مختلف آن بیان می­ کنند. دو حالت از این مقادیر در شکل­های (۳-۵)(الف و ب) نشان داده شده است.
جدول(۳-۲): مفاهیم الاستیسیته

 

 

مفهوم

 

مقدار

 

 

 

کاملاً غیر الاستیک

 

E = 0

 

 

 

نسبتاً غیر الاستیک*

 

−۱ < E < 0

 

 

 

الاستیک واحد*

 

E = −۱

 

 

 

نسبتاً الاستیک

 

−∞< E < −۱

 

 

 

کاملاً الاستیک

 

E = −∞

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:09:00 ق.ظ ]